مراحل جنگ اول خلیج فارس (جنگ ایران و عراق در دهه 1980)
- مولف
- برایان جی. دان
- مترجم
- یعقوب نعمتی
- مالک
- مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
- موضوع
- بررسی ساختارهای دفاعی
- زبان
- فارسی
- شماره
- شماره 30، سال هشتم
- شابک
- ندارد
- تاریخ انتشار
- ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
- محل انتشار
- مجله نگین ایران
- ناشر
- مجله نگین ایران
مقاله حاضر ترجمهاي از نوشته برايان جي. دان در تشريح جنگ اول خليج فارس است. نويسنده در اين مقاله، با مرحلهبندي جنگ هشت ساله ايران و عراق، اين جنگ را به شش مرحله جداگانه تقسيم نموده و به تشريح ويژگيهاي هر يك از اين مراحل پرداخته است. در مجموع با مطالعه مطلب زير مشخص ميگردد كه نويسنده، با نگاه جانبدارنهاي به نفع رقباي جمهوري اسلامي ايران، به تحليل جنگ ايران و عراق پرداخته است. هدف از درج اين مقاله، آشنايي خوانندگان محترم فصلنامه با نوع تحليل نويسندگان و محققين خارجي نسبت به جنگ هشت ساله است.
واژههاي كليدي: جنگ ايران و عراق / خليج فارس / جنگ نفتكشها / كمكهاي نظامي / كشورهاي عربي / آمريكا
مقاله حاضر ترجمهاي از نوشته برايان جي. دان در تشريح جنگ اول خليج فارس است. نويسنده در اين مقاله، با مرحلهبندي جنگ هشت ساله ايران و عراق، اين جنگ را به شش مرحله جداگانه تقسيم نموده و به تشريح ويژگيهاي هر يك از اين مراحل پرداخته است. در مجموع با مطالعه مطلب زير مشخص ميگردد كه نويسنده، با نگاه جانبدارنهاي به نفع رقباي جمهوري اسلامي ايران، به تحليل جنگ ايران و عراق پرداخته است. هدف از درج اين مقاله، آشنايي خوانندگان محترم فصلنامه با نوع تحليل نويسندگان و محققين خارجي نسبت به جنگ هشت ساله است.
واژههاي كليدي: جنگ ايران و عراق / خليج فارس / جنگ نفتكشها / كمكهاي نظامي / كشورهاي عربي / آمريكا
مقدمه
افراد اندكي به ياد دارند قبل از جنگ خليج [فارس] در سال 1991 كه طي آن آمريكا، ارتش عراق را از كويت، بيرون راند و گارد رياست جمهوري عراق را زمينگير كرد، جنگ خليج [فارس] ديگري وجود داشته است. جنگ اول خليج فارس بين عراق و ايران از سال 1980 تا 1988، كه عراق درصدد بود با حمله به كويت در آگوست 1990 از فشار خردكننده بدهي آن خارج شود، مستقيماً به جنگ خليج [فارس] ما (كه طوفان صحرا1 نيز ناميده ميشود) منجر شد. جنگ اول خليج [فارس] سبب شد عراق در خلال 8 سال جنگ خطرناك با ايران، ارتش توانمندي به وجود بياورد. قابليتهاي موشكي، تسليحات شيميايي و گارد رياست جمهوري عراق، فقط شماري از تهديدات رخ داده در سال 1991 هستند كه در خلال جنگ با ايران، ايجاد شدند؛ جنگي كه علاوه بر به وجود آوردن اين ارتش، آن را به صورتي شكل داد كه در برابر زرادخانه آمريكا، آسيبپذير باشد. ارتش عراق پس از 8 سال، به منظور جنگيدن با ماشين نظامي ايران، بهينه شده بود. تشكيلات عظيم پياده نظام مورد حمايت توپخانه كه به جنگيدن با ارتش پياده نظام دست خالي، سنگين و كم تحرك ، آن هم در نبردهاي خطي راكد عادت داشت، تفنگداران دريايي، ارتش تعليمديده هوا به زمين و نيروي هوايي و دريايي آمريكا از آنها پيشي گرفتند. با اينكه عراق، نيروهاي مسلح زيادي را تا سال 1991 وارد ميدان كرد، اما اين قوا از فناوري پاييني برخوردار بود و تانكهاي پرشمار از رده خارج ولي ارزان قيمتي را به ميدان آورده بود كه ميتوانست پياده نظام ايراني را از پاي درآورد و هنوز هم بر ناوگان كهنه و كم شمارتر تانكهاي ايران، غلبه كند. تنها بخش كوچكي از نيروي زرهي عراق لازم بود به جنگيدن با تانكهاي 15M- آمريكا و چالنجر1 انگليس، فكر كند. علاوه بر اين، جنگ مذكور، ائتلافي را پديد آورد كه عراق در سال 1991 با آنها روبرو شد. در اوايل جنگ اول خليج [فارس]، دولتهاي عربي خليج[فارس] به رهبري عربستان سعودي، براي محافظت از خود در برابر پيروزي ايران، دور هم جمع شدند و شوراي همكاري خليج [فارس] را تأسيس نمودند. از سوي ديگر، تعهد آمريكا به دولتهاي منطقه در خلال جنگ نفتكشها باعث شد نيروي دريايي آمريكا بهرغم تعهدات قابل انعطاف و خطراتي كه نيروهاي ايراني ايجاد كردند، نفتكشهاي كويت را اسكورت كنند. اين اعتماد، ارزش خود را در سالهاي 1990 و 1991 نشان داد. جنگ اول خليج [فارس] نشاندهنده تلاش بيپايان صدام حسين از زمان تصاحب قدرت- اندكي پيش از اين جنگ- براي دستيابي به قدرت و شكوه بود. پس از آن، وي به ايران و بعد از آن به كويت حمله و تلاش كرد براي حفظ قابليت و نگهداري سلاحهاي شيميايي، بيولوژيك و اتمي، در برابر تحريمهاي اقتصادي دنيا، مقاومت كند. بهرغم بقاي شخص صدام و ناكامي آمريكا از بابت ادامه حكومت وي، مردم عراق به دليل عدم برخورداري از صلح به مدت دو دهه و از دست دادن فرصت پيشرفتهاي بالقوه، به ناكامي و سرنوشت اسفباري دچار شدند.
حمله به ايران، زماني صورت گرفت كه انقلاب اسلامي هنوز در حال مستحكم كردن موقعيت خود بود. اين جنگ، پوششي براي چنددستگيهاي داخلي ايجاد كرد و شايد هم برخلاف اميدواري صدام حسين در سال 1980، نظام سياسي ايران را نجات داد. برداشت ايران از اسلام و تمايل به صدور آن به ديگر كشورهاي اسلامي، شايد به دليل هزينههاي مادي و انساني كه ايران در برابر ارتش عراق صرف كرد، كمرنگ شد. شايد هم همانطور كه عراق در سرتاسر جنگ ادعا ميكرد، واقعاً كار مفيدي را انجام داد. از سوي ديگر، ايران قدرت غيرت و حميت را نشان داد. ايرانيها اگرچه (پس از اتمام سلاحهاي غربي خريداري شده توسط شاه) از امكانات ضعيفي برخوردار بودند اما با ارتش (نهايتاً) توانمند عراق كه به تسليحات مرگبار و پيشرفته مجهز بود، روبرو شدند و با نابودي داراييهاي عراق توانستند پيروز جنگ نيز باشند. در واقع، اگر ايران در سال 1982 پس از بيرون راندن عراقيها از خاك ايران، از جنگ كنار ميكشيد، ما ايران را پيروز آشكار جنگ ميخوانديم و امكان داشت رهبران ايران تشويق شوند تا به مدد پرستيژ غلبه بر عراق، انديشههاي انقلابي خود را صادر كنند. اين جنگ همچنين نشان داد حتي زماني كه يك دولت، به لفاظي ميپردازد نيز ميتواند در عمل، حسابشده و منطقي عمل كند. ايران، طي ساليان متمادي با خودداري از اقداماتي كه ممكن بود منابع نفت غرب را در خليج [فارس] تهديد كند، از درگير شدن با ايالات متحده (كه غالباً آن را شيطان بزرگ1 ميناميد) اجتناب كرد. اينكه ايران در نهايت مطابق لفاظيهايش عمل كرد ( و تحت تأثير سرخوردگي ناشي از ناكامي در شكست زميني عراق قرار گرفت) و آمريكا را وارد جنگ كرد، نبايد موفقيت چندين ساله ايران را در اجتناب از مداخله بر ضد آن تحتالشعاع قرار دهد. وضعيت ايران، همچنين درس دردناكي از خطرات منزوي شدن در جهان بود كه بهرغم تهاجم آشكار عراق به ايران در 1980 و استفاده مكرر از سلاحهاي شيميايي، عليه نيروهاي ايراني در نيمه دوم جنگ، هيچگونه كمكي به اين كشور نكردند.
جنگ اول خليج [فارس] 1988 - 1980
زماني كه نيروهاي مسلح عراق در پاييز 1980 به ايران حمله كردند، اغلب ناظران فكر ميكردند نيروي ويرانكننده مكانيزه عراق، كه شوروي آن را تجهيز كرده بود، ارتش آسيبديده از انقلاب ايران را در مدتي كوتاه، تارومار خواهد كرد. حتي ناكامي نيروي هوايي براي از كارانداختن نيروي هوايي ايران و در پي آن، واكنش تند هوايي ايران عليه اهدافي در سرتاسر عراق نيز نتوانست انتظار پيروزي سريع عراق را تغيير دهد. مقاومت سرسختانه ايران و تلفات فزاينده عراق در هفتههاي اول جنگ، بعضي از ناظران را به اين نتيجهگيري رساند كه عراق ممكن است وادار شود براي تجزيه ايران به جاي راضي شدن به فقط اشغال خوزستان، مخاطرات جنگ را تشديد كند.
مدت زماني لازم بود تا عراق و نيز جهان خارج بفهمند ايران، روسيه امپرياليستي 1918 - 1917 نيست كه حكام جديد بلشويك آن براي وادار كردن آلمانها به صلح، قطعات وسيعي از خاك خود را واگذار كردند. در عوض، جامعه متفرق ايران براي مقابله با دشمن قديمي خود از سوي درههاي دجله و فرات، متحد شد. مهمتر اينكه، نيروهاي مسلح رسمي كه شاه ايجاد كرد به جاي نظارهگر شدن پيروزي عراق، خود را در سرنوشت حكومت انقلابي ايران، شريك كردند.
جنگي كه ما آن را فاجعهبار و پرهزينه ميبينيم، از نظر صدام حسين يك درگيري محدود عليه ايران شكننده بود. صدام حسين علاوه بر انتقامگيري از ايران قدرتمندي كه با تحميل موافقتنامه مرزي مطلوب ايران در سال 1975، عراق را تحقير كرده بود، قصد داشت عراق را به جايگاه رهبري برساند. حداقل اينكه عراق ميتوانست با شكست دادن ايران، مدعي رهبري بر منطقه خليج[فارس] شود. با طرد مصر از جهان عرب به دليل امضاي موافقتنامه صلح كمپ ديويد با اسرائيل، نمايش قدرت عراق عليه فارسها، ميتوانست عراق را به رهبر جهان عرب تبديل كند. در نهايت اينكه، فقط دو سال قبل از ميزباني كنفرانس ملل غيرمتعهد توسط عراق، پيروزي عراق در جنگ، ميتوانست حتي نظر ملل غيرمتعهد را به سوي رهبري عراق، جلب كند. به نظر ميرسيد با صرف هزينهاي اندك، تمام اين آمال محقق شود و علاوه بر اينها، به عراق اجازه دهد تا خوزستان را اشغال، ايران را تحقير و توانايي آن براي ساقط كردن عراق را خنثي كند. تنها به اين دليل ساده كه ايران در برابر حمله عراق، نقش خود را به عنوان قرباني ايفا نكرد، نقشه صدام حسين عملي نشد.
ايران و عراق
ايران در دهه 1970 زرادخانه عظيمي از سلاحهاي پيشرفته غربي را گردآوري كرد. عراق با داشتن فقط يك سوم جمعيت ايران و مسلح به سلاحهاي بيكيفيتتر اتحاد شوروي، آشكارا در مرتبه پايينتري از ايران قرار داشت.
انقلاب ايران همه چيز را تغيير داد. ارتش ايران به دليل پاكسازي، ترك وظيفه و عدم نگهداري مناسب از سلاحهاي پيچيده به طور چشمگيري از هم پاشيده بود. مراتب پايين ارتش، شايد 60 درصد از نفرات قبل از انقلاب را از دست داده بود. رشتههاي ديگر، شمار كمتر ولي باز هم بخشهاي زيادي از نفرات خود را از دست دادند. بخش اعظم تجهيزات از جمله يك سوم تانكهاي ايران و نيمي از هواپيماهاي نيروي هوايي كارايي خود را از دست دادند. (حدوداً تمامي هواپيماهاي 14f- ايران قادر نبودند پرواز كنند). خروج مستشاران آمريكايي، بيشتر به نيروهاي مسلح ايران صدمه زد، گويا آمريكاييها دادههاي كامپيوتري حاوي موقعيت قطعات يدكي را در سراسر ايران، محو كردند. در كوتاهمدت، اين امر به معناي خارج كردن آنها از كشور بود.
آشفتگي حاصل از انقلاب، از دست رفتن كمكهاي فني و سياسي آمريكا و پشتيباني شوروي از عراق، برتري قاطعي به ماشين جنگي عراق بخشيده بود. اين نتيجهگيري زماني درست از آب در آمد كه ارتش عراق در واقع همان ماشين آمادهاي بود كه صدام حسين باور داشت. با اين حال، برخي از مسائل، كارآمدي نيروهاي مسلح عراق را كاهش داد.
اول اينكه، 75 درصد از نيروهاي ارتش عراق، شيعه بودند، در حاليكه دولت اين كشور، سني بود. بنابراين، اصليترين ابزاري كه عراق اميد داشت تا جاذبه شعار اسلام شيعي ايران را كمرنگ كند، در برابر اين موضوع، آسيبپذير بود. اگر مراتب پايين ارتش عراق، در جنگ مابين عراق سني سكولار و حكومت انقلابي شيعه ايران، متحمل تلفات مختصري ميشدند، صدام حسين از اين مسئله اطلاع پيدا نميكرد.
دوم، نيروي دريايي عراق، ضعيف و عملاً به بندر محدود بود. نيروي دريايي ايران، حتي پس از انقلاب نيز، برتري بيشتري داشت. از آنجايي كه عراق بخش اعظم نفت خود را از طريق خليج[فارس] صادر ميكرد، هرگونه حمله ايران، به طور خودكار به معناي توقف صادرات نفتي عراق بود. اين امر سبب ميشد براي اجتناب از فشار مالي بر بغداد، بر ارتش از پيش متزلزل آن، فشار وارد شود.
سوم، نيروي هوايي عراق به آن اندازه كه روي كاغذ به نظر ميآمد، سهمگين نبود. اگرچه نيروي هوايي عراق موظف بود در ابتداي جنگ، نيروي هوايي ايران را روي زمين نابود كند، اما در هنگام شروع جنگ، نيمي از هواپيماهاي عراق، آماده عمليات نبودند. علاوه بر اين، اسكادرانهاي بمبافكن عراق از ترس اينكه مبادا به قدري كاركشته شوند كه بتوانند بر سر شخص صدام بمبي بيفكنند، حتي اجازه تمرين نيز نداشتند.
چهارم، صدام حسين اندكي قبل از شروع جنگ، صاحب منصبان نظامي را تصفيه كرده بود. تصفيه سال 1978، شديدتر از تصفيههاي پيش از جنگ بود. ترسي كه اين تصفيهها ايجاد كرد، باعث شد صاحب منصبان نظامي محافظهكاري شكل بگيرند كه به جاي كارآمدي، وفاداري را به عنوان كليد بقا، ترويج ميكردند.
نهايت اينكه، بهترين تجهيزات به جاي در دسترس بودن براي استفاده عليه ايران، براي محافظت از صدام حسين، در اطراف بغداد مستقر شده بودند.
در مجموع، صدام حسين معتقد بود ايران به دليل انقلاب و دوري از آمريكا به قدري تضعيف شده كه عراق با حمايت سياسي و تسليحات شوروي، برتر از آن است؛ اما بايد ميدانست كه اين برتري، زودگذر است. ايران با گرفتن زمان براي جبران آثار انقلاب، ميتوانست نيروهاي مسلح خود را بازسازي كند و قدرتي را به كار گيرد كه به وي اجازه سلطه بر خليج [فارس] را ميداد. صدام حسين بايد به اين نتيجه ميرسيد كه عراق هيچگاه دوباره در موقعيت مناسبي همانند سپتامبر 1980 در مقايسه با ايران، قرار نميگيرد.
عراقيها كه مصمم بودند از طريق ابزار نظامي، بر تهديد ايدئولوژيك ايران، فائق آيند و قدرت عراق را استحكام بخشند، از نيروي زيادي براي حمله به ايران برخوردار بودند. دويست هزار نفر سرباز، 2650 تانك، 322 فروند هواپيماي جنگنده و نيروي دريايياش نيز 4250 نفر نيرو در اختيار داشت. عراق با اين قدرت، مجبور بود اهدافي را در ايران اشغال كند كه رهبران تهران مجبور به تسليم شوند.
ارتش عراق كه قرار بود بار جنگ با ايران را به دوش بكشد، مسئوليتهاي متعددي داشت. اول اينكه، بايد از بغداد و دولت اين كشور، محافظت ميكرد. يك لشكر در پايتخت و به همين اندازه در طول مرز اين مأموريت را انجام ميدادند. دوم، ميادين نفتي شمال ميبايست در برابر سوريهاي رقيب از غرب و كردهايي كه در شمال مخالف حكومت بغداد بودند، مورد محافظت قرار گيرند. 5 لشكر در اين منطقه، استقرار يافته بود. در نهايت، 5 لشكر زرهي آماده در جنوب، در مرز خوزستان، مستقر شد. عراقيها به دليل استفاده از فقط 5 لشكر براي حمله به ايران، مورد انتقاد قرار گرفتند اما در سال 1980، از شبكه جادهاي اين كشور، فقط 5 يا 6 لشكر ميتوانست استفاده كند. اين 5 لشكر هجومي، موظف بودند خوزستان را اشغال كنند و به وسيله ساكنان عرب منطقه، شورشي را راهاندازي كنند. قرار بود نيروهاي عراقي، خرمشهر و آبادان را در جنوب خوزستان تصرف كنند؛ اندكي به سمت شمال در اهواز، قرارگاه فرماندهي يك لشكر ايران، مستقر بود كه اشغال دزفول در منتهياليه شمالي خوزستان، ميتوانست راهي را كه ايرانيان براي تقويت سريع خوزستان به آن نياز داشتند مسدود كند. در اين صورت، ايران به جاي به خطر انداختن انقلاب، خواستار صلحي به سبك نوين معاهده برست ليتوفسك1 ميشد.
از آنجايي كه اين نقشه عملي نشد، گزينههاي نظامي عراق به خوزستان محدود شد. هيچ هدف حساس ديگري در دسترس قدرت نظامي عراق، وجود نداشت. پايتخت ايران، تهران تحت حفاظت 3 لشكر بود و از سوي ديگر در داخل ايران و آن سوي منطقه ناهموار، واقع شده بود. تنگه هرمز، براي صادرات نفت ايران حياتي است اما عراق برخلاف جنوب، قادر نبود در آنجا اعمال قدرت كند. در واقع، خوزستان تنها جايي بود كه عراق قصد داشت به راهحل نظامي در برابر تهديد متصور شده از سوي ايران، روي بياورد. از بخت خوش عراق، فقط يك لشكر ايران و تعدادي نيروي سپاه پاسداران در سرتاسر خوزستان، پراكنده بودند. بهرغم تمام موانع و گزينههاي محدود و ملاحظات دفاعي، عراق از مزيت 5 به يك در صحنه جنگ، برخوردار بود.
قادسيه صدام
در سال 1980، خرابكاري، درگيريهاي مرزي و اقدامات و اظهارات تحريكآميز، تنشهاي بين ايران و عراق را تشديد كرد. در ماه آگوست در درگيريهاي مرزي از توپخانه استفاده شد و عراق 300 تانك را در مرز قصرشيرين، مستقر كرد. در 10 سپتامبر 1980، عراق با اشغال روستاهاي مرزي كه ايران طبق توافقنامه 1975 به عراق پس نداده بود، به ارزيابي اوضاع پرداخت. ايران به اين تهاجم آشكار، واكنش قاطعي نشان نداد. اين واقعه اثبات ميكرد ايران در آشوب، غرق است و قادر نيست در برابر قواي عراق مقاومت كند.
در 22 سپتامبر 1980 عراق با آغاز قادسيه صدام - حمله به ايران - به كلمات شبه جنگ و درگيريها پايان داد. هواپيماهاي عراق به تأسيسات و فرودگاههاي نظامي ايران حمله كردند اما فقط موفق شد انگيزه واكنش را در نيروي هوايي ايران ايجاد كند. با پيشروي 4 لشكر عراقي در خوزستان و در احتياط نگه داشتن يك لشكر ديگر، جنگ زميني آغاز شد.
اين جنگ در چند مرحله ادامه يافت:
مرحله اول: حمله عراق و تصرف خوزستان (سپتامبر 1980 تا دسامبر1980).
مرحله دوم: ضدحمله ايران و آزادسازي خوزستان (ژانويه 1981 تا ژوئن 1982).
مرحله سوم: حمله ايران و بنبست، (جولاي 1982 تا ژوئن 1984).
مرحله چهارم: در جستجوي جناح (جنگ نفتكشها و شورش كردها) (جولاي 1984 تا مارس 1987).
مرحله پنجم: عراق ابتكار عمل را به دست ميگيرد و آمريكا مداخله ميكند (آوريل 1987 تا آوريل 1988).
مرحله ششم: درهم شكستن ايران (مي 1988 تا آگوست 1988).
مراحل پنجم و ششم: بيشتر به دليل آمريكايي شدن جنگ نفتكشها متمايز ميشود؛ يعني مرحلهاي كه طي آن، غرب به رهبري آمريكا براي اتحاد با عراق عليه ايران، وارد خليج[فارس] شد.
مرحله اول
عراق با حمله هوايي به قصد نابود كردن نيروي هوايي ايران در روي زمين، تهاجم خود را آغاز كرد. نيروي هوايي ايران، مجهز به هواپيماهاي مدرن ساخت آمريكا، تهديد مرگبار بالقوهاي براي عراقيها محسوب ميشد. جنگندههاي عراق، فرودگاههاي نظامي، تأسيسات رادار و آمادگاههاي ايران را به مدت 3 روز، مورد حمله قرار دادند. عراقيها نتوانستند خسارت زيادي وارد كنند و ايرانيها ضدحملاتي انجام دادند كه شگفتي عراقيها را برانگيخت.
تلاش اصلي عراق براي رسيدن به خوزستان، از العماره و بصره شروع شد. لشكر العماره به سوي دزفول و اهواز، و نيروهاي مستقر در بصره به سمت خرمشهر و آبادان پيشروي كردند. نيروهاي اين حملات، بعدها براي تهديد اهواز، به سوي شمال روآوردند.
در قسمت جنوبي، نيروي زرهي عراق پس از يورش به خرمشهر بيدفاع، با تلفات سنگيني روبرو شد. عراق، بلافاصله كماندوهاي خود را در جنگ شهري، آموزش داد و حمله را از سرگرفت. در روز 25 نوامبر، عراقيها موفق شدند اين شهر را اشغال كنند. اين پيروزي، براي عراقيها 5000 كشته بر جا گذاشت. ايران به عنوان دولتي كه در آستانه فروپاشي تصور ميشد، به سرعت نقشه عراق را براي يك جنگ محدود، كم هزينه و پيروزمند به رويا تبديل كرد.
خرمشهر تنها نبرد عمدهاي بود كه عراقيها تمايل داشتند آن را انجام دهند. شهر همجوار آبادان مورد حمله قرار نگرفت و نيروهاي عراقي در عوض، در پي محاصره اين شهر برآمدند. در اواخر اكتبر، نيروهاي عراقي، موضع مستحكمي را در طول رود كارون ايجاد نمودند و براي مسدود كردن جاده اصلي آبادان، يك ستون نظامي را به سوي جنوب، اعزام كردند. با اين حال، عراق هرگز موفق نشد شهر را به طور كامل محاصره كند و در نتيجه ايران ميتوانست مدافعان شهر را تجهيز كند.
اهواز، به عنوان ستاد فرماندهي لشكر زرهي ايران و تنها واحد منظم ارتش كه قادر بود در برابر حمله اوليه عراق مقاومت كند، در كانون جبهه جنگ قرار داشت. دو لشكر عراقي، نزديك اهواز تلاقي كردند. يك لشكر از جانب بصره به سوي كارون اعزام شد و شهر اهواز را از سمت جنوب، مورد تهديد قرار داد. لشكر ديگر از طرف العماره با پيشروي به سوي اهواز، نيروهاي [سپاه] پاسداران را كه تلاش داشتند آنها را متوقف كنند، كنار زد. سوسنگرد، كه در طول مسير تداركاتي العماره به اهواز قرار داشت، بهرغم بيدفاع بودن، ناديده گرفته شد. نبود توپخانه در خط مقدم حمله عراق، ورود به شهر را مخاطرهآميز كرد. نيروهاي زرهي نميتوانستند بدون پشتيباني توپخانه، پيشروي بيشتري انجام دهند. اهواز همچنان به عنوان مركز تجديد قواي نيروهاي ايراني براي جمعآوري و آمادهسازي براي ضدحمله، باقي ماند.
دزفول در منتهياليه شمالي خوزستان قرار دارد. اين شهر، علاوه بر اينكه يك مركز نفتي عمده است، يك مركز ارتباطي حياتي بود كه ايران را قادر ميكرد براي مقابله با تهاجم عراق نيروهاي خود را تقويت كند. تنها ارتش عراق كه از العماره اعزام شد تا دروازههاي اين شهر پيش رفت و در آنجا متوقف شد. عراقيها دزفول را گلولهباران كردند اما داخل آن نشدند.
نقشه جنگي عراق با ناكامي روبرو شد. عراق خرمشهر را اشغال كرد اما در آبادان، اهواز و دزفول، شكست خورد. عراقيها حتي از تصرف ساحل شطالعرب در منتهياليه جنوبي و كنار مرز، ناكام ماندند. عدم موفقيت در پيشروي به داخل خوزستان در جنوب و دور كردن ايرانيها از مرز به اين معنا بود كه عراق تا زماني كه جنگ در جريان بود، نميتوانست از طريق تأسيسات خود در شطالعرب، به صدور نفت بپردازد. ارتش ايران براي دفاع از كشور در برابر مهاجمان، متحد شد و از سوي ديگر، ساكنان خرمشهر، در همراهي با اشغالگران عراقي، شورش نكردند. نيروهاي عراقي كه ميبايست براي آزادسازي موفقيتآميز عربستان [خوزستان]، تلاش زيادي ميكردند، با دفاع سرسختانه و رخنهناپذير ايران، روبرو شدند. عراق در ماه نوامبر لازم ديد پيشروي را از سر بگيرد. نيروهاي عراقي يك بار ديگر براي اشغال اهواز، به سوي [پادگان] حميد، حركت كردند. ايران نيز در پاسخ، با بازكردن سيلبندها و رها كردن سيلاب آب، 150 وسيله نقليه عراق را تخريب و حمله را متوقف كرد. نيروهاي ايراني كه از شوك تهاجم اوليه، خلاص شده بودند و هر روز قويتر ميشدند، در ماه نوامبر، جلوي ديگر تكهاي نظامي عراق از جمله، حمله به سوسنگرد را گرفتند.
تحركات نظامي عراق همچنين با هدف سنگرگيري در شمال صورت ميگرفت كه براي عملياتهاي تدافعي، مناسبتر بود. نيروهاي عراقي، قطعاتي از خاك ايران را در مهران و قصرشيرين كه زمين ناهموار آن در داخل مرز ايران، پوشش بهتري فراهم ميكرد، اشغال كردند. بعدها در ماه دسامبر، نيروهاي عراقي در منطقه پنجوين از مرز عبور كردند، چرا كه در آنجا بهتر ميتوانستند در برابر حملات ايران به منطقه نفتي كركوك، دفاع كنند.
با موافقتنامهاي كه در 27 اكتبر 1980 بين عراق و اردن براي تأسيس فرماندهي نظامي مشترك به امضاء رسيد، وضعيت عراق بهتر شد. عمق استراتژيك عراق با دستيابي به امكانات نظامي اردن كه در سمت غرب به دور از دسترسي نظامي ايران بود، افزايش زيادي يافت. در 7 دسامبر 1980 پس از اينكه عراق اعلام كرد به تمامي اهداف حمله دست يافته است و نيروهاي عراقي از آن پس از دستاوردهايشان دفاع خواهند كرد، <حمله برقآساي>1 عراق رسماً پايان يافت. ايران نيز از ماه اكتبر، جهت مقابله با مهاجمان، شروع به متمركز كردن نيروهاي ارتش منظم در خوزستان كرد.
اگرچه تعداد نيروهاي ايراني براي جلوگيري از پيشروي عراق در مرزها، بسيار كم بود، اما با بازگشت نيروهاي رسمي و نيز غيرحرفهاي ايران به شهرهاي منطقه، آنان قادر شدند عراقيهاي محتاط را كه از نبردهاي پرهزينه براي تسخير شهرها اجتناب ميكردند متوقف كنند. عراقيها فقط در خرمشهر حاضر به پذيرش تلفات شدند و ايرانيها هم بهاي هولناكي را به عراقيها تحميل كردند. در سالهاي بعد شمار تلفات اشغال خرمشهر به دليل پاتكهاي ايرانيان پرشور، افزايش زيادي يافت.
ايران به رغم از دست دادن بخش اعظم خرمشهر، به دليل ادامه مقاومت و ابطال نقشه عراق براي تسليم كردن ايران، توانست پيروز مرحله اول جنگ باشد. پس از گذراندن بحران حمله عراق، ايران هنوز با مشكل اخراج متجاوزان دست به گريبان بود.
مرحله دوم
پس از نجات از حمله عراق، هدف ايران بيرون راندن متجاوزان بود. در هشت ماه بعد، ايران تمام توان خود را بر روي اين مسئله كه تلاش اوليه، دلگرمكننده نبود، متمركز كرد. بنيصدر، فرمانده ارتش كه اميد داشت از اين مقام براي بهبود موقعيت سياسياش استفاده كند، دستور حمله را صادر كرد. از نظر مسئولان مذهبي تهران، ناكامي در بيرون راندن متجاوزان، وفاداري ارتش را زير سوال برد. در 5 ژانويه 1981، نيروهاي ارتش به منطقه سوسنگرد، هجوم بردند. سه هنگ ضعيف زرهي ايران به همراهي واحدهاي توپخانه (البته بدون هماهنگي مناسب) به سوي عراقيها، كه انتظار اين حمله را داشتند، حمله كردند. با نزديك شدن ايرانيها، نيروهاي عراقي با تظاهر به عقبنشيني، نيروي زرهي ايران را به سوي تله كشاندند. پس از اينكه پيشاهنگان ايراني به هويزه رسيدند، عراقيها از سه جهت، حمله كردند و 100 تانك را كه ايرانيها به هنگام عقبنشيني شتابزده جاي گذاشته بودند منهدم كرده و 150 تانك ديگر را به غنيمت گرفتند.
دو ماه بعد، عراقيها به حوالي سوسنگرد حمله كردند اما به راحتي متوقف شدند. فاصله زماني بين متوقف كردن حمله ايران و ضدحمله بعدي عراق براي بهرهبرداري از پيروزي ژانويه، خيلي زياد بود. اين حمله عراق، براي مدتي طولاني، آخرين اقدام تهاجمي عراق محسوب ميشد. از آنجايي كه ايران نيز براي حمله دوباره آماده نبود، تكهاي پياده نظام، درگيريهاي توپخانهاي و كار لجستيك و مهندسي، ويژگي اصلي ماههاي بعدي بود. در ضمن اينكه بنبست زميني ادامه داشت، نيروي هوايي ايران، عليه يك پايگاه هوايي در غرب عراق حمله جسورانهاي را انجام داد. فانتومهاي ايراني، 46 هواپيماي عراقي را روي زمين، منهدم كردند.
در ماه مي، ايرانيها دوباره حمله كردند. آنان، عراقيها را از ارتفاعات مشرف بر سوسنگرد، بيرون راندند و اين اولين توفيق ايران در بازپسگيري خاك خود، به حساب ميآمد.
وقفه ديگري نيز پديد آمد و تا پاييز 1981، ايران با جديت حملات متقابل خود را آغاز نكرد. به رغم يك سال وقت براي تدارك، عراقيها قادر نبودند با حملات ايران كه در نهايت عراق را از خوزستان بيرون راند، مقابله كنند. آبادان با آنكه در محاصره نيروهاي عراق قرار داشت، كانون منطقي تحركات آزادسازي ايرانيها بود. ايرانيها با خدعه موفق شدند عراقيها را از آبادان، دور كنند. تلاش اصلي يعني عمليات ثامنالائمه(ع) در 27 سپتامبر 1981، آغاز شد. دو لشكر پياده نظام ايران با پشتيباني نيروي زرهي، به لشكر زرهي عراق كه موانع دفاعي را در كنار جاده آبادان در جنوب رود كارون ايجاد كرده بودند، حمله كردند. عدم تمايل صدام حسين به چشمپوشي از زمين، به ايرانيها اجازه داد تا از كنار مواضع قدرت عراق، عبور و لشكر عراقي را نابود كنند. حمله متعاقب عراقيها به تيپ زرهي ايرانيها در هم شكسته شد؛ نيروهاي ايران، با شكستن محاصره عراقيها، راه زميني آبادان را گشودند.
ضربه بعدي دو ماه بعد در بستان در بخش شمالي خوزستان [به عراق] وارد آمد. عمليات طريقالقدس كه در 29 نوامبر 1981 شروع شد، بيش از دو هفته به طول انجاميد. پس از جنگ شديد و تلفات سنگين طرفين، ايران، بستان را آزاد كرد. عمليات طريقالقدس به عنوان اولين عملياتي كه ايران از تاكتيك موج انساني استفاده كرد، قابل توجه است. با وجود هزينههاي جاني زياد، ايرانيها با از بين بردن يك مسير مهم تداركاتي و ناقص كردن خطوط ارتباطي جانبي عراق، با تسخير بستان، كار دفاع را براي عراقيها سختتر كردند. اين امر به ويژه از جهت تعداد كم نيروهاي عراقي براي مقاومت در جبههاي طولاني، مسئله حساسي بود.
تصرف بستان علاوه بر اينكه يك موفقيت محسوب ميشد، سرپوشي بر يك سال تلاش بود كه فقط گامهايي كوچك به سوي آزادسازي خوزستان، برميداشت. از سوي ديگر، اين توفيقات محدود را كشوري به دست ميآورد كه فقط تا حدودي عليه ارتش به شدت مكانيزه عراق، بسيج شده بود. نيروهاي عراقي پس از پيروزي ژانويه، فرصت چنداني براي دفاع به دست نياوردند. آنها در تلاش براي مقاومت در خطوط مقدم، به دليل حملات نيروهاي دست خالي ايران، تارومار، محاصره و در نهايت شكست ميخوردند. ايران همچنان راهي طولاني را در پيش داشت، اما با توجه به عملياتهاي مذكور، دلايل زيادي براي اين خوشبيني وجود داشت كه عراق از خاك ايران اخراج شود.
از اينرو، ديگر استراتژي عراق مبني بر انتظار و اميدواري به اينكه ايران خواستار صلح شود، موفقيتآميز نبود. عراق در ماههاي فوريه و مارس 1982، براي وادار كردن ايران به پرداخت بهاي تداوم جنگ و مختل كردن تداركات ايران براي حملات بيشتر، به تعدادي حمله ايذايي دست زد. اين حملات عراق، نتوانست ايرانيان را كه در اواسط ماه مارس آهسته در تدارك انجام يك عمليات جديد بودند، منصرف كند. صدهزار نيروي ايراني، با حمله شبانه براي احتراز از قدرت آتش عراق، عمليات فتحالمبين را در منطقه دزفول - شوش اجرا كردند.
[سپاه] پاسداران و بسيج، بخش عمدهاي از نيروي انساني را فراهم كردند و نيروهاي ارتشي، يك لشكر زرهي، آتش سلاحهاي سنگين و نيز پشتيباني لجستيك را تأمين كردند. هواپيماهاي عراقي، هر روز 150 پرواز انجام دادند و ايران هم هليكوپترهاي جنگنده را وارد درگيري كرد. تعصب ايرانيها به دليل حملات مستقيم پياده نظام متهور، همراه با حملات واحدهاي زرهي، دو جناح مدافع خط مقدم عراق را به هم ريخت. عراقيها در هم شكستند و ايران دو لشكر عراق را محاصره كرد. بازماندگان درمانده ارتش عراق به سمت رودخانه دويري1 عقبنشيني و در آنجا خط دفاعي جديدي را ايجاد كردند.
ايران، پيشنهاد عراق را براي عقبنشيني از ايران در عوض مذاكرات براي پايان دادن به جنگ، كه با توجه به موفقيتهاي ايران در ميدان جنگ، نامربوط به نظر ميرسيد، ناديده گرفت. صدام حسين با فهميدن اين موضوع كه دستور وي براي حفظ هر متر از منطقه خوزستان، در فاجعه نظامي اخير، موثر بوده، در 26 مارس 1982، اين دستور را لغو كرد. صدام حسين همچنين از جهان عرب درخواست كمك كرد:
<هماكنون زمان حمايت واقعي است. ما در واقع براي تمامي اعراب ميجنگيم و هم اينك خواستار شركت عملي در اين جنگ هستيم.>
در عرض يك سال و نيم، عراق از شمشير جهان عرب كه قرار بود فارسها را تارومار كند به قرباني در معرض تهاجمي تبديل شد كه به كمك جهان عرب نياز داشت.
در ماه مارس با اجراي عمليات بيتالمقدس در منطقه اهواز سوسنگرد، مشخص شد كه ايران قصد دارد جنگ را ادامه دهد. ايرانيها با رخنه به خطوط عراقيها و ورود به خوزستان تحت كنترل عراق، مدافعان عراقي را مورد تهديد و محاصره قرار داده و اسير كردند. عراق نيز با عقبنشيني و رها كردن اراضي اشغالي واكنش نشان داد.
با تشديد درگيريها، ايران با حملهاي ديگر از كارون عبور كرد. فشار ايران بيش از حد بود و عراق، مركز و شمال خوزستان را نيز رها كرد و براي كند كردن پيشروي ايران، در اقدامي بينتيجه، ضدحملاتي را انجام داد. 30 هزار عراقي عقبنشيني كردند تا در برابر 70 هزار ايراني كه با اميد به دست آوردن دستاوردي ملموس از اين حمله به خرمشهر نزديك ميشدند، اين شهر سنگربندي شده را همچنان در اختيار خود داشته باشند. حمله ايران به اين شهر در 22 مي 1982، آغاز شد و فقط در عرض 36 ساعت درگيري، دفاع عراق را درهم شكست. 12 هزار عراقي به حد كافي براي فرار، چالاك نبودند و به اسارت گرفته شدند. اغلب نيروهاي عراقي به دليل عقبنشيني، از جنگ فرار كردند. يك ماه بعد، عراق اعلام كرد كه در عرض 10 روز، تمام نيروهايش از ايران عقبنشيني خواهند كرد. عراق به اين وعده عمل كرد و نيروهاي عراقي در استحكامات مرزي كه از پاييز 1981 در حال ساخته شدن بود، مستقر شدند. قرار بود آنان دوباره مورد آزمون قرار گيرند.
مرحله سوم
در اواسط سال 1982، با بيرون راندن عراق از بخش اعظم قلمرو ايران، تهران اين گزينهها را پيشرو داشت: خاتمه جنگ از طريق اعلام يك پيروزي سزاوارانه يا اعمال فشار بر عراق يا انتقامگيري و دست يافتن به پيروزي كامل. ايران علاوه بر موفقيتهاي هيجانانگيز ميدان جنگ، نهايتاً با كشف سيستم فهرست كامپيوتري كه آمريكا طراحي كرده بود از نظر مادي نيز تقويت شد. ايران با شناسايي مقاديري از قطعات يدكي و محل ذخيره آنان، توانست بخش زيادي از نيازهاي خود را رفع كند.
با اينكه ايران نيروهاي خود را در شمال شرقي بصره متمركز ميكرد، عراقيها با از دست دادن يك سوم ارتش خود طي عقبنشيني از خوزستان، دچار سردرگمي بودند. علاوه بر اين، فقط يك سوم نيروي هوايي عراق شرايط پرواز را داشت. تأثير پيروزيهاي ايران در بين جمعيت غيرنظامي عراق نيز احساس ميشد. شيعيان عراقي كه صدام حسين ميترسيد در برابر تبليغات ايران، آسيبپذير باشند، در بغداد و ديگر شهرهاي عراق سر به شورش برداشتند.
با آغاز عمليات رمضان در 13 جولاي 1982 آشكار شد كه ايران تصميم دارد به سوي پيروزي كامل گام بردارد. اين تلاش براي تسخير بصره ناكام ماند. در 16جولاي، حمله بعدي ايران، با عقب راندن نيروهاي عراق، به موفقيت اوليه دست يافت. عراقيها با حفظ خونسردي خود و با بازگرداندن نيروهاي ايراني به خطوط اوليه، به هر دو جناح نفوذ ايران، ضربه وارد كردند. حمله سوم در امتداد جاده خرمشهر به بغداد در 23 جولاي نيز متوقف شد. دو حمله ديگر قبل از پايان اين ماه، نيروهاي ايران را در آستانه تسخير بصره قرار داد. يكي از سلاحهاي زرادخانه عراق كه سهم عمدهاي در شكست نيروهاي نظامي ايران داشت، گاز اشكآور بود. كاربرد اين سلاح، بر تاكتيك آتي عراق در استفاده از گازهاي سمي مرگبار دلالت ميكرد. حمله به تأسيسات صادرات نفتي ايران در جزيره خارك در شمال خليجفارس، علامت ديگري از استراتژي در حال شكلگيري عراق براي پيروزي در جنگ محسوب ميشد.
دوران حضيض عراق سپري شده بود و تصميم مسكو براي از سرگيري ارسال سلاح به عراق، يكي از دلايل موفقيتهاي دفاعي و توانايي عراق براي پيروزي احتمالي در جنگ بود. وضع ناگوار عراق و چشمانداز پيروزي ايران، آمريكا را نيز به سوي <چرخش> به سمت عراق سوق داد.
ايرانيها اميدوار بودند كه اين شرايط، موقتي باشد. امام خميني[ره] شخصاً نيروهاي نظامي عراق را به قيام، تشويق كرد:
<برادران ما، براي نجات شما و به جهنم فرستادن اين رژيم جبار آمدهاند. كشورتان را نجات دهيد و مگذاريد كه آمريكا سرنوشت آن را تعيين كند.>
ايران به سمت دشتهاي وسيع شرق بغداد كه 100هزار سرباز ايراني آماده هجوم به عراق در آنجا جمع شده بودند، تغيير جهت داد. در ده روز اول ماه اكتبر، سربازان ايراني به رغم نداشتن نيروي زرهي، در عمليات مسلم بن عقيل، ضربات محكمي به استحكامات دفاعي عراق وارد كردند. عراقيها تحت فشار شديدي قرار گرفتند اما در هم نشكستند.
ضربه بعدي ايران بر جنوب غربي موسيان مابين جبهه خرمشهر بصره و جبهه مركزي كه عمليات مسلم بن عقيل در آن شروع شد، وارد آمد. اين حمله نيز به همان اندازه يورش قبلي و همچنين بدون نيروي زرهي بود. حمله مذكور از اول تا يازدهم نوامبر 1982 به طول انجاميد. اين بار، بارندگي جلوي نيروي زرهي عراق را گرفت و نيروهاي ايراني تا قبل از آنكه مقاومت عراق متوقفشان كند، قادر شدند براي تسخير ابوقيراب1 به داخل عراق پيشروي كنند.
سال 1982 با ادامه مقاومت عراق، پايان يافت. ماشين جنگي صدام حسين از حضيض شش ماهه خود جان سالم به دربرد و به خود سر و سامان داد. ايران نتوانست ضربه نهايي را وارد كند اما دريافت كه در اختيار داشتن ابتكار به وي اجازه ميدهد تا در پي جستجوي نقاط ضعف عراق، نيروهاي خود را جابجا كند. به رغم ناكامي ايران در سرنگون كردن عراق، ايران اين قابليت را داشت كه در برابر ارتش عراق كه نيروي احتياط استراتژيك تقريباً زياد آن از ارتش مردمي داراي آموزشهاي ضعيف تشكيل شده بود، به پيروزي بزرگي دست يابد.
ايران در پايان سال 1982 موفقيت مهمي در داخل كشور، به دست آورد. در ماه سپتامبر، نيرويي مركب از پاسداران، بسيج و ارتش، انجاوه2 را از دست شورشيان كرد ايراني خارج كرد. كردهاي ايراني، اين منطقه را به مدت 4 سال در اختيار داشتند اما در نهايت، تهران، برتري را به دست آورد. به محض اينكه كردها سركوب شدند، ايران توانست جبهه جديدي در شمال عليه عراق بگشايد.
در همين اثنا، ايران براي وارد كردن ضربات كوبندهتري بر عراق، آماده شده بود. از نظر تهران، ناكامي در نيمه دوم سال 1982 نه به دليل اشتباهات استراتژيك بلكه به علت عدم حمله با قدرت كافي بود و از سربازان پياده ايراني كه بار اصلي جنگ را بر دوش ميكشيدند، انتظارات بيشتري ميرفت. رفسنجاني اظهار كرد كه حمله بعدي، عمليات والفجر، حمله نهايي است و <سرنوشت منطقه را تعيين خواهد كرد.> از 6 تا 26 فوريه 1983، دويست هزار نفر در جبههاي به طول 40 كيلومتر، حملهور شدند. دو لشكر ارتش ايران با حمايت نيروي زرهي، به اين تلاش پاسداران ياري رساندند. اين گروه مخلص و پرشور، عراقيها را كه هر واحد ذخيره قابل دسترس را وارد خطوط مقدم كرده و به پشتيباني از مدافعان، روزانه 200 پرواز انجام دادند به طور جدي مورد محك قرار دادند. يك هفته پس از شروع حمله، مشخص شد كه بهرغم اين تلاش، نيروهاي ايراني نخواهند توانست خطوط عراقيها را درهم بشكنند. رفسنجاني با تصديق اينكه حمله مذكور، تهاجم نهايي نبود، مجبور شد حرف خود را پس بگيرد.
گرچه اين حمله نهايي نبود، ايرانيها در عين جمعآوري نيرو و تداركات، به مدت دو ماه درنگ كردند. حملات بزرگ ايران با وقفههاي طولاني همراه ميشد و اين امر به عراقيها اجازه ميداد تا شكستهاي دورهاي خود را جبران كنند. اين امر، مشكل بزرگي براي استراتژي فرسايشي ايران محسوب ميشد و برخلاف دسترسي آزادانه عراق به نقدينگي و تسليحات به هر مقداري كه نياز داشت، انزواي ديپلماتيك ايران كه خريد سلاح را دشوارتر ميكرد، اين اوضاع را وخيمتر نيز ميكرد.
ايران بهرغم كندي در حمله، مصمم بود پيروز شود. در 10 آوريل 1983 ايران با هدف نزديك فكه در شرق العماره دست به حمله زد. عمليات والفجر كه عمدتاً پاسداران آن را انجام دادند، در شكست دادن عراقيها ناكام ماند.
در ماه مي، دو تيپ كماندويي تركيه با پشتيباني نيروهاي هوايي، براي درگيري با كردها، به مناطق كردنشين عراق كه كردها در آنجا شورش ميكردند، وارد شدند. مبارزه تركيه با اقليت كرد خود، آن را به سوي همكاري با صدام حسين در برابر دشمن مشترك، سوق داد. نيروهاي تركيه در عملياتي ديگر براي محافظت از لولههاي نفتي كه از تركيه عبور ميكرد، وارد شمال عراق شدند. بخش اعظم صادرات نفت عراق از طريق اين خط لوله انجام ميشد.
بهرغم كمك تركيه، منطقه كردنشين عراق به عنوان نقطه ضعف بغداد در طول جنگ، باقي ماند. عمليات والفجر 2 در 22 جولاي 1983، از گشايش جبههاي جديد حكايت ميكرد. نيروهاي ايران، توانستند حاج عمران را تصرف كنند و با مقاومت در برابر حمله شيميايي عراق، آن را در اختيار خود نگه دارند. نخستين استفاده عراق از سلاح شيميايي، نقش عمدهاي در شدت گرفتن جنگ داشت. عراقيها نيروهاي ايران را در نقاط مرتفع كوهستان با گاز خردل مورد اصابت قرار دادند و در عين حال نيروهاي عراقي در مسير پيشروي در دامنه كوهستان، در كمين نشستند. عراقيها با ويژگيهاي عوامل سنگينتر از هوا، آشنايي نداشتند و اين گاز به سوي نيروهاي عراقي بيحفاظ، در كوهستان فرونشست.
در 30 جولاي 1983 عمليات والفجر 3 در جبهه مركزي در نزديكي مهران، آغاز شد و تا 9 آگوست طول كشيد. يكصد و پنجاه هزار نيرو در اين حمله، شركت داشتند. آتش سنگين عراق به پشتيباني از نيروهاي به شدت سنگر گرفته، باعث توقف پيشروي نيروهاي ايراني شد. اين حمله به جايي نرسيد و عراقيها حتي براي ضدحمله و تصرف مهران از پناهگاههاي خود بيرون آمدند. نبايد شجاعت و ايثار اين افراد را ناديده گرفت. سربازان ايراني مشابه همان ارادهاي را به نمايش گذاشتند كه نيروهاي متحدين در فردريك سبورگ1 به هنگام پيشروي در برابر آتش سنگين متفقين از خود نشان دادند. عراق در حال ايستادگي بود ولي بهاي جاني و مادي آن را نيز ميپرداخت. صدام حسين نيز گستاخي را به جهانيان نشان ميداد. عراقيها دو ماه ديگر را به انتظار حمله دوباره ايران در استحكامات دفاعي خود نشستند. در 20 اكتبر 1983 ايرانيها حمله يك ماهه ديگري را با نام والفجر 4، به اجرا گذاشتند. پنجوين در منطقه كردنشين شمال عراق، هدف اين حمله بود. ايران اميدوار بود كه ناهمواري منطقه و شورش فزاينده كردها، ضعف مادي ايران را جبران كند. ايرانيها كيلومترها در اين ناحيه نامساعد به پيش رفتند. عراق همانند حمله قبلي ايران در شمال، بازهم از سلاحهاي شيميايي عليه ايرانيها استفاده كرد، اما اين بار آن را به طور مناسب به كار گرفت.
در سوي ديگر، عراق نيز براي تداوم برتري قدرت آتشي كه به آن اجازه ميداد در اين جبهه طولاني دوام بياورد، آينده خود را در گرو وامگيري براي خريد اسلحه، گذاشته بود. فشار اقتصادي و تلفاتي كه بر عراق وارد ميشد، احتمال از هم گسستن عراق را بيشتر ميكرد. معلوم نبود كه توانايي عراق براي قرض گرفتن پول بتواند از پس اشتياق ايرانيها براي مردن برآيد.
به احتمال زياد ايران ميتوانست در <حمله نهايي>1 پيروز شود و براي فروپاشاندن استحكامات دفاعي عراق تودههاي انساني را سرازير كند. همچنين امكان داشت كه اكثريت شيعه عراق در برابر تبليغات ايران براي قيام عليه حكومت سني بغداد، تسليم شوند. گرچه اين عوامل، همه عليه تداوم استراتژي دفاعي عراق بودند، ترس عراق از تلفات جاني و ناكامي در انجام دادن حمله در سال 1980 كه تعادل قوا آشكارا به نفع عراق بود، به نظر ميرسيد كه از اقدامات تهاجمي عراق روي زمين به عنوان راهحل مخمصه عراق، ممانعت كند. اميدواري عراق به خسته شدن ايران از جنگ، تنها روزنه اميد عراق محسوب ميشد.
ايران سال جديد را با 750 هزار نفر در جبهه و بيش از 200هزار نيروي احتياط، آغاز كرد. اولين حمله ايران در اوايل فوريه، حركت كماهميتي به حساب ميآمد. اهميت آن به دليل واكنش مهم عراق بود كه شامل بمباران اهداف غيرنظامي ايران بود كه به عنوان اولين <جنگ شهرها> شناخته ميشود. ايران با گلولهباران شهر شيعهنشين بصره، نشان داد كه عملاً از عنوان رهايي بخش شيعيان عراق، دست كشيده است. هيچكدام از طرفين با حمله به غيرنظاميان نتوانست به توفيقي در راهاندازي شورش يا تضعيف روحيه طرف مقابل، نائل شود.
<حمله نهايي> والفجر 5 به بغداد نشان داد كه نميتواند ايران را از حمله كردن بازدارد. تودههاي سربازان پياده ايراني، در 15 فوريه 1984، حمله خود را از طريق باتلاقهاي شمال بصره، آغاز كردند.
شماري از نيروهاي عراق در اين ناحيه نامساعد به مقاومت پرداختند و نيروهاي ايراني با پشتيباني هليكوپتر و با قطع جاده بصره بغداد، بين العماره و القرنه به رود دجله رسيدند. گرچه پياده نظام سبك ايران با رسيدن به رود دجله توانست در اين باتلاقها نفوذ كند، در اراضي خشك، ايرانيها به دليل نداشتن تجهيزات كافي، قادر نبودند از خاك خود محافظت كنند. عراق با استفاده از شبكه راههاي مناسب خود، نيروهاي زرهي و توپخانه را در منطقه، متمركز و با عقب راندن ايرانيها به سوي باتلاقها، آنها را وادار كرد كه به خطوط اوليهشان عقبنشيني كنند. گويا ايران بدون هيچ دستاوردي متحمل 3 هزار تلفات شد.
عمليات والفجر 6 در 22 فوريه 1984 آغاز شد و سعي بر اين بود كه در طول 200 كيلومتر بين مهران و موسيان، خطوط دفاعي عراق درهم شكسته شود. يك لشكر زرهي ارتش ايران، انبوه نيروهاي بسيج و پاسداران را پشتيباني ميكرد. بهرغم تلفات زياد، پيشروي چنداني صورت نگرفت و در 24 فوريه عمليات متوقف شد.
عمليات خيبر به عنوان يك حمله انتحاري ديگر، از 14 فوريه تا 19 مارس 1984، عليه خطوط عراقي در مقابل بصره، به اجرا درآمد. 250 هزار نيروي ايراني با اين اميد كه اشتياق سربازان ايران براي حمله، بر عراقيهاي در حال دفاع غالب آيد، از وسط يك منطقه بياباني باز به حمله دست زدند و فقط با نيروي مكانيزه عراق كه جناحين نيروهاي ايران را درمينورديد، روبرو شدند و توانستند جزيره نفتي مجنون را تسخير كنند. اگر با خاتمه جنگ، اين جزيره همچنان در دست ايرانيها باقي ميماند، اين مسئله ميتوانست شكست بزرگي براي عراق باشد.
در پي عمليات ايران در اوايل ماه مارس كه تلاش بينتيجهاي براي قطع جاده شمال جنوب نزديك العماره در باتلاقهاي هويزه بود، عراقيها تمامي كوشش خود را براي انجام دادن ضدحمله در مجنون به كار بستند. عراقيها با كماندوها و هليكوپترهاي شكاري به جزيره مجنون هجوم آوردند و در خلال تصرف بخش غربي آن، تلفات سنگيني بر ايرانيها وارد كردند. طبق برآورد منابع غربي، در اين درگيريها، 20هزار ايراني جان سپردند.
متعاقب اين پيروزي، عراق براي واداشتن ايران به مصرف ذخاير اندك مهمات و اسلحهاش و مختل كردن برنامههاي تهاجمي ايران، اجراي حملاتي به توان يك تيپ را شروع كرد. از آنجايي كه ايرانيها هر آن چه را در توان داشتند انجام ميدادند به نظر نميرسيد كه اين استراتژي عراق، ثمربخش باشد. فرار نيروهاي عراق حاكي از اين بود كه بغداد با مشكل روبروست و اينكه كدام طرف ابتدا درهم خواهد شكست هنوز هم در حد گمانهزني است.
ايران با همكاري بيشتر ارتش و [سپاه] پاسداران و نيز آموزش تاكتيكهاي [جنگ] متعارف به پاسداران، به اين اقدام ارتش عراق، واكنش نشان داد. زمان باقيمانده از اين سال براي انجام دادن اين گونه آموزشها و ساختن شبكه جادهاي در پشت جبههها صرف شد. ايران همچنين به گشتزني تعرضي در باتلاقهاي جنوب پرداخت و توانست عراقيها را به منطقه خشكتر غرب براند. ايران با مستقر كردن پلهاي شناور و سلاحهاي ضدهوايي، راههاي ديگري براي حمله به عراقيها به دست آورد.
مرحله چهار
با آنكه هر دو طرف، مصمم به جنگيدن بودند، با استراتژيهاي موجود هيچ يك قادر نبودند در جنگ پيروز شوند؛ از اينرو سال 1984، برهه جديدي را شاهد بود كه ثمره آن در مرحله سوم به طور پراكنده قابل مشاهده بود. هر دو طرف براي عبور از بنبست جبهه اصلي، شروع به كاويدن جناحهاي شكننده دشمن كردند. عراق نوميدانه حاضر بود در هر جايي به غير از جبهه اصلي بجنگد و ايران به جبهه ديگري نياز داشت تا براي آسيبپذير كردن عراقيها در جبهه اصلي به آنان فشار وارد كند. بغداد و تهران از جولاي 1984 تا مارس 1987، نقاط ضعف يكديگر را بررسي ميكردند.
خليج[فارس] كه صادرات نفتي ايران از طريق آن براي تأمين ماشين جنگي ايران به جريان ميافتاد، يكي از گزينههاي عراق بود. قبل از آن، در اوايل سال 1984 كه نبردهاي زميني وسيعي درگرفته بود، هواپيماهاي جنگنده عراق به نفتكشهاي ايراني در جزيره خارك حملهور شده بودند. در اواخر مارس، عراقيها براي اولين بار هواپيماهاي سوپراتاندارد1 مسلح به موشكهاي اگزوست2 را به كار گرفتند و در ماه جولاي، نيروي دريايي عراق حتي ميدان نفتي ساحلي سيروس ايران را مورد حمله قرار داد. تا پايان آن سال، عراق 53 حمله را عليه كشتيهاي غيرجنگي انجام داده بود.
اگرچه ايران با حمله به كشتيهاي بيطرفي كه با عراق تجارت ميكردند (18حمله در 1984) به جنگ نفتي عراق واكنش نشان داد، ايران عمدتاً به جبهه كردنشين شمال براي برتريهاي جديد مينگريست، چرا كه خليج [فارس] به عنوان صحنه جنگ، مزاياي اندك و فقط خطر براي ايران داشت. ايران در اواسط سال 1984 با ارسال فانتومهاي 4f- براي درگير شدن با عقابهاي 15f- هدايت شونده توسط آواكس عربستان سعودي، به طور مختصر به رويارويي با عربستان پرداخت. ايران در اين درگيريها دو هواپيماي خود را از دست داد و بعدها به يك نفتكش سعودي در خليج [فارس] حمله كرد. در پي اين اقدام، آيتا... [خميني] حمايت جهان عرب از صدام حسين را به باد انتقاد گرفت.
ايران در اكتبر 1984 نهايتاً بار ديگر به حمله زميني روي آورد تا به عراق يادآوري كند كه جنگ زميني به انتخاب ايران نيز امكانپذير است. در خلال اين حمله و پاتكهاي بعدي عراق، ايرانيان توانستند مهران را پس بگيرند و در اختيار خود نگه دارند.
در 28 ژانويه و در منطقه قصرشيرين، عراق ضربه اول سال 1985 را وارد كرد. ايرانيها جلوي اين حمله را گرفتند و در اوايل فوريه، حمله عراق متوقف شد. نيروهاي ايراني در ماه مارس، تلاش بزرگ ديگري را پس از يك سلسله حملات ناكام در 1984 انجام دادند. عمليات بدر از طريق منطقه باتلاقي شمال العماره به اجرا درآمد. نيروي 100هزار نفري قدرتمند ايران توانست جاده بغداد بصره را در دو نقطه قطع كند. عراق نيز با حمايت توپخانه، حملات هوايي و گارد رياست جمهوري كه تا آن زمان در بغداد باقي مانده بود، به ضدحمله روي آورد. عراقيها جاده را گشودند و در خلال اين حمله و پاتك، شايد 15هزار ايراني را به قتل رساندند. تلفات نيروهاي عراق نيز بين 8 تا 12 هزار نفر بود. عراقيها علاوه بر جنگ نفسگير و پنجه در پنجه روي زمين، جنگ دوم شهرها را نيز در ماه مارس، شروع كردند. ايران نيز با حمله متقابل به غيرنظاميان عراقي، واكنش نشان داد.
ايران همچنين ضربات پتكوار را كه مشخصه عمليات بدر و بسياري از حملات پيشين بود كنار گذاشت و در اغلب اوقات، سياست حملات كوچكتر موسوم به <القدس> را در پيش گرفت تا عراقيها را سرجاي خود گير بياندازد و اطمينان حاصل كند كه عراقيها مجبور خواهند شد پولهاي وام گرفته شده را خرج كنند. همچنين آنان را درباره محل وارد آمدن ضربه اصلي، در ترديد نگه دارد. علاوه بر اين، ايران براي تصرف خاك عراق در شمال به كمك كردهاي عراق نيز چشم اميد داشت. اتحاديه ميهني كردستان2، در خلال بخش اعظم سال 1984، آتشبس با بغداد را رعايت ميكرد. با اين حال، اين اتحاديه در اواخر اين سال، مبارزه را از سرگرفت. حزب دموكرات كردستان نيز بهرغم جنگ ايران با كردهاي خويش، با سرنوشت ايران در جنگ با عراق، سهيم شده بود.
برخلاف ايران، عراق مزاياي زيادي را در تصاعد جنگ در خليج [فارس] ميديد، بنابراين با علم به كار دشوار سوختگيري در حين پرواز1 ميراژهاي جنگنده فرانسوياش، قابليت خود را براي نمايش قدرت هوايي در خليج [فارس] افزايش داد. افزون بر اين، آمدن موشكهاي پرهمينه اگزوست (كه حملات كم شمار و موفقيتآميز آرژانتينيها بر ضد ناوگان جنگي انگليس، آوازه و ارزش فروش آنها را بيشتر كرده بود) بر اميدواري عراق افزود. با اين وجود، جنگ دريايي عراق نيز از همان نقاط ضعف جنگ زميني ايران، رنج ميبرد. حملات عراق به نفتكشها يا به جزيره خارك در 30 مي 1985، با وقفههايي همراه شد كه به ايران اجازه داد خرابيها را تعمير كند، تدابير متقابل را به عمل آورد و در نهايت، جريان نفت را برقرار كند. عراق در اواسط آگوست 1985 تلاش مناسبي را در برابر ايران انجام داد. از آن موقع تا پايان ماه دسامبر، عراق با 60 يورش هوايي، جزيره خارك را هدف قرار داد. گويا اين حملات در توقف موقت صادرات نفت از جزيره خارك در طي ماه سپتامبر، موفق بود.
انفعال در عرصه جنگ دريايي براي ايران زجرآور بود. حمل و نقل دريايي عراق در برابر اقدامات متقابل ايران، آسيبپذير نبود، چرا كه تجارت عراق از طريق دولتهاي همجوار مانند كويت يا اردن انجام ميگرفت. ايران فقط ميتوانست به كشتيهاي بيطرف حمله كند و بهرغم حملات هوايي مداوم عراق، ايران فقط 14 بار عليه كشتيهاي در حال عبور از خليج فارس دست به حمله زد. از سوي ديگران، تهران، كشورهاي به ظاهر بيطرف عربي خليجفارس را در صورت تداوم حملونقل محمولههاي عراق، به <عواقب وخيمي> تهديد كرد. هنوز هم ايران تا آن حد نسنجيده رفتار نكرده بود كه مداخله آمريكا براي حفاظت از منابع نفت غرب را موجب شود. متحدان عربي عراق نيز تا جايي كه به عنوان صادراتكنندگان نفت خليجفارس به نفعشان بود، در ملايمتر كردن واكنش ايران تلاش كردند، تا از تبديل شدن خليج فارس به منطقه جنگي، ممانعت به عمل آورند.
ايران تا اواخر دسامبر 1985، امواج جديدي از بسيجيان را به جبههها اعزام كرد. اين بسيجيان علامت حمله نهايي قريبالوقوع بودند. ايران به دور از ديدگان ناظران خارجي، شيوههاي عبور از رودخانه را در درياچههاي شمال كشور به سربازان خود آموزش داده بود. تجهيزات پلسازي، قايق و آموزشهاي عملي بسيجيها، با هم جمع شده بود تا توانايي فزاينده حمله را در اختيار ايران قرار دهد. با گذشت زمان، خستگي از جنگ، هرچه بيشتر در ايران، ديده ميشد. در 9 فوريه 1986، عمليات والفجر 8 به صورت حملهاي محدود در شمال بصره به اجرا درآمد. دو روز بعد در 64 كيلومتري شمال بصره، ايران عمليات محدود ديگري را انجام داد. در همين اثنا، ايرانيها، جهت ضربه اصلي خود را به فاو در سمت جنوب، تغيير دادند، در حاليكه واحدهاي ارتش مردمي عراق، اين بخش را در اختيار داشتند. ايرانيها كه در 6 منطقه متفاوت و در جبههاي به طول 65 كيلومتر و در شرايط جوي نامساعد از شطالعرب عبور كرده بودند، جزيره امالراس را به تصرف خود درآورند. فاو نيز در 10 فوريه 1986 سقوط كرد و در 13 فوريه ايرانيها تلاش كردند تا سرپل ساحلي را درهم شكنند و پايگاه دريايي عراق در امالقصر را تصرف كنند. عراقيها به مقابله با اين پيشروي ايران پرداختند و با تأخير به حمله دست زدند. واكنش عراق به تأخير افتاد و در عين حال نيروهاي عراقي براي بازپسگيري جزيره با ارزش مجنون (به دليل ذخاير نفتي) در بخش شماليتر به ضدحمله دست زدند.
حمله عراق براي بازپسگيري فاو با شدت تمام پيگيري ميشد. اين كار به گارد رياست جمهوري سپرده شده بود و باز هم بغداد به استفاده از سلاحهاي شيميايي متوسل شد. هر دو ارتش در نزاعي مرگبار كه در يك منطقه محدود باتلاقي، تا اواخر آوريل طول كشيد، پنجه در پنجه يكديگر انداختند. توپخانه ايران از جانب كرانه شرقي، عراقيها را تارومار ميكرد و عراقيها هم در روشنايي روز، پشت سد آتش ويرانكنندهشان، به آهستگي پيشروي ميكردند و شب هنگام در برابر حملههاي متهورانه ايرانيان، دفاع ميكردند. بهرغم تلاش گستردهاي كه عراق نشان ميداد، ايران دستاوردهاي خود را حفظ كرد. يك استاد دانشگاه ايران، ناكامي عراق را اين گونه توصيف كرد: <مردم ايران ميدانند كه عراق از خود ضعف نشان داده است.> آشكار بودن شكست عراق، اين واقعيت مهم را كه نيروهاي عراق به تعدادي زياد جنگيده و كشته ميشدند، پنهان ميكرد.> ارتش عراق گرچه ديگر ابزار متزلزلي به نظر ميرسيد، نشان داد كه ميتواند در جنگ، تاب آورد و فرونپاشد.
در مرزهاي شمالي و در 25 فوريه 1986، مادامي كه والفجر8 در حوالي شبه جزيره فاو، درگرفته بود. [عمليات] والفجر 9 نيز به اجرا درآمد. نيروهاي ايران با پشتيباني كردهاي عراقي، چوارتا را تسخير و آن را در برابر ضدحملات عراق، حفظ كردند.
[عملياتهاي] والفجر 8 و 9، در منتهياليه شمالي و جنوبي استحكامات دفاعي عراق، به آن ضربه زد، در همان هنگام نيز، يك ارتش 350 هزار نفري در نزديك سوسنگرد، به كمين نشسته بودند. با اين وجود، ايران ادعاهاي جديد خود مبني بر پايان جنگ روي زمين و حمله به مركز براي درهم شكستن مدافعان خسته عراقي را عملي نكرد. اين ناتواني ايران براي حمله كه به احتمال زياد به دليل كمبودهاي لجستيكي بود كه از انزواي ديپلماتيك ايران ناشي ميشد، شايد آخرين شانس ايران براي پايان پيروزمندانه جنگ در هنگام حمله، بود.
به دنبال عمليات والفجر 8، مسكو هزاران مستشار [نظامي] را [به عراق] اعزام كرد و بسياري از آنان براي سرپا نگهداشتن عراق به واحدهاي خطوط مقدم، فرستاده شدند. عربستان سعودي و كويت نيز توافق قبلي مبني بر فروش روزانه 350 هزار بشكه نفت از جانب عراق را دوباره به مرحله اجرا گذاشتند و اين اقدام، ايران را خشمگين كرد. در 17 مي 1986 عراق با حملهاي به توان 4 لشكر به مهران، به يك اقدام عيني دست زد. ايران پيشنهاد عراق را براي معاوضه مهران با فاو رد كرد و در جريان حمله كربلاي يك، از 30 ژوئن تا 9 جولاي 1986، با آزادسازي مهران، به يك پيروزي آسان، دست يافت.
عراق حملات هوايي خود شامل حملهاي به جزيره سيري در 240 كيلومتري شمال تنگه هرمز را ادامه داد. اين حمله براي اجرا، به سوختگيري هنگام پرواز نياز داشت. واكنش ايران نيز موارد زير را شامل ميشد: بهرهبرداري از تأسيسات جديد صادرات نفت در جزيره جنوبي لارك، استقرار توپهاي ضدهوايي روي نفتكشهاي خاص، استفاده از تجهيزات الكترونيكي و بازتابگرهاي رادار بكسل شده براي منحرف كردن اگزوستهاي عراق از اهداف واقعي و به كارگيري يدككش براي كمك به نفتكشهاي آسيبديده. كاهش سريع قيمت نفت، تأثير مخربتري بر اقتصاد ايران داشت. در حاليكه عراق ميتوانست براي جبران قيمتهاي پايين نفت، وام بگيرد، ايران براي [خريد] اسلحه و مهمات فقط به عوايد نفتي متكي بود. [آيت ا...] خامنهاي، رئيس جمهور ايران، ضمن اعتراف به اين واقعه حياتي حلناشدني، اذعان نمود: <جنگ قيمتها براي ما كم اهميتتر از جنگ نظامي نيست.> حكام ايران در ماه جولاي 1986، به 8 هزار فرمانده ايراني، اخبار نگرانكنندهاي را اعلام كردند مبني بر اينكه اقتصاد در حال سقوط ايران نيازمند يك پيروزي نظامي تا مارس 1987 است.
پيروزي در فاو، روحيه تازهاي به ايرانيان بخشيده بود اما واقعيتهاي اقتصادي را نيز فقط تا مدتي، ميشد ناديده گرفت. از آنجايي كه ماشين جنگي ايران، تهي از بودجه ميشد، ايران با وظيفه هولناك پايان پيروزمندانه جنگ، روبهرو ميشد. بهرغم پيروزي فاو و نيروي زميني قدرتمندي كه براي حمله دوباره به كمين نشسته بود، زمان براي ايران در حال اتمام بود. در اواسط سال 1986 عراق به اقداماتي دست زد تا مطمئن شود كه ديگر در هيچ نقطهاي از جنگ، ضعف فاو را از خود نشان نخواهد داد. عراق به گسترش ارتش خود دست زد و تا سپتامبر 1986، هر يك از سپاه هفتگانه عراق، 100هزار سرباز در اختيار داشت. علاوه بر اين، گارد رياست جمهوري عراق نيز به نيرويي در حد يك سپاه بزرگ، توسعه پيدا كرد.
در سپتامبر 1986 حملات كربلاي 2 و3 ايران در منطقه كردستان و فاو، نتوانست در خطوط عراق تغييري ايجاد كند و بهرغم اميدهاي ايران، هيچكسي در عراق براي سرنگوني [صدام] حسين، به پا نخاست و اين امر نيز فشار حمله دوباره را بر ايران وارد ميكرد. شب كريسمس [1987] ايران به حملهاي بزرگ در جنوب دست زد. در عمليات كربلاي 4، شصت هزار نيروي سپاه پاسداران از جنوب خرمشهر، به آن سوي شطالعرب روانه شدند. عراق اين بار واكنش مناسبي نشان داد و پس از 48 ساعت درگيري، ايرانيها را از وسط رودخانه به عقب راند.
تلاش بزرگ بعدي ايران بلافاصله انجام شد. اين حمله حقيقتاً <مادر تمام نبردها> بود. قبل از اين حمله، رفسنجاني، داوطلبان را تشويق كرد كه به سوي نبرد رهسپار شوند:
<انهدام كامل ماشين جنگي عراق، هدف ماست. اينجا در نزديكي بصره، صدام هيچ كار ديگري به غير از جنگيدن نميتواند انجام دهد، چرا كه سقوط بصره در حكم مرگ وي است. ما ميخواهيم دروازههاي بصره را كه راه را براي پيروزي نهايي كه وعده دادهايم، بگشاييم و هموار كنيم و با عراق تسويه حساب كنيم.>
در روز 8 ژانويه 1987 به هنگامي كه نيروهاي ايران به خطوط عراق در شمال غرب خرمشهر يورش بردند، عمليات كربلاي 5، آغاز شد. همانطور كه رفسنجاني پيشبيني كرده بود، عراقيها سرجاي خود ايستادند و جنگيدند. در هر حال، نتيجه پيروزي نهايي نبود. عراقيها در هنگام نبرد، ايرانياني را كه با وجود تلفات فراوان، سرسختانه حمله ميكردند و به كندي عراقيها را عقب ميراندند، از پاي درآوردند. تا 22 ژانويه 1987 ايرانيها تا 10كيلومتري بصره پيشروي كردند؛ يعني هدفي كه ايران اميد پيروزياش را بدان بسته بود. پس از چهار هفته، توان تهاجمي ايران به پايان رسيد و ايرانيها به حفظ مواضع بيحفاظ خود در اطراف بصره پرداختند. عراقي با فراخواني تمامي نيروهاي ذخيره خود، به منظور خاتمه حملات ايران براي هميشه، نيروهاي ايران را درهم شكست. شايد 20هزار ايراني در اين نبردها، جان سپردند. تلفات عراق، نصف تلفات ايران بود. عملكرد عراق از اينرو قابل توجه است كه عراق در كشتار وحشيانهاي به پيروزي رسيد كه گويا فقط ايران ميتواند در برابر آن دوام بياورد. در آن موقع، ناظران شاهد بودند كه ايران يكي ديگر از سلسله حملات بزرگ ظاهراً بيپايان خود را آغاز كرده است. آنان گمان ميكردند كه عراق در مقابل چند حمله ديگر ميتواند ايستادگي كند.
با اين حال، در يك سال و نيم باقيمانده از جنگ، حملات امواج انساني مانند گذشته نبود. هيچكدام از عملياتهاي كربلاي 6 در ژانويه، در قصر شيرين؛ كربلاي 7، شرق رواندوز در ماه مارس؛ و در ماه آوريل كربلاي 8 در شرق بصره، نتوانست خيل عظيم ارتش عراق را كه در آن موقع عملاً از نظر بغداد با ايرانيها برابري ميكردند از مواضع خود تكان دهد.
مرحله پنج
اگرچه به نظر ميرسيد ايرانيها ديگر تمايلي به سخنان ستيزهجويانه ندارند، هنوز نااميد نشده بودند. عراقيها پس از عمليات كربلاي 5، مجبور شدند، البته با اعتماد به نفس بيشتر، در جبههاي طولاني، نيرو مستقر كنند. بهرغم اينكه مدافعان عراقي با حملات مكرر زميني ايران روبرو بودند، توازن استراتژيك به نفع عراق در حال تغيير بود. گسترش نيروي زميني عراق، آموزشهاي مخفيانه گارد رياست جمهوري عراق در تابستان 1987، در پرتو بنبست موجود و حملات ايران، چندان مشهود نبود. دقيقاً در همان زماني كه نيروهاي زميني ايران، آن اراده لازم را براي انجام دادن <حمله نهايي> كه رهبران مذهبي ايران، آن را براي پيروزي در جنگ لازم ميدانستند از دست دادند، ارتش عراق به حدي گسترش يافت تا ابتكار عمل را دوباره در دست بگيرد. هزينه نگهداري اين ارتش بزرگتر كه بر بدهيهاي خارجي كمرشكن عراق ميافزود، انگيزه مضاعف عراق براي حمله و خاتمه دادن به جنگ، محسوب ميشد.
ولي در كوتاهمدت، اين تحول استراتژيك، توجهات را جلب نكرد و در اوايل آوريل 1987، ايران در نزديكي سليمانيه، به حمله اقدام كرد. در جريان عمليات كربلاي 9 نيروهاي ايران، منطقه وسيعتري را مورد تاخت قرار داد و عراقيها با سلاحهاي شيميايي، به ضدحمله شديدي دست زدند. در اواخر آوريل و در جريان عمليات كربلاي 10، ايران مناطق كوچكي را در ناحيه شمالي سردشت، تصرف كرد و در ماه مي و اوايل ژوئن، عمليات نصر براي اعمال فشار بر منطقه كردنشين عراق، ادامه يافت. كردهاي عراق حتي به پاسداران ايراني كه از خطوط عراقي، عبور و براي حمله به هدف بزرگ منطقه يعني كركوك، 140 كيلومتر در خاك عراق نفوذ كرده بودند، ياري رساندند.
از نظر عراق، ممانعت از شورش عمومي كردها در سرتاسر منطقه، نيمهِ روشن جبهه كردستان محسوب ميشد و عراق در منطقه شمال كه يك شكست در آنجا به معناي شكست در جنگ بود با چشمانداز شكست فاجعهبار روبرو نشد. به استثناء چندين درگيري نسبتاً سنگين در مركز و جنوب در ماه جولاي (كه عملاً تغييري در اوضاع به وجود نياورد)، ايران بيشتر در موضع انفعال قرار داشت. در ماه دسامبر، ايران اعلام كرد سياست آن، انجام حملات محدود براي مشغول نگهداشتن ارتش عراق است. اين برهه هم مانند گذشته شبيه وقفهاي مابين حملات نهايي بود. از سوي ديگر ارتش عراق به حدي تجهيز و آماده شده بود كه هر يك از بخشهاي آن ميتوانستند حملات بزرگ ايران را كم اثر كنند.
مهمترين و مشهودترين بخش اين مرحله از جنگ در منطقه استراتژيك خليج [فارس] اتفاق افتاد. اين مرحله بيشتر با آمريكايي شدن جنگ، متمايز ميشود. رويداد مهم، حمله موشك اگزوست عراق به يو.اس.اس.استارك1 در 17مي 1987 بود (لازم به ذكر است كه اتحاد شوروي هم صدماتي را متحمل شد، نفتكش مارشال2 چايكوف به يك مين برخورد كرد و كشتي باري ايوان كاروتيف3 مورد حمله ايرانيها واقع شد.) اين حمله از سوي دو طرف، يك تصادف نام گرفت، در حاليكه از كار افتادن يك كشتي جنگي آمريكايي، آمريكا را با قدرت وارد خليج [فارس] كرد. تصميم واشنگتن، پاي اروپاي غربي را نيز به ميان كشيد كه با بيميلي پذيرفت كه ايران در برابر عمل تحريكآميز عراق ساكت نخواهد نشست. تماسهاي كويت با مسكو براي كمك در مقابل عمليات ايران عليه كشتيهاي بيطرف، انگيزه ديگر عراق براي مداخله در خليجفارس محسوب ميشد. آمريكا با پذيرش درخواست كويت براي نصب پرچم آمريكا بر فراز كشتيهاي كويتي و انجام دادن اقداماتي براي محافظت از نفتكشها در برابر حملات ايران، تلاش كرد تا خليج [فارس] را به عنوان يك درياچه آمريكايي، حفظ كند. ايران نيز با ادعاي تشكيل يك نيروي قوي با عنوان < شهادت طلبان خليجفارس>4 به اين تحولات، واكنش نشان داد. توانايي نيروي دريايي ايالات متحده براي كنترل تهديدات موشكهاي غولپيكر كرم ابريشم5 و يورش هواپيماهاي ايران و مينهاي دريايي و قايقهاي تندروي كوچك مجهز به راكت هدايتشونده يا پر از مواد منفجره، توسط ناظران زيرسوال برده ميشد. تجهيزات و آموزشهاي آمريكايي بر نبرد متعارف با ناوگان شوروي در آتلانتيك شمالي، متمركز شده بود و به هيچوجه جنگ چريكي دريايي را دربرنميگرفت.
در 24 جولاي 1987، نفتكش بريجتون6 كه جديداً پرچم نصب كرده و شديداً تحت محافظت بود، در شمال خليجفارس با يك مين برخورد كرد و اين امر حقانيت منتقديني را كه مداخله آمريكا را زير سوال ميبردند به اثبات رساند. ايرانيها خوشحال شدند ولي از پذيرش مسئوليت مينگذاري، خودداري كردند. اين حادثه ناگوار به جاي ترساندن غرب براي عقبنشيني، آن را تحريك كرد. در سپتامبر 1987، 70 ناو جنگي غربي در خليج [فارس] گشتزني ميكردند. ايران به خوبي آگاه بود كه توپهاي اين ناوگان به كدام سو نشانه رفته است. بهرغم بيطرفي اعلامي و با توجه به اينكه اين ناوگان در برابر هر حملهاي به دفاع ميپرداخت، ايران تنها كشور علاقهمند به حمله به نفتكشهاي متحدين عملي عراق در خليج[فارس] محسوب ميشد.
در 21 سپتامبر 1987 اولين درگيري ايران و آمريكا، موقعي اتفاق افتاد كه نيروهاي آمريكايي، در 128 كيلومتري شمال بحرين، مينهاي كاشته شده [كشتي] ايران اجر را پيدا كردند. يك حمله هليكوپتري، اين كشتي را از كار انداخت و نيروهاي ايالات متحده آن را تصرف كردند. بهرغم اعتراضات ايران مبني بر اينكه كشتي مذكور، حامل مواد غذايي بود و نه مين، آمريكاييها كشتي ايران را به اعماق دريا فرستادند.
در حاليكه نگراني ايران از حضور نيروي دريايي غرب بيشتر ميشد و اين كشور تلاش ميكرد با لفاظي و مينگذاري، غرب را از منطقه خارج كند، عراق براي ممانعت از بدتر شدن اوضاع، حملات هوايي در خليج [فارس] را متوقف كرد. از آنجايي كه آمريكا به عنوان متحد عملي عراق براي آرام كردن خليج [فارس] وارد اين منطقه ميشد، پس اين كار از مسبب اصلي ناآرامي عراق نسنجيده بود كه در مراحل اوليه استقرار آمريكا، به ناآرام كردن اوضاع بپردازد. پس از 6 هفته وقفه، عراق در 29 آگوست 1987، حملات هوايي را از سرگرفت و ايرانيها هم بلافاصله دست به تلافي زدند.
علاوه بر اين، عراق حمله به مناطق غيرنظامي و پشت جبهه ايران را شروع كرد كه دفاع ضدهوايي ايران عملاً كاري در قبال آن انجام نداد. حملات عراق عليه زيرساختهاي نفتي ايران نيز افزايش يافت.
به دليل استفاده نفتكشها از جزيره خارك، اين جزيره مورد حملات سنگين قرار گرفت. در 5 اكتبر 1987، برد نيروي هوايي عراق حتي به جزيره لارك در جنوب خليج [فارس] نيز رسيد و عراق نفتكشهاي لنگر انداخته ايران در آنجا را هدف قرار داد.
پاسخ ايران، به دو حمله عليه غيرنظاميان عراقي در ماه اكتبر، از جمله پرتاب دو موشك به سوي بغداد در 5 اكتبر 1987، محدود شد. ايران علاوه بر حمله به دشمن خود، در اكتبر 1987 به سوي ديگران نيز حملهور شد. سرخوردگي ناشي از ناكامي شكست دادن عراق، مشاهدهي ورود قهرآميز غرب به خليج [فارس] به رهبري آمريكا، متحمل شدن حملات هوايي به شاهرگ حياتي نفت و مشاهده ضعف نظامي خويش و در عين حال سرازيري پول كشورهاي عربي خليج [فارس] براي سرپا نگهداشتن عراق از نظر نظامي، همگي ايران را تا آستانه عملكرد نامعقولانه پيش برد. در حاليكه عراق در سال 1980 به ايران حمله كرده بود، اين شرايط به نظر ناعادلانه ميرسيد و ثابت ميكرد كه جهان بر ضد انقلاب ايران عمل ميكند. فراتر از همه اينها، وقتي در ماه جولاي، نيروهاي امنيتي عربستان سعودي، زائران ايراني را در پي تلاششان براي به راه انداختن يك تظاهرات به حمايت از ايران در قلب عربستان سعودي، به خاك و خون كشيدند، هيچگونه همدردي با ايران صورت نگرفت. در 3 اكتبر 1987 ايران از مرز عقلانيت خارج شد. ايران كه نميتوانست دشمن خود، عراق را شكست دهد، براي حمله به پايانه نفتي ساحلي عربستان سعودي در خفجي1 - كه عربستان و كويت از آن براي فروش نفت به نفع عراق استفاده ميكردند 30 تا 50 قايق تندرو، آماده كرد. عربستان نيز با استقرار ناو جنگي و هواپيماهاي جنگنده، واكنش نشان داد. ايران عقبنشيني كرد اما 5 روز بعد، سعوديها در يك درگيري ديگر 3 قايق تندروي ايران را غرق كردند.
ايران كه ظاهراً از شكست از عراق و سپس عربستان سعودي، ناراضي بود، با يك موشك كرم ابريشم در آبهاي كويت به نفتكش سي ايل سيتي2 كه پرچم آمريكا بر فراز آن نصب شده بود، حمله كرد.
ايالات متحده در 19 اكتبر 1987، طي <عمليات تيرانداز چالاك>3 به تلافي پرداخت و 3 سكوي نفتي ايران را مورد هدف قرار داد. بسياري از ايرانيها ميدانستند كه رويارويي با آمريكا، نابخردانه است، ولي رضايت كوتاهمدت از حمله به ياريكنندگان عراق حتي ايالات متحده در حال پيروز شدن بر عقلانيت بود.
در ماه اكتبر، ايرانيها مدعي شدند براي تلاش ديگري در بصره، نيرو متمركز كردهاند و رفسنجاني در اول نوامبر 1987 اعلام كرد تا زماني كه ايران ضربه محكمي به عراق وارد نكند، هيچ گونه سازشي، امكانپذير نيست. سه روز بعد، ايران يك هفته بسيج عمومي اعلام كرد و خواستار اين شد كه عراق به عنوان متجاوز شناخته شود و غرامت بپردازد. ايران افزود بخشي از خاك عراق را كه در دست دارد، همچنان حفظ خواهد كرد. پس از گذشت تقريباً 10ماه از آخرين حمله نهايي، اين سخنان شديداللحن بودند.
در خلال حضور نيروي دريايي غرب، جنگ دريايي در خليج [فارس] همچنان ادامه داشت. در 15 ژانويه 1988، هواپيماهاي جنگي عراق، 3 نفتكش ديگر دخيل در تجارت نفت ايران را مورد حمله قرار دادند. عراق هم اينك هر آنچه را نياز داشت در اختيار داشت يعني يك سپر محافظ كه از طريق كويت بيطرف از تلاش جنگي عراق پشتيباني ميكرد. عراق از پشت اين سپر به نفتكشهاي ايران حمله ميكرد. علاوه بر اين، جنگ ديگر شهرها در 29 فوريه 1988، شروع شد. اين حملات براي اولين بار، حمله موشكي عراق به تهران را نيز دربرميگرفت.
در حاليكه ايران اصرار ميكرد كه اين پياده نظام ايران است كه سرنوشت نهايي جنگ را تعيين خواهد كرد، در آن موقع اجازه داد تا آن مقطع بدون انجام دادن يك حمله عمده سپري شود. اين كوتاهي، اين سؤال را طرح كرد كه ايران در حال انجام دادن چه كاري است. در آوريل 1988 پس از اينكه، عراق در كمتر از 2 روز جنگ، شبهجزيره فاو را طي عمليات رمضان بازپس گرفت، پاسخي به اين سؤال داده شد.
نيروهاي ارتش و گارد رياست جمهوري با پشتيباني 2000 تانك و 600 توپ سنگين، به همراهي يك يورش آبي خاكي از طريق خليج [فارس] به سوي جنوب فاو پيشروي كردند.
در حالي كه هنگام در جبههها نيروهاي ايراني ضربات سنگيني را از ارتش عراق متحمل ميشدند، نيروي دريايي ايران نيز به سوي نابودي پيش رفت. برخورد ناو يو اس. اس ساموئل بي رابرتز1 آمريكا به مين در 4 آوريل 1988 كه اولين برخورد مين از نوامبر 1987 محسوب ميشد، به نبرد دريايي دامن زد. 5 روز بعد آمريكا با انجام دادن عمليات آخوندك2، واكنش نشان داد. عمليات مذكور كه به عنوان پاسخي متناسب به ناو خسارتديده ايالات متحده طرحريزي شده بود، انهدام دو سكوي نفتي ايران را در پي داشت. يك گروه از تفنگداران دريايي آمريكا، سكوي نفتي ساسان را تخريب و سكوي سيري را نيز تيراندازي دريايي آمريكاييها منهدم كرد. طي اين عمليات، يك قايق گشتي ايران، غرق شد و موشكهاي زمين به هواي آمريكا، جنگنده بمب افكنهاي فانتوم اف4 ايران را از منطقه دور كردند. واكنش ايران، سلسلهاي از حوادث را به دنبال آورد كه به غرق شدن 3 قايق گشتي ايران در خليج [فارس] و انهدام دو ناو محافظ مدرن ايران انجاميد. نيروهاي آمريكايي از مقابل حملات ايران گريختند كه ميتوان به فرار ناو جنگي ويليامز3 از مقابل 5 موشك كرم ابريشم اشاره كرد. تنها ضايعه آمريكا يعني هليكوپتر هجومي كبراي دريا4، نه با اقدام خصمانه بلكه با تصادف از دست رفت. اهانت نهايي نسبت به ايران زماني انجام گرفت كه عربستان سعودي در 26 آوريل 1988، روابط ديپلماتيك را با ايران قطع كرد.
مرحله ششم
درگيريهاي ماه آوريل، نتوانست به ايرانيها، درس بياموزد، اظهارنظر يك مفسر ايراني پس از عمليات رمضان، به خوبي اين ناآگاهي را نشان ميدهد:
<اولين پيروزي بزرگ عراق پس از چند سال كه روحيه عراقيها را تقويت كرد، خبر بدي درباره تداوم بيشتر جنگ است ... اين امر [آيت ا...] خميني و ايرانيها را براي پيروزي در جنگ به هر قيمتي، مصممتر ميكند.>
در 14 مي 1988 عراق با گسترش دادن دامنه حملات هوايي خود به جزيره لارك در جنوب خليج فارس، قاطعانه بر موقعيت بهتر دريايي (به لطف نيروي دريايي آمريكا) تأكيد كرد. نيروي هوايي عراق همچنين براي متوقف كردن تحرك نيروهاي ايران، آزادانه به پشت جبهه ايران حمله ميكرد.
نيروهاي زميني عراق همچنين با خشك كردن خندق مردابي كه براي حفاظت از بصره در برابر حملات ايرانيان، طي چند سال و با هزينهاي زياد ايجاد كرده بودند، از برتري جديد خود بهرهبرداري كردند (و اعتماد به نفس بالاي خود را نشان دادند). عراقيها در 25 مي 1988 به حمله دست زدند و با وادار كردن ايرانيها به عقبنشيني، مواضع ايران را در سرپل شلمچه واقع در كرانه غربي شطالعرب تصرف كردند.
آيتا... خميني با خودداري از پذيرش آسيبپذيري ايران، تأكيد كرد:
<رزمندگان ما بايد با اتكا به ايمان به خدا و سلاحهايشان، مبارزه خود را ادامه دهند. نتيجه اين جنگ در ميدان نبرد مشخص خواهد شد، نه از طريق مذاكره>
دقيقاً همانطور كه [آيت ا...] خميني قول داده بود، جريان اين جنگ در ميدان نبرد تعيين شد. تلاش ايران براي در دست گرفتن اختيار اوضاع در 13 ژوئن 1988 كه ايران در شلمچه پاتك زد، صورت گرفت. اين ناكامي، راه را براي افزايش فشار عراق، هموار كرد. در 19 ژوئن 1988، نيروهاي عراقي و شورشيان ايراني مخالف [آيت ا...] خميني، مهران را اشغال كردند و 6 روز بعد، با هليبرد نيرويي به توان يك تيپ، ايرانيها را از منطقه غني نفتي جزيره مجنون، بيرون راندند. استفاده عراق از سلاحهاي شيميايي نيز در شكست ايران بسيار موثر بود. پس از آن، در 12 جولاي، عراق دهلران را تصرف كند. عراقيها با ماندن در آنجا تا 16 جولاي، بدون هيچگونه فشاري از سوي ايران، عقبنشيني كردند. روز بعد صدام حسين خواستار پايان يافتن جنگ شد.
ايران فقط به پيروزي در شمال، اميدوار مانده بود. در همان زمان كه نيروهاي عراقي، ايرانيها را روي زمين در جنوب و مركز، شكست ميدادند و هواپيماهاي جنگي عراق نيز به سراسر ايران و خليجفارس هجوم ميبردند، نيروهاي ايراني هم با كمك كردهاي عراق، عراقيها را در شمال، مغلوب ميكردند، عمليات ظفر 7 در اواسط ماه مارس و در جنوب شرقي سليمانيه، مدافعان عراقي را كه طبق دستور صدام حسين براي حفظ حتي بيحفاظترين مواضع، سرسختانه در خطوط خود ايستادگي ميكردند، تارومار كرد. پاتك عراقيها با افتادن در كمين ايران، ايرانيها را در نزديكي درياچه دربنديخان قرار داد. در خلال اين عمليات، كردهاي روستاي حلبچه هدف حمله شيميايي قرار گرفتند. در 17 مي 1988، حمله ديگر ايران در نزديكي سليمانيه با ناكامي روبرو شد.
بهرغم شكستهاي كوچك مكرر عراق در كردستان، پيروزيهاي آن در ديگر جبههها، با چنان آهنگ سريعي صورت گرفت كه ايران را در وضعيت دشواري قرار داد. در فضاي چنين فاجعه قريبالوقوعي (كه حتي براي رهبران ايران نيز مشهود بود)، حادثه غمباري در خليج [فارس] رخ داد كه اثر تعيينكنندهاي بر ذهن آيتا... خميني بر جاي نهاد. در 13 جولاي 1988 و در بحبوحه نبرد آشفتهاي با نيروهاي ايراني در تنگه پر رفت و آمد هرمز، رزم ناو آمريكايي وينسنز1، ايرباس 300 ايران را كه وارد منطقه جنگي شده بود هدف قرار داد. تمامي 290 سرنشين هواپيما، كشته شدند. برتري عراق در ميدان جنگ و برداشت تهران از اشتياق آمريكا براي شكست ايران، آيتا... خميني را به پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل كه خواستار پايان جنگ شده بود، سوق داد. در 16 جولاي 1988، ايران به طور رسمي اين قطعنامه را پذيرفت.
با اين حال، عراق پس از سالها تحمل ضربات محكم ايران، به دليل موفقيتهايش، جرا‡ت پيدا كرده بود. عراق به جاي پذيرش پيشنهاد خاتمه جنگ، از 22 تا 24 جولاي 1988، حملاتي را در سرتاسر جبههها، آغاز كرد. عراقيها طي يك حمله تا 25 كيلومتري اهواز و تا جايي نفوذ كردند كه تا آن موقع پا بدانجا نگذاشته بودند. نيروهاي عراق همچنين در شمال با ايران درگير شدند تا راه را براي ورود ارتش آزاديبخش ملي ايران [منافقين] باز كنند. در روز 26 جولاي 1988، اين نيروها در 65 كيلومتري داخل ايران، براي تصرف كرمانشاه، ميجنگيدند. حمله ماه جولاي عراق همچنين به سوي قصرشيرين و سر [پل] ذهاب در شمال نيز چنگ انداخت. با اين حال هنوز هم رگههايي از مقاومت در ايران وجود داشت و ايران در كرمانشاه و اهواز، در مقابل عراق صفآرايي كرد. در 6 آگوست 1988، صدام پذيرفت كه جنگ را پايان دهد.
گرچه رفسنجاني اعلام كرد كه ايران براي گزينه از سرگيري جنگ، به نيروي نظامي خود سروسامان خواهد داد، روز پس از شروع آتشبس، جنگ اول خليج [فارس] بين ايران و عراق به پايان خود رسيد. از نظر كردهاي عراق، پايان جنگ به معني خاتمه پشتيباني ايران و تمركز عراق بر سركوب آنان بود.
نتيجهگيري
با كشته شدن حداقل 100هزار و حداكثر 300 هزار عراقي، برآورد تلفات ايران حدود دو برابر تلفات عراق بود. نزديك به يك ميليون نفر در جنگي كه در اين منطقه حساس جهان رخ داد، جان خود را از دست دادند. جهانيان در بيشتر مواقع، تا زماني كه جنگ، به طرفين درگيري محدود بود، اين جنگ را ناديده گرفتند. امروزه اين جنگ، چندان شناختهشده نيست و حتي قبل از طوفان صحرا، يعني جنگ دوم خليج [فارس] افراد اندكي بدان توجه داشتند و آن را مهم ميپنداشتند، در حاليكه طي اين جنگ، شهامت قرون وسطايي و سلاحهاي مدرن براي برتري در ميدان نبرد، با يكديگر رقابت ميكردند. طوفان صحرا با دقت و سرعت فناوري بالاي خود نشان داد كه اگر يك ارتش به خوبي آموزشديده و به طور عالي تجهيزشده در منطقهاي متناسب با نيروهايشان و در برابر دشمني كه مطابق با انتظار از وي ميجنگد، وارد ميدان شود، روند جنگ چگونه ميتواند به خوبي پيش برود. از آن پس حتي افراد كمتري به كابوسي كه اين جنگ در استيصال و وحشت خود به نمايش گذاشت، علاقهمندند. همان موقعي كه در خلال دهه 1980 انقلاب كامپيوتر در غرب شكل ميگرفت، سربازان همانند قرون گذشته در نبرد نزديك ميجنگيدند و كشته ميشدند. اگر معتقد باشيم كه ميتوانيم پاي صفحه نمايش كامپيوتر به راحتي بنشينيم و از جنگيدن در ميدان نبرد، خلاص شويم، در گمراهي به سر ميبريم، جنگ هنوز هم به معناي به خطر انداختن جان انسانهاست.
در نهايت، اين جنگ به ما نشان داد كه جنگ مدرن ذاتاً كوتاه نيست. جنگهاي اعراب و اسرائيل و هند و پاكستان ما را به سوي اين تصور اشتباه سوق داد. طوفان صحرا ظاهراً اين نگرش را اثبات كرد و هم اكنون آمريكا به دنبال ارتش كوچك، اما مرگباري است كه به شدت حمله كند، به سرعت پيروز شود و به كشور بازگردد. ايرانيها و عراقيها با چندين سال جنگيدن در حاليكه ديگران فكر ميكردند جنگ اول خليج [فارس] به سرعت پايان خواهد يافت، اين درس ضروري را به ما آموختند كه جنگها به خودي خود پايان نميپذيرند. اين دو كشور با وقفه و ترديد به جاي جنگيدن پر شدت تا اتمام تمامي مهمات و سلاحهايشان، حدود هشت سال با يكديگر جنگيدند. اين جنگ همچنين گواه ديگري دال بر اين است كه جنگها حتي در صورت موفقيتآميز بودن، ميتوانند مشكلات بيشتري پديد بياورند. همانطور كه جنگ جهاني اول، آلمان قيصر را شكست داد ولي به آلمان نازي منتهي شد و شكست آلمان نازي، اتحاد شوروي قدرتمند را به اروپاي مركزي وارد و يك جنگ سرد طولانيمدت را آغاز كرد، جنگ اول خليج [فارس] هم ايران انقلابي را كه براي دولتهاي محافظهكار خليج [فارس] تهديدساز شده بود به خاك و خون كشيد، ولي به ايجاد يك عراق قدرتمند با افزايش قدرتش از طريق ابزارهاي نظامي انجاميد. حتي اگر بزرگترين تهديدات را بتوان در ميدان نبرد از بين برد، اما امنيت چيزي است كه بايد بر پايه شالودههاي موجود حفظ شود. هرگز نميدانيم كه تهديد بعدي چه زماني و از كجا نشأت خواهد گرفت.
در نهايت، اين جنگ هشدار تأمل برانگيزي است مبني بر اينكه جنگها معمولاً طبق نقشه پيش نميروند. اگر به تصور عراق از جنگ برقآسا در سال 1980 يا اين باور ايران از سال 1982 كه عراق اگر به حد كافي مورد فشار قرار گيرد، سقوط خواهد كرد، توجه كنيم به راحتي درمييابيم كه هر جنگ، عمر خاص خود را دارد و در حاليكه ما فكر ميكنيم جنگ منافع ما را رقم خواهد زد، ميتواند از چارچوب قوه فهم ما خارج شود. از آنجايي كه نميتوانيم طي زمان، نوع دشمن خود را برگزينيم، مفروضات دقيق ما درباره حداقل نيروي لازم براي پيروزي در آينده زير سوال ميرود. حتي اگر بدانيم كه دشمن ما طي جنگ چگونه خواهد بود، باز هم امكان دارد دچار اشتباه شويم يا اينكه ماهيت دشمن با گذر ماهها و ساليان، تغيير پيدا كند. عملكرد عراق و ايران در جنگ اول خليج [فارس] نشان ميدهد كه بدون توجه به صفآرايي سربازان به خوبي تجهيز و پشتيبانيشده، حتي كشورهاي كوچكتر نيز قادر به تحمل و وارد آوردن تلفات هستند. همانطور كه ايران و عراق در دهه 1980 نشان دادند، اين گونه ارتشها هم ميتوانند سرسخت باشند. اگر ميخواهيم چنين دشمناني را در هنگام جنگ شكست دهيم، بايستي در زمان صلح، به سختي فعاليت كنيم. حتي در آن موقع هم، اين مسئله، براي ما يك چالش خواهد بود.
شكلگيري و تكوين نيروي هوايي در سپاه
تهيه و تدوين:
محمدصادق درويشي
شكلگيري، انسجام، توسعه و تكامل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را نميتوان بدون درك ماهيت و تحولات جنگ و رابطه متقابل جنگ و سپاه تحليل كرد. بر همين اساس، تولد و بلوغ نيروهاي سهگانه سپاه نيز تنها در بستر جنگ قابل مطالعه ميباشند. گسترش سازمان رزم سپاه و تجربيات به دست آمده در چهار سال اول جنگ، اين نهاد را در جهات مختلف توانمند ساخته بود، اما هنوز تا مرحله تكامل، راه بسياري مانده بود. به تدريج با ورود عوامل ديگر در روند جنگ، اين احساس به وجود آمد كه سازمان رزم موجود سپاه و تجهيزات جنگي آن، براي فايق آمدن بر مشكلات جنگ، كفايت نميكند. آثار متعادل نبودن سازمان رزم سپاه و توانمندي سختافزاري اين نهاد با تهديدات فراروي، به خوبي در ناكاميهاي حاصله در عملياتهاي رمضان (تابستان 1361) و والفجر مقدماتي (زمستان 1361) هويدا شد. در ابتداي امر اين گونه تحليل ميشد كه بايد سازمان رزم زميني سپاه را توسعه داد و از <لشكر> به سمت ايجاد <سپاه> حركت نمود. اما با گذشت زمان مشخص شد كه تشكيل <سپاه> نيز نتوانسته همهِ مشكل را حل كند. از اين زمان به بعد مجموعهِ شرايط و عواملي دست به دست هم داد تا مقدمات تشكيل سه نيرو در سپاه فراهم شود.
پيشدرآمد
واقعيت اين است كه عليرغم ايجاد و فعاليت تشكيلات مربوط به پيگيري امور هوايي و موشكي در قرارگاه مركزي سپاه در سالهاي ابتدايي جنگ، نيرويي به نام نيروي هوايي در سپاه وجود نداشت و از اواسط جنگ به بعد بود كه با فرمان حضرت امام(ره) مبني بر شكلگيري نيروهاي سهگانه، نيروي هوايي در سپاه متولد شد. متن فرمان تاريخي امام(ره) به شرح ذيل بود:
<بسما...الرحمنالرحيم
جناب آقاي محسن رضايي، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران
با توجه به اينكه در اصل 150 قانون اساسي ادامهِ نقش سپاه، در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن تصريح شده است، و نظر به آنكه انجام اين نقش بدون آمادگي كامل سپاه از جهت تجهيزات و آرايش جنگي و فنون دريايي، زميني، هوايي امكانپذير نيست، شما مأموريت داريد هر چه سريعتر سپاه پاسداران را مجهز به نيروهاي زميني، هوايي، دريايي قوي نماييد، تا در موارد لازم با همكاري و هماهنگي ارتش جمهوري اسلامي ايران از مرزهاي زميني، دريايي و هوايي حفاظت نمايند.>1
همانطور كه اشاره شد، اگرچه شكلگيري نيروي هوايي سپاه را در اواسط جنگ ميتوان معلول تمايل سپاه به رشد تشكيلاتي خود دانست و آن را حركتي در راستاي توسعه نهادمندي آن ارزيابي كرد اما بيترديد صدور فرمان امام(ره) يكي از مهمترين مراحل رشد و گسترش اين نيرو در سپاه بود. در حقيقت تنها پس از اين فرمان بود كه اين نيرو در سپاه، مستقل و نهادينه شد. تلاش براي نهادمندي سپاه نه تنها تأثير مستقيمي بر تحولات جنگ داشت، بلكه باعث گسترش اهداف و كاركردهاي اين نهاد در استراتژيهاي دفاعي و امنيتي كشور در مراحل بعدي نيز ميشد. البته تلاش و اراده براي توسعه نهادمند سپاه تا حدود فراواني نيز از نقش بيبديل سپاه در مراحل مختلف جنگ و موفقيتهاي به دست آمده توسط اين نهاد متأثر بود. به عبارت ديگر ميتوان به يك رابطهِ دو طرفه ميان كاركردهاي سپاه در جنگ و نهادمنديهاي انجام گرفته در آن اشاره كرد. هر كدام از اين دو عامل تأثير مستقيمي بر ايجاد و گسترش يكديگر داشتهاند. برآيند اين تعامل تكاملگرايانه، گسترش اهداف و وظايف از يك سو و توسعه سازماني سپاه از سوي ديگر بود.
براي تبيين شكل گيري نيروي هوايي سپاه ابتدا بايد به ويژگيهاي جنگ تحميلي در نبرد هوايي و موشكي به صورت كلي و تحليل عمومي اين بعد از جنگ پرداخت.
هشت سال جنگ تحميلي، طيف گستردهاي از كاربرد سيستمهاي دفاع هوايي، هليكوپتر و سيستمهاي موشكي را شامل ميشد. اين جنگ در دوران جديد، اولين جنگي بود كه در آن از سلاحهاي شيميايي بهطور گسترده استفاده شد. با وجود اين، طرفين جنگ بنا به دلايل متفاوت، استراتژي و تاكتيك پيشرفتهاي براي كاربرد مؤثر تكنولوژي موجود، تبديل آن به يك نيروي رزمي كارآمد و اعمال كنترل و فرماندهي مؤثر نداشتند. يكي از محققان نظامي معتقد است كه درسها و نكات اصلي اين جنگ را ميتوان چنين خلاصه كرد:
1. نيروي هوايي اگر چه تأثير مهمي در اين جنگ داشت، اما آن گونه كه كميّت و كيفيت سلاحهاي دوطرف امكان ميداد، اين نيرو تأثير استراتژيك و تاكتيكي عمدهاي نداشت.
2. هيچ يك از دو كشور ايران و عراق قادر به استفاده مؤثر از سيستمهاي كنترل و هشدار هوايي، تجهيزات فرماندهي، كنترل، ارتباطات و اطلاعات و موشكهاي سنگين و نيمهسنگين هوا به زمين نبودند. هر دو كشور مجبور شدند به سيستمهاي با برد كوتاه اتكا كنند كه اين مسئله تا حدي به دليل مشكلات طرحريزي و نبودن پوشش در ارتفاع كم و نيز عمدتاً به سبب مسائل مربوط به انتقال تكنولوژي بود.
3. ايران و عراق از سلاحهاي ضدهوايي براي پدافند نقطهاي، پوشش منطقهاي و نيز بهعنوان سلاح ضد نيروهاي انساني استفاده فراواني كردند. اين الگو در نيروهاي نظامي جهان سوم فراگير بود.
4. دو كشور ايران و عراق از سلاحهاي زمين به هواي سبك و قابل حمل به وسيله انسان استفاده وسيعي كردند، خصوصاً عراق به جاي سيستمهاي نيمهسنگين و سنگين بيشتر به موشكهاي سبك زمين به هوا اتكا داشت. زيرا بكارگيري سيستمهاي سبك آسانتر بود و نيازي به تجهيزات پيچيده كنترل هوايي، هشداردهنده و مديريت جنگ نداشت.
5. جنگ هوا به هوا به شدت تحت تأثير تكنولوژي بود، اما عامل اصلي باز هم انتقال تكنولوژي و خصوصاً دسترسي دو طرف به پشتيباني و تأمين منابع خارجي بود.
6. عوامل متعددي قابليت هواپيماهاي بال ثابت را در تأمين پشتيباني هوايي نزديك و مؤثر به شدت محدود كرد، هر چند هليكوپترها تا حد عمدهاي موفقتر بودند. عوامل محدودكننده اصلي عبارت بودند از: تركيب اهداف، گستردگي بسيار منطقه عملياتي و سلاحهاي ضد هوايي، پدافند نقطهاي، مشكلات انتقال تكنولوژي، كنترل و فرماندهي و مديريت جنگ.
7. عملياتهاي رهگيري نيروهاي زميني و بمباران استراتژيك از موفقيت نسبي برخوردار بود. مأموريتهاي رهگيري مشكلاتي داشت همانند آنچه پرواز در پشتيباني هوايي نزديك با آن دست به گريبان بود. مشكلات بمباران استراتژيك در زمينه برد و ظرفيت حمل بار هواپيماها بود. در هر حال، مسائل اصلي ماهيت سياسي داشتند و نتيجه ناتواني در به كار گرفتن منابع كافي عليه اهداف خاص در كنار ضرورت انجام دادن حملات بزرگ و مستمر براي نيل به پيروزي بودند.
8. استفاده عراق از جنگ افزارهاي شيميايي در سال آخر جنگ از لحاظ نظامي و سياسي به يك ابزار بسيار موثر در جنگ تبديل شد و در نتيجه، سوابق مهمي را براي آينده بر جاي نهاد.
با درك اين نكات تا حدودي ميتوان نتيجه گرفت كه اگرچه جنگ تحميلي داراي ماهيت زميني بود اما نبرد هوايي به عنوان يك نقطه قوت يا نقطه ضعف ميتوانست در مواقع حساس، كل جنگ را تحت الشعاع خود قرار دهد. شايد عنايت به همين نكته ظريف بود كه پس از فرمان حضرت امام، فرماندهي سپاه را بر آن داشت تا سپاه را به عنوان يك سازمان رزم مستقل با هويتي بي نياز از سازمان رزمي ديگر تعريف كند و براي اين مهم با جديت به سمت تشكيل نيروهاي سه گانه سوق داد.
در زمينهِ نيروي هوايي اين تصور وجود داشت كه، تكنولوژي موجود كشور، فاصله زيادي با تكنولوژي روز دنيا دارد لذا رسيدن به خودكفايي، حداقل در كوتاه مدت شعاري ناممكن بود. از سوي ديگر عدم استفاده از اين تكنولوژي نيز ناممكن بود. لذا اين اعتقاد در ميان فرماندهان نيروي هوايي سپاه بوجود آمد كه با تركيب نقش انسان و تكنولوژي، به نتايج قابل قبولي برسند. در واقع اينطور تصور ميشد كه همانند نيروي زميني، در نيروي هوايي نيز بايد انسان تعيينكننده باشد و تكيه اساسي بر توانمنديهاي ايماني، اعتقادي و فكري انسان باشد نه ابزار. لذا تصور ميشد با توجه به تجربه علمي و فني اندكي كه وجود داشت، ميتوان بر سيستمهاي پيچيده فائق آمد. در كنار اين اصل، استراتژي انبوهسازي نيز مورد توجه قرار داشت. بر اساس اين استراتژي بايد عناصر و انسانهاي زيادي را در صحنههاي نبرد وارد نمود. اين دو مبنا ميتوانست اين نيرو را به سمت ساخت و توليد نيز رهنمون سازد. در زمان جنگ، برنامه نيروي هوايي سپاه اين اصل بود كه حداقل بتواند پاسخگوي نيازمنديهاي جنگ باشد. طبق تحليل جانشين فرمانده وقت نيروي هوايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 1366، پس از يك سال و نيم از عمر تشكيل نيروي هوايي سپاه، اين نيرو توانسته بود پيشرفت بسياري داشته باشد. از جمله آنكه، موفق به تشكيل آموزشگاه موشكي زمين به هوا شد. در اين فاصله كم، دو دوره از متخصصين موشكي آموزشگاه يادشده فارغ التحصيل شده بودند. تعدادي از واحدهاي پدافندي سپاه در شهرهاي مورد تهاجم مستقر شده بودند (از جمله نتايج اين امر در آن زمان سقوط ميگ 25 عراق در اصفهان بود)؛ آموزشگاههاي مختلف موشكي زمين به زمين، توپخانه ضدهوايي سپاه، خلباني سپاه، خلباني هليكوپتري سپاه و زبان در اين فاصله راهاندازي شدند. ضمن اينكه اين نيرو موفق شده بود، موشكهاي فراواني را كه از رده خارج شده بودند، تعمير و آماده بهرهبرداري نمايد.
طبق اسناد موجود، طراحان و دستاندركاران وقت سپاه، اهداف و مأموريتهايي را به شرح زير براي نيروي هوايي سپاه پيشبيني كرده بودند:
اهداف
تحقق آرمانهاي الهي و گسترش حاكميت قانون خدا طبق قوانين جمهوري اسلامي و ايجاد خوف در دل دشمنان و نگهباني مستمر از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن از طريق حفاظت از مرزهاي هوايي و آسمان جمهوري اسلامي و كنترل فعاليت هوايي دشمن.
مأموريتها
1. حفاظت مستمر از مرزهاي هوايي و آسمان جمهوري اسلامي ايران؛
2. كنترل فعاليتهاي هوايي در حد توان؛
3. تأمين پدافند هوايي كشور جمهوري اسلامي ايران، هماهنگي، كنترل و هدايت كلي پدافند هوايي كشور؛
4. انهدام هدفهاي نظامي و تأسيسات دشمن و انجام عمليات مقابله به مثل از طريق حملات هوايي و موشكي بنا به دستور؛
5. پشتيباني عملياتي از نيروهاي سپاه و ساير نيروهاي نظامي و انتظامي كشور؛
6. انجام عملياتهاي ترابري هوايي و شناسايي هوايي؛
7. تشكيل، تجهيز، سازماندهي و گسترش يگانهاي هوايي، هليكوپتري و موشكي سپاه پاسداران؛
8. ايجاد سيستم الكترونيكي مناسب جهت جمعآوري اطلاعات الكترونيكي و انجام جنگ الكترونيكي؛
9. تجهيز، سازماندمي، آموزش و گسترش سيستمهاي الكترونيك سپاه پاسداران؛
10. كمك به ملل مستضعف جهان در امور پشتيباني و آموزش هوايي بنا به دستور؛
11. تحقيق و پژوهش پيرامون بكارگيري بهترين تجهيزات و ابتكارات و خلاقيت در امور تاكتيكي و تكنيكي براي ايجاد و حفظ برتري هوايي جمهوري اسلامي ايران؛
12. ايجاد مراكز تحقيقاتي جهت همكاري و ارتباط نزديك با مراكز صنعتي سپاه و كشور در دستيابي به خودكفايي؛
13.جذب و آموزش و تربيت نيروي انساني مورد نياز؛
14.انجام عمليات امداد هوايي در هنگام بروز بلايا و حوادث بنا به دستور؛
15.همكاري با ارتش جمهوري اسلامي ايران جهت تقويت بنيه دفاعي هوايي كشور در ابعاد مختلف؛
16.انجام عمليات هوايي عليه عواملي كه با توسل به قوه قهريه درصدد براندازي و نفي حاكميت جمهوري اسلامي باشند؛
17.تعمير و نگهداري تجهيزات مورد استفاده در نيروي هوايي در حدي كه به عهده نيرو گذاشته شده است؛ و
18.تأمين حفاظت فيزيكي تأسيسات و تجهيزات و مراكز نيروي هوايي.