جایگاه مفهوم فضای حیاتی در استراتژی ژئوپلیتیک عراق عصر صدام

مولف
مراد کاویانی راد
مترجم
ندارد
مالک
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
موضوع
نگرش های تاکتیکی
زبان
فارسی
شماره
شماره سی و دوم
شابک
ندارد
تاریخ انتشار
۱۸ اسفند ۱۳۸۸
محل انتشار
مجله نگین ایران
ناشر
مجله نگین ایران

چكيده

برآورد قدرت ملي از سوي حاكمان و نخبگان سياسي در شرايط كنوني و ترسيم وضعيت مطلوب در آينده، آنان را به تدوين استراتژي ژئوپليتيك تشويق مي‏كند. تدوين استراتژي‏ها در پيوند با ديگر قدرت‏هاي منطقه‏اي و فرامنطقه‏اي و همچنين فرصت‏ها و محدوديت‏هاي قدرت‏كاه يا قدرت‏افزا قرار دارد. از اين رو، نظام‏هاي سياسي مي‌كوشند از طريق تصرف يا نفوذ در سرزمين‏هايي كه مي‏تواند مكمل ژئوپليتيك آنها باشد به رفع محدوديت‏هاي (سرزميني و منابع) بپردازند. مفهوم لبنسروم[1] (فضاي حياتي) يا فضاي حياتي ناظر بر چنين سياست مداخله‏گرايانه‏اي است كه در طي جنگ جهاني دوم توسط نازيسم در آلمان براي پيشروي در اروپاي شرقي، اساس سياست خارجي آن كشور قرار گرفت. اين مقاله به تشريح همانندي‏هاي سياست تهاجمي حزب بعث در زمان صدام به ايران مي‏پردازد و بر اين باور است كه تنگناي ژئواستراتژيك عراق در عدم دسترسي آسان به آ‏ب‏هاي آزاد باعث شده حاكمان بغداد فضايي حياتي خود را در حاكميت انحصاري بر اروندرود و دسترسي به آب‏هاي آزاد از طريق خليج فارس تعريف كنند.

 

كليدواژه‏ها: لبنسروم( فضاي حياتي)، عراق، حزب بعث، صدام، ايران، خليج فارس و  ژئوپليتيك

 

2.

جايگاه مفهوم فضاي حياتي در استراتژي ژئوپليتيك عراق عصر صدام

 

 

مراد كاوياني‏راد[1]

استاديار جغرافياي سياسي دانشگاه تربيت معلم(خوارزمي) E-Mmail:Kaviani@tmu.ac.ir

 

چكيده

برآورد قدرت ملي از سوي حاكمان و نخبگان سياسي در شرايط كنوني و ترسيم وضعيت مطلوب در آينده، آنان را به تدوين استراتژي ژئوپليتيك تشويق مي‏كند. تدوين استراتژي‏ها در پيوند با ديگر قدرت‏هاي منطقه‏اي و فرامنطقه‏اي و همچنين فرصت‏ها و محدوديت‏هاي قدرت‏كاه يا قدرت‏افزا قرار دارد. از اين رو، نظام‏هاي سياسي مي‌كوشند از طريق تصرف يا نفوذ در سرزمين‏هايي كه مي‏تواند مكمل ژئوپليتيك آنها باشد به رفع محدوديت‏هاي (سرزميني و منابع) بپردازند. مفهوم لبنسروم[2] (فضاي حياتي) يا فضاي حياتي ناظر بر چنين سياست مداخله‏گرايانه‏اي است كه در طي جنگ جهاني دوم توسط نازيسم در آلمان براي پيشروي در اروپاي شرقي، اساس سياست خارجي آن كشور قرار گرفت. اين مقاله به تشريح همانندي‏هاي سياست تهاجمي حزب بعث در زمان صدام به ايران مي‏پردازد و بر اين باور است كه تنگناي ژئواستراتژيك عراق در عدم دسترسي آسان به آ‏ب‏هاي آزاد باعث شده حاكمان بغداد فضايي حياتي خود را در حاكميت انحصاري بر اروندرود و دسترسي به آب‏هاي آزاد از طريق خليج فارس تعريف كنند.

 

كليدواژه‏ها: لبنسروم( فضاي حياتي)، عراق، حزب بعث، صدام، ايران، خليج فارس و  ژئوپليتيك

 

مقدمه

در تعاريف مختلفي كه تاكنون از قدرت ملي و مؤلفه‏هاي آن به عمل آمده تأكيد بر عناصر عيني قدرت همانند وسعت، موقعيت، منابع، شمار جمعيت، دسترسي و ...، بخش اساسي آن مفاهيم و مصاديق را شامل شده است. خوشايندي احساس ناشي از قدرت، گرايش به ماندگارسازي و گسترش آن را در ميان اجتماعات انساني و واحدهاي سياسي پديد آورده است. گرايشي كه در قالب مفاهيم و گزاره‏هاي مختلف بارها نظريه‏پردازي شده است. رويكرد فضاي حياتي در سياست خارجي دولت‏ها، بر تحصيل سرزمين و منابع موجود در آن براي خودكفايي و افزايش قدرت ملي مبتني است. چنين رويكردي در پيدايش دوران استعمار و توسعه‏طلبي قدرت‏ها نقش انكارناپذيري داشته است.

 رويكرد ياد شده تحت عنوان لبنسروم[3] (فضاي حياتي)به همراه گرايش‏هاي نژادگرايانه، در جهت‏دهي به سياست خارجي نازيسم در آلمان و توسعه‏طلبي آن كشور نقش اساسي داشت. به نظر مي‏رسد ويژگي‏هاي جغرافياي سياسي عراق و مرام سياسي عملگرايانه حزب بعث، باعث بروز رفتار تهاجمي در سياست خارجي اين كشور  شده است. در اين نوشتار، نويسنده بر آن است با رهيافتي تاريخي و روش‏شناسي توصيفي- تحليلي جايگاه نظريه لبنسروم (فضاي حياتي) در سياست خارجي عراق عصر صدام كه نتيجه آن تهاجم به ايران بود را بازشناسي كند.

 

ادبيات تحقيق

1) لبنسروم يا فضاي حياتي

لبنسروم، واژه‏اي آلماني به معناي فضاي حياتي و فضايي براي زندگي است.(1) فضايي كه توسط ملتي كه جمعيت آن رو به فزوني است اشغال مي‏شود.(2) اين واژه در انديشه فردريچ راتزل[4] (1901) ، بنيانگذار جغرافياي سياسي در آلمان، و نظريه‏پردازي دولت به مانند موجود زنده (جانور) نقش مستيقم داشت. براساس اين ديدگاه، دولت به مثابه پديده‏اي طبيعي و زيستي بهتر قابل درك است تا اين‏كه پديده‏اي مكانيكي و اجتماعي قلمداد شود. دولت از طريق مؤسسات مختلف كاركردهاي مختلفي دارد. كاركردهاي مناسب، نشان دهنده صحت تمام بخش‏هاي تشكيل‏دهنده دولت است.(3) لبنسروم مورد نظر راتزل، سرزميني است كه پيكره‏اي ارگانيك دارد. دولت‏ها در فضاي حياتي همانند گياه و انسان  به تغذيه در قالب گسترش سرزميني و منابع نياز دارند. بر اين اساس، دولت‏ها پيوسته با هم در رقابت هستند.

راتزل با رويكرد زيست‏شناسي، براي نخستين بار به شكل نظام‏مند، داده‏ها و مسائل را در جغرافياي سياسي كنار هم گذاشت. او معتقد بود دولت بايد به عنوان پديده‏اي مرتبط با زمين و جايي كه جوامع در آن زندگي مي‏كنند، پويايي دارند و هويت‏شان را از آن مي‏گيرند، مورد واكاوي قرار گيرد. در طرح مفهوم دولت به مثابه موجود زنده، ديدگاه راتزل به شدت از داروينيسم اجتماعي[5] و مفهوم لبنسروم متأثر بود. راتزل مفهوم زيستي توسعه را به صورت مفهوم كليدي در جغرافيا، به ويژه جغرافياي سياسي، وارد كرد كه در آن مرز، مفهوم پويا و متغيري دارد. او با استفاده از استعارات و تشبيهات زيست‏شناسي، دولت را به مفهوم ارگانيسم در تحليل علوم سياسي و جغرافيايي به كار برد. در ديدگاه او دولت‏ها ماهيت ارگانيك و رشديابنده‏اي دارند كه در توسعه و گسترش آنها، مرزها كاركرد موقتي داشته‏اند. همچنان كه انسان بر روي زمين زندگي مي‏كند دولت هم به مانند اندامواره‏اي (ارگانيك) بر روي زمين با قوانين طبيعي پيوند پيدا مي‏كند.. بر اين اساس، توسعه به محيط طبيعي، وابسته است زيرا دولت في نفسه يك اندامواره (ارگانيسم) است.

در ايده دولت ارگانيك، گسترش مرزهاي دولت، بازتابي از سلامت و توان توسعه آن ملت است و دولت‏ها همانند جانواران رشد پيدا مي‏كنند و در صورت فقدان فضاي حياتي، ناتوان مي‏شوند و سرانجام  مي‏ميرند. انديشه لبنسروم (فضاي حياتي) راتزل، مفهوم دولت ارگانيك را رشد داد. راتزل  هفت قانون براي رشد دولت مطرح كرد:

1. فرهنگِ فضاي دولت متناسب با گسترش جمعيت رشد مي‏كند.

2. رشد سرزميني، تابعي از ديگر ابعاد توسعه است.

3. دولت‏ها از طريق جذب (مكيدن) واحدهاي كوچك‏تر رشد مي‏كنند

4. مرز، ارگان (سازمان) پيراموني دولت و بازتابي از توان و رشد دولت به شما مي‏رود؛ از اين رو، دائمي نيست.

5. دولت‏ها در دوره رشدشان از نظر سياسي به دنبال جذب سرزمين‏هاي با ارزش هستند.

6. مقدار حركت براي رشد دولت اوليه، از تمدن بسيار توسعه يافته فراهم مي‏شود.

7. روند رو به رشد سرزميني، در مسير گذارِ[6] فراگير[7] و فزاينده تأمين مي‏شود.(4)

ديدگاه جبرگرايانه راتزل، تجاوز دولت‏هاي قوي به مناطقي كه توسط دولت‏هاي ضعيف كنترل مي‏شد را توجيه مي‏كرد.(5) به طور كلي، راتزل توسعه سرزميني را به عنوان روشي براي تحصيل فضا معرفي كرد. فضايي كه دفاع از نژاد ژرمن و محافظت از نابودي آن، جنگ را براي دستيابي به لبنسروم ضرورتي زيستي[8] و حياتي مي‏دانست. راتزل بر مستعمراتِ فراسوي درياها تأكيد داشت كه آلماني‏ها بايد به آنجا مهاجرت كنند، اما بعدها سياستمداران نازي به خاطر اهداف سياسي، آن را به سوي اروپاي شرقي منحرف كردند. در انديشه لبنسروم، جنگ مقوله‏اي گريزناپذير است.  بر اين اساس، انديشه فضاي حياتي و توسعه‏طلبي سرزميني، دهها سال پيش‏تر از  به قدرت رسيدن هيتلر در آلمان رايج بود و توسط فرهيختگان دانشگاهي همانند كارل هوسهوفر[9]، هالفورد مكيندر[10] ، فردريچ راتزل و هانس گريم[11] (ملت بدون فضا) طرح مسئله و نظريه‏پردازي شده بود. اما دوره زماني پيش از جنگ جهاني دوم كه هيتلر در آن به نقش‏آفريني سياسي پرداخت، كاركرد مؤثري در عملياتي‏ كردن جستار فضاي حياتي داشت.

عملياتي‌سازي لبنسروم با حمله آلمان در يكم سپتامبر 1939 به لهستان آغاز شد. تفاوت اساسي فضاي حياتي مورد نظر هيتلر با لبنسروم در گذشته اين بود كه فضاي حياتي مورد نظر هيتلر، در اروپاي شرقي بود. ديگر آنكه هيتلر مقوله نژاد و خون را نيز به جستار لبنسروم افزود كه در قالب آن سرزمين‏هاي اروپاي شرقي مي‏بايست تأمين‏كننده فضاي حياتي در قالب جمعيت آلماني و تأمين‏كننده مواد خام و محصولات كشاورزي آن كشور باشند.(6)

 

2) ژئوپليتيك

جان رودلف كلين[12] سوئدي(1916) كه به شدت از انديشه‏هاي فردريك راتزل متأثر بود در سال 1899 براساس نظريه دولت اندام‏وار[13] راتزل، اصطلاح ژئوپليتيك[14] را ابداع كرد. در نظريات وي آلمان تنها كشوري بود كه با توجه به بنيادهاي قدرت‏زاي آن، توان تبديل شدن به قدرت جهاني را دارد. انديشه‏هاي كلين پس از جنگ جهاني دوم به شدت مورد استقبال آلماني‏ها قرار گرفت.

تاكنون تعاريف مختلفي از واژه ژئوپليتيك به عمل آمده است. با اين حال، ژئوپليتيك علم مطالعه روابط متقابل جغرافيا، قدرت، سياست و كنش‏هاي ناشي از تركيب آنها با يكديگر است.(7) اين روابط و كنش‏ها تابعي از راهبرد و موقعيت ژئوپليتيك دولت‏ها و نيز ساختار نظام ژئوپليتيك جهاني است. از اين رو، همبستگي و هماهنگي بالايي ميان ژئوپليتيك و الگوي رفتار سياست خارجي دولت ها برقرار است و براساس آن راهبردهاي ژئوپليتيكي طراحي و عملياتي مي‏شوند تا به ساختار روابط ژئوپليتيكي جهت و معنا بخشند. عوامل مؤثر در ژئوپليتيك،  به دو دسته كلي عوامل ثابت و عوامل متغير تقسيم‏بندي مي‏شوند. عوامل ثابت در واقع همان پديده‏هاي طبيعي و جغرافيايي همانند موقعيت جغرافيايي، فضا، وسعت، توپوگرافي (شبكه آ‏ب‏ها، مرز، ناهمواري‏ها و شكل كشور) هستند و عوامل متغير كه ممكن است برخي از آنها  نيز منشأ طبيعي داشته باشند به دليل مطرح بودن نقش كميت در آنها جزء عوامل متغير به شمار مي‏روند؛ همانند: جمعيت، منابع طبيعي (منابع غذايي و معدني) و نهادهاي سياسي و اجتماعي.(8)

در بسياري از نظريه‏هاي ژئوپليتيك (سنتي) كه با سياست واقع‏گرايي همبستگي بالايي نيز داشته‏اند دولت در جايگاه بازيگر اصلي صحنه روابط بين‏الملل به منظور تأمين فضاي حياتي ناگزير از قدرت‏يابي روزافزون از طريق نفوذ در ديگر قلمروهاست. بر پايه اين رويكرد، هر اندازه كشوري پهناورتر باشد قدرت و تمدن آن كشور توسعه بيشتري خواهد داشت.(9)

 

جدول نقش متغير محيط در تحليل محتواي سياست خارجي(10)

 

نسبت محيط(جغرافيا) با سياست

ماهيت تحليل

ماهيت تفسيري و يا تبييني فرضيات

تأثير محيط بر ابعاد سياست خارجي از طريق ادراك

تحليل سياست خارجي با توجه ويژه به تأثير محيط بر سياست

تفسير يا تبيين با توجه به تفسير محيط بر تصميمات سيات خارجي در گذشته يا آينده

تأثير محيط عملياتي بر تصميمات، نتايج و ابعاد سياست خارجي

تحليل محتوا از طريق توجه خاص به تأثير محيط بر سياست

تفسير يا تبيين با توجه به پيامدهاي عملياتي تصميمات سياست خارجي در گذشته يا آينده

 

مقوله وسعت، هر دو گستره خشكي و دريا را در بر مي‏گيرد. از اين رو، نظريه‏هاي ژئوپليتيك يا دريا محور (آلفرد تاير ماهان[15])، يا خشكي محور(سر هالفورد مكيندر[16]) و يا هر دو قلمرو را شامل مي‏شوند (نيكولاس اسپايكمن[17]).

 

3) سياست خارجي

سياست خارجي عبارت از خط مشي و روشي است كه دولت‏ها در برخورد با امور و مسايل خارج از كشور براي حفظ حاكميت و دفاع از موجوديت، تعقيب و تحصيل منافع خود اتّخاذ مي‏كنند.(11) از اين رو، شيوه تعامل آنها با كشورهاي ديگر را تعيين مي‏كند.(12) مفهوم قدرت و ميل به افزايش آن خصيصه ذاتي هر اقدام سياست خارجي است. عوامل و متغير‏هاي بسياري در تعيين و اجراي سياست نقش دارند كه اين عوامل تابعي از دو محيط داخلي و بين‏المللي هستند و ميزان تأثيرگذاري هر متغير با توجه به اوضاع و شرايط دولت‏ها متفاوت است.(13)

 

4) محيط‏شناسي مسئله

گستره جغرافيايي خاورميانه به واسطه تنوع و تعارض فرهنگي، زباني، قومي، مذهبي، سرزميني، اقتصادي، سياسي، رقابت قدرت‏هاي منطقه‏اي و فرامنطقه‏اي، و ... از جمله بخش‏هاي بي‏ثبات و آشفته جهان بوده است. در مباحث ژئوپليتيك از اين گستره با عنوان كمربند شكننده[18] ياد مي‏شود.(14) جغرافياي سياسي آشفته دولت‏ها در اين منطقه به راهبرد ژئوپليتيك آنها جهت مي‏دهد؛ از اين رو، يكي از مناطق بحران‏خيز دنيا به شمار مي‏رود.

 

جايگاه خليج فارس در تأمين  و انتقال نفت به سراسر جهان(16)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در اين ميان منطقه خليج فارس در قلب خاورميانه با مساحتي بيش از 240 هزار كيلومتر مربع از طريق تنگه هرمز و درياي عمان با اقيانوس هند در ارتباط است و نزديك به 63 درصد از كل ذخاير نفتي و30 درصد از ذخاير گاز شناخته شده جهان را در خود جاي داده است. بيش از 40 درصد از صادرات نفت جهان، از تنگه هرمز مي‌گذرد و سالانه حدود 13 هزار شناور از طريق تنگه هرمز به خليج فارس وارد مي‌شوند. وجود ذخاير عظيم نفت و گاز و موقعيت ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك خليج فارس، موجب شده اين منطقه همواره مورد توجه قدرت‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي قرار گيرد.(15) در منطقه نيز دسترسي كشورهاي حاشيه خليج فارس به منابع و سواحل آن و تنگه هرمز متفاوت است. همچنين به واسطه اختلافات سرزميني و تفاوت‏هاي فرهنگي ـ فضايي گسترده كشورهاي ياد شده، اين منطقه به يكي از كانون‏هاي بحران‏خيز جهان تبديل شده است.

در منطقه خليج فارس هم مسئله اصلي ميان ايران و عراق موضوع حاكميت بر اروندرود است.  اروندرود در جنوب غربي ايران و هم مرز با كشور عراق قرار دارد  كه از پيوستن رودهاي دجله، فرات و كارون پديد آمده ‌است.  طول بخش مرزي اين رودخانه 84 كيلومتر است. دجله و فرات پيش از پيوستن به كارون در شهر قرنه در110 كيلومتري شمال غربي آبادان به هم مي‌پيوندند. طول اروندرود از قرنه تا ريزشگاه آن در خليج‏فارس۱۹۰ كيلومتر است. ريزشگاه اروندرود در ميان شهر ايراني اروندكنار و شهر عراقي فاو است كه اين رود در نهايت در 8 كيلومتري جنوب اروندكنار به خليج فارس مي ريزد.(17) عرض اين رود بين 400  تا 1000 متر و عمق آن تا حدود 18 متر  متغير است. بنادر ايراني خرمشهر و آبادان و همچنين بزرگ‏ترين بندر عراق يعني بصره در كناره‌هاي اين رودخانه واقع شده‌اند. از آنجا كه اين رود ميان دو كشور مشترك است طبق قوانين بين‌المللي هر دو كشور حقوق يكسان بر رودخانه دارند و نحوه تعيين خط مرز بر رودخانه‌هاي مرزي يا به روش خط فرض مقسم المياه (خط فرض منصف وسط رودخانه) و اگر قابل كشتيراني باشد مرز مشترك به روش تالوگ است كه به معناي خط‌القعر قابل كشتيراني درحالت جزر كامل ‌است و اين شيوه‌اي است كه با توجه به مشخصات رودخانه اروند بايستي حاكم باشد، اما عراق مدعي مالكيت كامل بر تمامي رودخانه بود و مرز دو كشور را ساحل ايران و نه در امتداد خط تالوگ مي‌دانست كه اين ادعا نه مبناي حقوقي دارد و نه عملي است. زيرا با اين فرض، اروندرود جزء آ‏ب‏هاي داخلي عراق به شمار مي‏آيد كه در اين حالت حق استفاده ايران براي كشتيراني، ماهيگيري و برداشت آب از اين رودخانه بايد با اجازه و تصويب عراق و پرداخت عوارض انجام شود.

نزديك به 13 رودخانه در طول مرز مشترك 1600 كيلومتري ايران و عراق حالت رودخانه مشترك مرزي دارند كه در همه آنها خط منصف به عنوان مرز مشترك پذيرفته شده است. اما عراق اين استثناء غيرقانوني را براي اروندرود قائل بوده‌است.(18) البته ريشه اين ادعاي عراق به قرار 13 تيرماه 1316 ميان دو كشور ايران و عراق بر مي‏گردد كه طبق آن حق كشتيراني در سراسر اروندرود به استثناي 5 كيلومتر از آ‏ب‏هاي آبادان تا خط تالوگ،(با فشار انگلستان) به دولت عراق واگذارشد و مالكيت عراق بر تمام اروندرود گسترش يافت.(19) با كودتاي عبدالكريم قاسم در آذر 1338 اروندرود به بحراني حاد در روابط ايران و عراق مبدل شد. روابط دو كشور در شرايطي وارد بحران جديدي شد كه حسن البكر ادعاي حاكميت مطلق عراق بر اروندرود را مطرح كرد و مقامات بعثي اقدام به بازرسي و كنترل اسناد و مدارك كشتي‏هاي  وارد شده به اروندرود كردند. به دنبال اين اقدام، در 26 فروردين 1348 وزارت امور خارجه عراق آب‏راه اروندرود (شط العرب) را جزء جدايي‏ناپذير خاك عراق دانست و از ايران خواست پرچم هاي خود را از روي كشتي‏هايي كه در اروند حركت مي‏كند پايين بياورد. به دنبال اين اقدام، دولت ايران در ارديبهشت 1348 عهدنامه مرزي 1937 را ملغي و تمايل خود را به انعقاد قراردادي مبتني بر خط تالوگ اعلام كرد. اين رويداد روابط دو كشور را تا حد برخورد نظامي پيش برد كه با ميانجيگري هواري بومدين در جريان اجلاس سران اوپك، توافق‏هايي در اين زمينه صورت گرفت. به موجب عهدنامه الجزاير و با پذيرش خط تالوگ به عنوان خط مرزي دو كشور، عملاً حاكميت ايران بر اروندرود پذيرفته شد. با اين حال، پس از اين قرارداد به ويژه با فروپاشي نظام شاهنشاهي ايران، رهبران عراق بارها در سخنان خود خواستار برقراري حاكميت مطلق آن كشور بر اروند رود شدند و اعلام كردند مي‏خواهند به موضع پيش از  قرارداد الجزاير برگردند.(20)

 

جغرافياي سياسي عراق

بين‏النهرين به عنوان بخشي از سرزمين عراق امروزي، منطقه پيدايش و شكوفايي بسياري از نمودهاي درخشان فرهنگي و مدني بشر و همچنين منطقه هماوردي و كشمكش قدرت­هاي منطقه‏اي و جهاني، تعارضات ديني و مذهبي، فرهنگي و ... بوده است. سـرزمـين عراق در سال 1535م پس از شكست قواى ايرانى از سپاهيان عثمانى بـه تـصـرف آن امـپـراتـورى درآمـد و تـا پـايـان جـنـگ جـهـانـى اول، بـه­جـز سـال­هاى (1625-1638) كه در تصرف ايران بود، بخشي از عثمانى به شمار مي­رفت. پس از جنگ جهاني اول، بر پايه معاهده سِور در 10 اوت1920م با فـروپـاشـى امـپـراتـورى عـثـمـانـى و تـجـزيـه آن بـه دسـت مـتـفـقين، عراق كنوني مركب از ۳ ولايت موصل در شمال (كردستان)، بغداد در مركز (منطبق بر بخش سني­نشين كشور) و بصره‌ (بخش شيعه‌نشين و اكثريت) در جنوب تشكيل شد و تـحـت قـيـمـومـيـت انـگـلسـتـان قـرار گـرفـت. دوازده سـال بـعـد يـعـنـى در سـال 1932م قيموميت انگلستان پايان يافت و عراق رسماً به اسـتـقـلال رسيد. تـا آغـاز جـنـگ جـهـانـى دوم، عـراق در ظـاهـر مسـتـقـل بـود اما در واقـع زير نـفـوذ انـگـلسـتـان قـرار داشـت. در سـال 1941م رشـيـد عـالى گيلانى با كودتا زمام قدرت را در عراق به دست گرفت اما نـتـواسـت در برابر هـجـوم سـربـازان انـگـليسـى مـقـاومـت كـنـد. تا سال ۱۹۵۸ خاندان ‌هاشمي در عراق حكومت كردند. سـرانـجـام در همان سال، رژيـم پادشاهي عـراق بـه دنـبـال كـودتـاى عـبـدالكـريـم قـاسـم سرنگون و رسماً در اين كشور رژيـم جـمـهـورى اعـلام شـد. چـنـد سـال بـعـد، حـزب بـعـث اين كشور عليه قاسم كودتا كرد و زمام امور را به دست گرفت.

از آنجا كه اصل شكل‏گيري عراق عمدتاً ريشه در فروپاشي امپراتوري عثماني و منافع قدرت‌هاي فرامنطقه­اي (انگلستان و فرانسه) داشت؛ نيروي نظامي، رويكرد سخت‏افزاري و انديشه نظامي محور، در سازماندهي سياسي فضا و راهبردهاي ژئوپليتيكي نقش اصلي را داشت. به طوري‏كه از زمان قدت‏گيري حزب بعث تا به امروز (1389)، عراق چند سال متوالي آرامش داخلي و صلح با همسايگان را تجربه نكرده است. ناهمگوني جمعيت از منظر زباني، فرهنگي، ديني و مذهبي، عدم مشاركت سياسي، نبود سابقه­اي از تساهل و مدارا، خودكامگي نظام­هاي سياسي، سركوبي مخالفان، شورش­هاي داخلي و ... از جمله معضلات دولت در اين كشور بوده­اند كه به جغرافياي سياسي و در نهايت راهبرد ژئوپليتيك عراق جهت و معنا داده­اند. از سوي ديگر، عراق وارث يكي از چالش‏ برانگيزترين كرانه­ها از نظر وسعت و ناكارآمدي در شمال باختري خليج فارس بوده ­است.

 

  1. كرانه­هاي دريايي عراق

طول كرانه دريايي عراق در خليج فارس حدود 58 كيلومتر است(21) كه در فاصله خور عبدالله (مرز مشترك عراق با كويت) و جزيره آبادان قرار مي­گيرد. با احتساب طول آب‏راه خور عبدالله، عراق حداكثر80 كيلومتر در خليج فارس ساحل دارد. بصره، ام­­القصر و فاو سه بندر معروف آن در خليج فارس و دهانه اروندرود هستند كه بـه علت عـمـق كـم و باتلاقي بودن براى نفتكش­ها قابل استفاده نيست.

مرزها و قلمرو دريايي ايران، عراق و كويت براساس معاهده 1975 الجزاير

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همين مسئله يكي از چالش­هاي ژئوپليتيك عراق از نظر اقتصادي، ارتباطي، نظامي و راهبردي بوده­ است. اين موضوع بر رفتار سياسي- نظامي اين  كشور تاثير گذاشته و بازدارنده جدي بازيگري آن در اين منطقه ژئوپليتيك بوده و چاره­جويي براي تنگناي ناشي از كمبود فضاي آبي و ساحلي را به صورت هدفي آرماني براي آن كشور درآورده است.(22) زمامداران توسعه‌طلب عراق گسترش خط ساحلي و دسترسي مناسب به آب‌هاي ساحلي خليج فارس را از اهداف راهبردي اين كشور طرح كرده و راه برون‌رفت از اين تنگناي ژئوپپلتيك را الحاق خوزستان ايران به عراق، حاكميت انحصاري بر اروندرود، در اختيار داشتن كويت يا دست كم حاكميت بر دو جزيره كويتي وربه و بوبيان امكان­پذير مي‌ديدند.

دسترسي آسان و گسترده به آ‏ب‏هاي آزاد خليج­ فارس، در مقام فضاي­ حياتي و آرمان نظام‌هاي سياسي به ويژه ايدئولوژيك اين كشور عمل كرده و به رفتار سياسي عراق جهت و معنا داده است. اين وضعيت باعث شده تحديد حدود مرزهاي دريايي در شمال خليج فارس كه به همكاري و تفاهم ايران، عراق و كويت نياز دارد هرگز عملي نشود. زيرا عراق به دليل وضعيت نامساعد كرانه‏اي انگيزه­اي براي حل مسئله ندارد و منافع خود را در عدم حل و فصل آن ارزيابي مي­كند. وضعيتي كه همچنان دستاويزي براي تنش و مشاجرات در سال­هاي آينده خواهد بود.(23)  با اين حال، در دهه1970 كه ايران با حمايت غرب ژاندارم منطقه بود، عراق مجبور شد براساس معاهده 1975 الجزاير، حاكميت ايران بر بخش باختري اروندرود را بپذيرد. هر چند كه 5 سال بعد در تاريخ 31 شهريور 1359، با تهاجم نظامي به ايران، طولاني‌ترين جنگ سده بيستم (8 سال) را رقم زد.

 

 2. عهدنامه 1975 الجزاير

در جريان كنفرانس سران كشورهاي عضو اوپك كه از 13 تا 15 اسفند 1353 در الجزاير تشكيل شد با ميانجي­گري هواري بومدين، رئيس­جمهور الجزاير، ملاقاتي ميان شاه ايران و صدام حسين، معاون رئيس­جمهور عراق، برگزار شد كه نتيجه آن صدور اعلاميه الجزيره بود. مفاد اعلاميه و معاهده الجزاير به شرح زير است:

  1. طرفين مرزهاي زميني خود را براساس پروتكل اسلامبول 1913 و صورت جلسات 1914 تعين مي‌كنند.
  2. دو كشور مرزهاي آبي خود را بر اساس خط تالوگ[19] (خط ممتد ژرفاي دره يا رودخانه. خطي كه عميق­ترين نقاط يك دره را به هم وصل مي­كند يا از اتصال اين نقاط حاصل مي­شود و از سرچشمه تا مصب رود از بالاي دره تا پايين آن به صورت خط ممتدي ادامه دارد. اين خط معادل با نيمرخ طولي دره رود است.) تعيين خواهند كرد.
  3. طرفين متعهد مي‌شوند بر مرزهاي خود كنترل دقيق و مؤثري به منظور قطع هرگونه رخنه و نفوذ خرابكارانه، اعمال كنند.
  4. مقررات فوق عوامل تجزيه­ناپذيري براي يك راه­حل كلي بوده، در نتيجه نقض هر يك از مفاد فوق با روحيه توافق الجزيره مغاير است.(24)

 فشار كردهاي شمال عراق بر حكومت اين كشور از يك طرف و حمايت غرب از محمد رضا شاه كه به تقويت قدرت نظامي ايران منجر شده بود موجب شد كه صدام در پي كاهش تنش با ايران برآيد. وزرات خارجه عراق مفاد اوليه قرارداد 1975 را تهيه و با ميانجيگري الجزاير با ايران به توافق رسيد. براي اجراي اعلاميه الجزاير، وزراي امور خارجه ايران، عراق و الجزاير از تاريخ 15 مارس تا 13 ژوئن 1975، به ترتيب در تهران، بغداد، الجزيره و بغداد گرد هم آمدند. آنچه به عنوان قرارداد 1975 مشهور است، نتيجه اين چهار نشست و امضاي عهدنامه مربوط به مرز مشترك و حسن همجواري بين ايران و عراق در13 ژوئن 1975 است. براساس اين قرارداد دو كشور توافق كردند مرزهاي آبي خود را بر اساس خط تالوگ تعيين كنند و در مرزها نيز كنترل دقيق و مؤثري به منظور رفع هر گونه نفوذ خرابكارانه داشته باشند. اين عهدنامه داراي سه پروتكل ضميمه و يك الحاقيه است. محوريت پروتكل­ها درباره علامت‏گذاري مجدد سرزميني، تعيين مرز در رودخانه‌ها و امنيت در مرز ايران و عراق بود. الحاقيه اين قرارداد مربوط به بند 5 ماده[20] (بنا بر ماده پنج اين عهدنامه: «مرزهاي زميني و رودخانه‌اي كه درباره آنها توافق شده است؛ غير قابل تغيير، دائمي و قطعي است) 6 عهدنامه است. هم‌چنين عهدنامه 1975، 4 موافقت­نامه تكميلي نيز دارد كه در 26 دسامبر 1975، در بغداد به امضا رسيد. اين موافقت‌نامه‌ها درباره مقررات مربوط به كشتيراني در اروندرود، استفاده از آب رودخانه­هاي مرزي، تعليف احشام و كلانتران مرزي است. عهدنامه يادشده در قالب سه پروتكل و چهار موافقت‏نامه تكميلي به تصويب قوه مقننه هر دو كشور[21] (عهدنامه الجزاير در ايران در جلسه تاريخ روز چهارشنبه بيست و نهم ارديبهشت ماه دو هزار و پانصد و سي و پنج به تصويب مجلس سنا رسيد) رسيده­است.(25)

 

3. حزب بعث

حزب البعث العربي الاشتراكي كه عمدتاً به نام حزب بعث عراق معروف است با كودتاي سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸م) به قدرت رسيد. مباني نظري اين حزب بر پان‌عربيسم، نوسازي اقتصادي و سوسياليسم استوار بود. شعار «امه عربيه واحده، ذاته رساله خالده» يك امت عرب با يك رسالت تاريخي جاويدان، آرمان رژيم بعث به شمار مي­رفت كه به عملكرد داخلي و خارجي اين رژيم  جهت مي­داد. مرامنامه حزب بعث عراق، به حزب اين اختيار را مي‌دهد كه براي تغيير اوضاع نامناسب جهان عرب وارد نبرد شود. براساس چنين بينشي، رژيم بعث عراق از همان آغاز، سياست توسعه­‌طلبانه‌ را اساس سياست خارجي خود قرار داد.(26)

با اين حال، مهم‏ترين عاملي كه در روند قدرت­يابي و تقويت حزب بعث موثر واقع شد نه ايدئولوژي بعث، بلكه شعارها و سياست­هايي همچون استبداد و خشونت در داخل بود كه در جامعه اتخاذ مي­كرد. گرايش‌هاي متناقض دولت عراق در طول سال­هاي حاكميت حزب بعث مويد اين نظر است كه اين حزب نه تنها ايدئولوژي خاصي نداشت بلكه هدف اصلي آن كسب قدرت به هر شيوه ممكن بود. در صحنه بين­المللي نيز حزب بعث رفتار عمل‌گرايانه داشت و شرايط و مناسبات منطقه­اي و جهاني به سياست خارجي حزب بعث جهت مي­داد. به عبارت ديگر، حزب بعث، سازماني عمل‏گرا بود. سياست خارجي دولت عراق براي دستيابي به اهداف زير با پيروي از قاعده عمل‏گرايي در طول حاكميت حزب بعث جهت‌گيري شد: ‎۱) ايجاد امنيت در برابر ايران و منطقه (از نظر مالي و سياسي)، ‎۲) ايجاد برتري عراق نسبت به ديگر كشورهاي منطقه و به طور كلي تسلط بر جهان عرب يا رهبري جهان عرب، ‎۳) تبديل شدن به قدرت برتر منطقه.(27) دستيابي به هر يك از اين اهداف، نيازمند ابزار و شرايطي بود كه جغرافياي سياسي و ژئوپليتيك عراق اجازه آن را نمي­داد. به عبارتي، فضاي سرزميني عراق اجازه عملي­شدن چنين برنامه­ها و خواسته­هايي را نمي­داد مگر آن كه بر تنگناهاي ژئواستراتژيك­اش در دسترسي آسان به آ‏ب‏هاي آزاد خليج فارس چيره شود. تجربه نشان داده در كشورهايي كه رژيم خودكامه دارند نقش فرد و شخصيت‌هاي ديكتاتور در بروز تحولات ملي بسيار مؤثر است. بر اين اساس، عمل‏گرايي حزب بعث نمي‌توانست از آرزوها و مطالبات شخص صدام حسين به دور باشد.

صدام حسين در آغاز تجاوز به ايران سه انگيزه عمده شخصي داشت و اميدوار بود با پيروزي سريع بر ايران خواسته­هاي جاه­طلبانه­اش را برآورده كند. نخستين انگيزه وي، كسب رهبري جهان عرب بود. به دنبال مرگ جمال عبدالناصر و امضاي پيمان كمپ ديويد و انزواي مصر، جهان عرب دچار خلأ رهبري شده بود و به شدت نيازمند شخصيتي بود كه بتواند با بهره‌گيري از امكانات و توانايي‌هاي كشور خود در جهت آرمان­ وحدت جهان عرب و جبران تحقير اعراب در برابر اسراييل اين خلأ را پُر كند. صدام حسين انتظار داشت با پيروزي در جنگ با ايران چنين جايگاهي را كسب كند. به همين دليل اين جنگ را جنگ قادسيه ناميد تا يادآور شكست ايرانيان از اعراب مسلمان در اوايل ظهور اسلام باشد. انگيزه دوم صدام، استفاده از شرايط به وجود آمده پس از سرنگوني شاه ايران، براي كسب نقش ژاندارمي منطقه بود. انگيزه سوم وي، جبران تحقيري بود كه شخصاً در امضاي قرارداد 1975 الجزاير  متحمل شده بود. صدام حسين همواره احساس مي كرد در اين جريان تحقير شده و به اجبار تن به امضاء اين قراداد داده است؛ بنابراين مترصد فرصت مناسبي بود تا بتواند اين احساس حقارت را جبران كند.(28)

سرنگوني شاه، فرصت مناسبي را براي تأمين نيازهاي ژئوپليتيك عراق، عملياتي شدن آرمان‏هاي حزب بعث و جاه­طلبي­هاي صدام فراهم كرد. پس از پيروزي انقلاب و پيش از آغاز تجاوز نظامي عراق، اوضاع داخلي ايران در سه زمينه براي يك رژيم متجاوز، به شدت وسوسه كننده بود: نخست اين‏كه دولت انقلابي ايران هنوز دوران ناآرامي و جنگ قدرت پس از انقلاب را پشت سر مي‌گذاشت. دوم، نيروهاي مسلح كشور به دلايل متعدد از انسجام و آمادگي لازم براي مقابله با يك جنگ خارجي سراسري به دور بودند. سازمان و انتظامِ ارتش، پس از انقلاب به شدت دچار آشفتگي و نابساماني بود و از نظر تجهيزاتي، تحريم تسليحاتي آمريكا و خروج كارشناسان نظامي آن كشور از ايران، با مشكلات عديده‏اي مواجه بود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز بيشتر براي مواجهه با ضد انقلاب داخلي ايجاد شده بود و به هيچ وجه آمادگي شركت در يك جنگ كلاسيك و مدرن را نداشت. سوم، درگيري‌هاي قومي و محلي در نواحي مختلف كشور، نيروهاي مسلح ايران را به خود مشغول كرده بود.

 

تهاجم عراق

عوامل مختلفي در رخداد جنگ ايران و عراق مؤثر بوده‏اند. اختلافات تاريخي ايران و عراق، توسعه‏طلبي‏هاي ارضي و سياسي حكومت عراق، اختلافات ايدئولوژيكي بين نظام‏هاي سياسي دو كشور، برهم خوردن نظم منطقه‏اي و جهاني و رويكرد نظام بين‏الملل به تحولات منطقه خليج‏فارس يا تنگناهاي ژئوپليتيك عراق تنها مي‏تواند بخشي از علت‏ها باشد.(29)

بروز پديده جنگ را بايد در علت­ها و رخدادهاي دور دست و پايدار پي­گرفت. از اين رو، موضع‏گيري­ها و بحران­هاي نزديك به زمان وقوع جنگ، زمينه و بهانه‏اي بيش نيستند. پيش از بروز هر جنگ، فرايندي از مذاكره، تطميع، تهديد براي رسيدن به مطلوب طي مي­شود. هركدام از اين حلقه­ها تابعي از ارزيابي توان رقيب خواهند بود. از اين­رو، نوع و شدت موضع­گيري‏ها با نوعي شناوري و سياليت، توأم است. از آنجا كه عوامل جغرافيايي از ثبات و ماندگاري بيشتري برخوردار هستند و رخدادها و دگرگوني­هايي سياسي، ماهيتي گذرا دارند، نويسنده علت اساسي لغو معاهده 1975 الجزاير و تهاجم عراق را تنگناي ژئوپليتيكي اين كشور ارزيابي مي­كند. محدويتي كه هميشه مراودات آزاد دريايي عراق را به وجود مناسبات دوستانه با ايران منوط مي­كند. در واقع، عدم دسترسي عراق به دريا و اهميت اروندرود براي تسهيل دسترسي اين كشور به آ‏ب‏هاي خليج فارس، وضعيتي در روابط دو كشور ايجاد كرده كه جدا از نوع حكومتي كه بر عراق  حاكم است به احتمال قوي درباره اروندرود و ميزان تسلط هر يك از دو كشور بر اين آب‏راه اختلافاتي بروز خواهد كرد.

هر چند براساس عهدنامه الجزاير، رهبران دو كشور توافق كردند اختلافات دو كشور در مورد مرزهاي زميني، آبي (شط­العرب) و امنيتي را بدون تفكيك از هم به صورت يكجا حل كنند. بنا بر ماده پنج اين عهدنامه: «مرزهاي زميني و رودخانه‌اي كه درباره آنها توافق شده ­است؛ غيرقابل تغيير، دائمي و قطعي است. پس از امضاء عهدنامه، عمليات اجرايي آن آغاز شد و پروتكل تعيين مرز رودخانه­اي و امنيت مرزها به اجرا درآمد به ويژه بعد امنيتي آن، كه براي عراقي‏ها به واسطه ناآرامي‏هاي كردستان از اهميت بيشتري برخوردار بود. ايران اجراي پروتكل علامت­گذاري مجدد مرز زميني را به اداره مهندسي ارتش عراق واگذار كرد. با نصب هر ميله صورت جلسه آن به امضاء نماينده ايران، عراق و الجزاير مي­رسيد. با پيروزي انقلاب اسلامي روند اجرايي پروتكل ياد شده متوقف شد.(30)

تحولات پس از انقلاب ايران به همراه انزواي سياسي اين كشور، «فرصت مناسبي» براي عراق ايجاد كرد تا به آرزوي ديرينه خود دست يازد و با اشغال خوزستان و اروندرود و با كسب وجهه سياسي در منطقه و جهان از طريق رويارويي با انقلاب ايران به قدرت برتر منطقه تبديل شود و رهبري جهان عرب را به دست گيرد. چاپ نقشه‌هايي از عراق كه خوزستان ايران نيز به آن منضم شده گواه آشكار بر اهداف عراق در حمله به ايران در شهريور 1359 است.(31) به طور كلي، توانمندي­هاي عراق در كنار ضعف­هاي سياسي و ژئوپليتيك آن و تلاقي اهداف اين كشور با ايالات متحده در برخورد با انقلاب اسلامي مجموعاً اوضاعي را به وجود آورد كه بروز جنگ را حتمي مي­ساخت. عراق با استفاده از اين موقعيت در تلاش براي جبران ضعف­هاي گذشته و عملي ساختن اهداف خود بر آمد.(32) از اين‏رو، وزارت امور خارجه عراق در 26/6/1359 طي يادداشتي، قرارداد 1975 الجزاير را لغو و صدام با ادعاي حاكميت مطلق عراق بر اروندرود (شط‌ العرب)، آن را در برابر دوربين‌هاي تلويزيوني پاره كرد و در 31 شهريور 1359 با حملات هوايي و زميني ارتش عراق به خاك ايران، جنگ تحميلي 8 ساله عليه جمهوري اسلامي را آغاز كرد.

 

مزيت‏هاي تصرف خوزستان

محدوديت عراق در دسترسي به آ‏ب‏هاي آزاد، گستره مانور اين كشور را از منظر نظامي، اقتصادي در خليج فارس محدود مي­كرد. همان‏گونه كه پيشتر اشاره شد، زمامداران اين كشور براي گريز از اين چالش ژئوپليتيك، چند گزينه را پيش روي خود داشتند:

  1.  حاكميت بر خوزستان؛
  2.  حاكميت انحصاري بر آ‏ب‏هاي اروندرود؛ و
  3.  در اختيار داشتن كويت يا حداقل دو جزيره وربه و بوبيان.(33)

وجود اقليت عرب خوزستان از همان آغاز  پيدايش كشور عراق، اين استان را در كانون توجه و مداخلات زمامداران بغداد قرار داد. به طوري ‏كه روابط گسترده عراق با گروهك­ها و شيوخ قبايل عرب استان، در استراتژي ژئوپليتيكي اين كشور جايگاه ويژه­اي يافت. عراق تلاش مي­كرد با القاء آموزه­هاي پان عربيسم و جذب نواحي عرب­نشين، موجبات جدايي خوزستان را فراهم كند.

چنين پنداري موجب شد در مرحله اشغال، زمامداران عراق به همراهي و كمك اقليت عرب استان جايگاه ويژه‌اي قائل شوند. به باور آنان اين همراهي سبب مي­شد اشغال خوزستان رنگ آزادسازي به خود بگيرد. از سوي ديگر، خوزستان به عنوان كانون­ اقتصادي و نفتي، داشتن بنادر آبادان، خرمشهر(با دسترسي به رود بهمنشيرماهشهر، امام خميني(ره)، و وجود رودهاي كارون، كرخه، دز، هنديجان، جراحي، مارون و اروند، كه عموماً از پرآب‌ترين رودهاي ايران هستند، و زمين‏هاي كشاورزي حاصل‏خيز آن، از اهميت ژئوپليتيك بسيار بالايي برخوردار بود. تصرف خوزستان،  افزون بر حل تنگناي ژئوپليتيك عراق در دسترسي به خليج فارس، مخازن و منابع سرشار نفت ايران را در اختيار عراق قرار مي‏داد.(34) از همين رو نوك پيكان حملات عراق متوجه تصرف استان خوزستان شد.

 

نتيجه‏گيري

تلاش براي تقويت قدرت ملي و توان اثرگذاري در مناسبات فراملي، به سياست خارجي بسياري از دولت­ها جهت مي‏دهد. قدرت ملي كشورها، ارتباط مستقيمي با عوامل و متغيرهاي ژئوپليتيك داشته است. در اين ميان سطح و عمق برخورداري يا  عدم برخورداري از وسعت، موقعيت، منابع و ... فرصت‏ها يا محدوديت­هايي را  فرا روي دولت­ها قرار داده است. نظريه لبسروم يا فضايي حياتي ناظر بر وضعيتي است كه دولت­ها با توجه به تعريفي كه از وضعيت موجود و وضعيت مطلوب دارند به تدوين استراتژي ژئوپليتيك مي­پردازند كه عموماً نيز با خشونت، جنگ و تصرف سرزميني همراه است. ايده فضاي حياتي، صدها سال است كه در ذهن حاكمان وجود داشته اما نظريه­پردازي آن در آلمان صورت گرفت. وضعيت نابسامان آلمان پس از جنگ جهاني اول، زمينه‏ساز تقويت انديشه و عملياتي شدن جستار فضاي حياتي توسط اين كشور شد كه نتايج ويرانگري در مقياس جهاني در پي داشت. درباره تهاجم عراق به ايران نيز تنگناي ژئواستراتژيك اين كشور در عدم دسترسي به آ‏ب‏هاي آزاد نقش محوري در سياست تهاجمي اين كشور در دوران صدام حسين داشت؛ از اين‏رو، به نظر مي‏رسد عوامل ديگر عمدتاً زمينه­ساز و تسهيل­كننده بوده­اند. به عبارتي، حزب بعث عراق فضاي حياتي اين كشور را در دسترسي آسان به آ‏ب‏هاي آزاد از طريق اروندرود، خوزستان و كويت تشخيص داده بود. وضعيت نابسامان ايران پس از انقلاب فرصت بي‏نظيري را فراروي حاكمان بغداد قرار داد تا  خواسته­ها و آرمان‏هاي ملي و حزبي خود  را عملياتي كنند. به نظر مي­رسد تا زماني كه عراق در چالش و تنگناي ژئوپليتيك قرار دارد اين بخش از ايران همواره در مناسبات دو كشور موضوع تنش­هاي آينده خواهد بود. بر اين اساس رفتار سياست خارجي عراق از الگوي زير تبعيت مي كند.

 

 

 

 

 

 

 

نمودار: الگويابي چالش ژئوپليتيك و رفتار سياست خارجي عراق

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

يادداشت‏ها

 

  1. http://wordnetweb.princeton.edu/perl/webwn?s=lebensraum.2010/5/10.
  2. Lebensraum definition. From: http://www.yourdictionary .com/ lebensraum .2010/5/5.
  3. Jones, Greta, Social Darwinism and English Thought: organic theory of the state. (1980) (Brighton, from: http://www.politicsprofessor.com/ politicaltheories /organic-theory-of-the-state.php.
  4. Peter, marike, Geopolitics from European Supremacy to Western Hegemony, 2006.p4.from: http://socgeo.ruhosting .nl/html/files/geoapp /Werkstukken /Geopolitics. PDF.
  5. Vallecera, Virgil B: A Paper on Friedrich Ratzel’s Organic State Theory., August (2008) .from: http://polscicity.blogspot.com/2008/08/paper-on-friedrich-ratzels- organic .html.
  6. Clarke, David and Marcus, "Doel: Holocaust topologies: singularity, politics",: Return your view to full pageFocus your view on this article

 Political Geography .Volume 15, Issues 6-7, July-September 1996, pp 457-489.

  1. محمدرضا حافظ­نيا، اصول و مفاهيم ژئوپليتيك، تهران: انتشارات پاپلي، 1385، ص 37.
  2. عزت‏الله عزتي، ژئوپليتيك، تهران: سمت، 1386ص 75.
  3. همان، ص8.
  4.  David Criekemans, Where ‘geopolitics’ and ‘foreign policy analysis’ once met: the work of Harold and Margaret Sprout and its continued relevance today September (2009), p21.
  5.  جواد منصوري، نظري به سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران: اميركبير، 1365، ص11.
  6. Mahabir Raghunath, what is Foreign policy definition? From: http:// wiki.answers. com /Q/What_is Foreign policy definition 2010/4/11.
  7. عبدالعلي قوام، اصول سياست خارجي و سياست بين‏الملل، تهران: سمت،1380 ، ص131.
  8. محمود سريع­القلم، مقدمه­اي بر كتاب لي.نور.جي مارتين، چهره جديد امنيت در خاورميانه، ترجمه: قدير نصري، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي،1383، ص15.
  9. حميد پيشگاه هاديان، مناسبات جمهوري اسلامي ايران، عربستان سعودي و عراق پس از 11 سپتامبر، تهران: معاونت پژوهش­هاي سياست  خارجي مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1388، ص5.
  10. Amir Sajedi,(2009),"Geopolitics of The Persian Gulf Security: IRAN AND THE UNITED STATES", Ipri Journal IX, no.2 (summer): 77-89
  11. روزبه پارساپور، اروند رود يادگاري از هزاران سال تمدن كهن ايران زمين، كانون پژوهش‏هاي خليج فارس، برگرفته از:

 www.persiangulfstudies.com/userfiles/image/PDFlogo.jpg&imgrefurl .1389/4/26

  1. پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، برگرفته از:

http://www.rasekhoon.net/Article/Show-22263.aspx

  1. حسين اردستاني، جنگ عراق و ايران رويارويي استراتژي‏ها، تهران: دوره عالي جنگ دانشكده فرماندهي و ستاد، 1387، ص71.
  2. جعفر ولداني، "اهداف عراق از تجاوز به ايران"، مجموعه مقالات بازشناسي جنبه­هاي تجاوز و دفاع، چاپ اول، جلد دوم، تهران: دبيرخانه كنفرانس بين المللي تجاوز و دفاع، 1368 ، ص63.
  3. بيژن اسدي، خليج فارس و مسائل آن، تهران: سمت،1381، ص233.
  4.  محمدرضا حافظ‏نيا، خليج فارس و نقش استراتژيك تنگه هرمز، تهران: سمت، 1384 ،ص 257.
  5. يداله كريمي‏پور، مقدمه­اي بر ايران و همسايگان، تهران: جهاد دانشگاهي تربيت معلم، 1379،ص 41.  
  6. اسماعيل منصوري لاريجاني، تاريخ دفاع مقدس، قم: خادم الرضا،1382، ص19.
  7.  عليرضا رضايي، زمينه‌هاي انعقاد قرارداد 1975 الجزيره و تأثير آن بر موقعيت كردهاي عراق، پايان نامه كارشناسي ارشد علوم سياسي به راهنماييِ علي بيگدلي، دانشگاه شهيد بهشتي1384، ص 55.
  8. اصغر جعفري ولداني، « بررسي عهدنامه 1975 ايران و عراق »، اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 247، فروردين و ارديبهشت 1378، صص 40-45.
  9. سعيد شمس­الدين آراني، حزب بعث عراق و نقش آن درتحولات سياسي آن كشور، پايان‏نامه كارشناسي ارشد، معارف اسلامي و علوم سياسي دانشگاه امام صادق(ع)، استاد راهنما: داود باوند، استاد مشاور: عبدالعلي بيگدلي، صدرالدين قپانچي، 1386، ص 65.
  10. منوچهر محمدي، "علل و عوامل جنگ تحميلي: يك بررسي همه جانبه"، مجموعه مقالات جنگ تحميلي، تهران: انتشارات دانشكده فرماندهي و ستاد،1373، ص 18.
  11. فرهاد درويشي، جنگ ايران و عراق؛ پرسش­ها و پاسخ­ها، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1386،ص 33.
  12. سيدكاظم سجادپور و رضا اميري مقدم، « نقش سازوكارهاي حقوقي در حل و فصل منازعات ژئوپليتيكي: مطالعه موردي: عهدنامه مرزي و حسن همجواري 1975 الجزاير »، فصلنامه ژئوپليتيك، سال پنجم، شماره دوم، 1388ص20.
  13. غلامعلي رشيد، تأثير عوامل ژئوپليتيك در راهبردهاي دفاعي ايران در برابر عراق، تهران: مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي1388ص،26.
  14. غلامرضا ثاني­نژاد، ريشه­هاي تهاجم عراق به ايران، محموعه مقالات جنگ تحميلي، تهران: دانشكده  فرماندهي و ستاد،1373،ص217.   
  15. علي­اكبر ولايتي، تاريخ سياسي جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي،1376ص57 
  16. حسين حسيني، «بررسي علل وقوع جنگ ايران و عراق»، مجموعه مقالات تجزيه و تحليل جنگ ايران و عراق: ريشه­هاي تهاجم، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي1387.ص 34.
  17. مركز مطالعات و پژوهش­هاي كويت، كويت از پيدايش تا بحران، ترجمه مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي ايران و اسلام، تهران: قصيده سرا،1381ص220.

 

 

 

1.

2.

[3]. Lebensraum

[4]. Friedrich Ratzel

1. Social Darwinism

[6]. Tansmission

[7]. Contagious

[8]. Biological Necessity

[9]. Haushofer

5. Sir Halford Mackinder

[11]. Hans Grimm

[12]. Johan Rudolf Kjellén

[13]. Organic State

[14]. Geopolitics

[15]. Alfred Thayer Mahan

[16] .Sir Halford Mackinder

[17]. Nicholas John Spykman

[18]. Shatter Belt

1.

2.

1.