مناسبات ايران با كردهاي عراق در طول هشت سال جنگ

مولف
کامیل کریمیان
مترجم
ندارد
مالک
موسسه مطالعات سياسي فرهنگي انديشه ناب
موضوع
مباحث قومی و منطقه ای
زبان
فارسی
شماره
شماره 00002
شابک
ندارد
تاریخ انتشار
۳۰ آبان ۱۳۸۱
محل انتشار
مجله نگین ایران
ناشر
مجله نگین ایران

چارچوب نظري: ستيزه و جنگ ميان دولت ها :

در نظام بين الملل و روابط بين كشورها، منافع ملي تبيين كننده رفتار بازيگران بين المللي است. به عبارت بهتر، منافع ملي، خط مشي سياست خارجي كشورها را ترسيم مي كند؛ بنابراين، براي بررسي همه جانبه عملكرد يك كشور در نظام بين الملل بايد سياست خارجي، عناصر تشكيل دهنده، اهداف و خط مشي هاي آن را ارزيابي كرد. در اين راستا، گاه تحقق اهداف ملي با روش هاي خشونت آميز، مانند جنگ و ستيزه همراه است. والتر جونز معتقد است كه: <برخي از كشورها با ادعاي انحصاري متقابل در قبال منابع و موقعيت هاي خاص و كسب منافع ملي با يكديگر به رقابت مي پردازند و گاه، اين امر موجبات بروز مناقشه را ميان آنها فراهم مي سازد. در چنين مواردي، جنگ و ستيزه به عنوان وسيله اي جهت تقسيم منابع كمياب و فيصله دادن به مناقشه مورد نظر به كار گرفته مي شود>(1) در واقع، وي جنگ را يكي از ابزار تحقق منافع دولت ها مي داند و تأكيد مي كند كه براي پايان دادن به مناقشه يا كسب منافع مورد نظر خود به زور متوسل مي شوند.

در بررسي علل توسل به زور و بروز جنگ و مناقشه بين دولت ها، بايد عوامل مختلفي چون هدف، انگيزه و منافع بازيگران را مورد توجه قرار داد. در ادبيات روابط بين الملل، هريك از محققان و نظريه پردازان جنگ و تعارض عوامل متعددي را در بروز جنگ و ستيزه مؤثر دانسته اند. براي نمونه، جيمز دوئرتي و فالتز گراف در كتاب نظريه هاي متعارض در روابط بين الملل، بر اساس نظريه كنت والتز سه تصور متمايز را از علل وقوع جنگ بيان مي كنند كه عبارت اند از: الف) طبيعت و رفتار انسان ها؛ ب) ساختار دروني دولت ها؛ و ج) نبود مرجع بين المللي براي رسيدگي به علل جنگ.(2) والتر جونز نيز در كتاب منطق روابط بين الملل عوامل مختلفي مانند عدم توازن قدرت، وسعت مرزهاي جغرافيايي، عوامل اقتصادي و عوامل ايدئولوژيك را از جمله دلايل وقوع جنگ و ستيزه عنوان مي كند.(3) رابطه بين منازعات داخلي با درگيري هاي خارجي از جمله عواملي است كه زمينه بسياري از مناقشات را فراهم مي آورد و به تطويل اختلافات منطقه اي منجر مي شود و به همين دليل، اين مسئله مورد توجه بسياري از محققان قرار گرفته و به منزله عامل مهمي در تحليل و بررسي جايگاه اقليت ها در منازعات خارجي قلمداد شده است. در اين راستا، نظريه پردازان رابطه مزبور را به دو صورت بيان مي كنند:

1) رابطه معكوس يا عدم ارتباط منازعات داخلي با ستيزه هاي خارجي؛ و

2) ارتباط مستقيم و مثبت ميان منازعه داخلي و جنگ هاي خارجي.

به رغم اظهار نظر برخي از صاحب نظران كه به عدم ارتباط ستيزه هاي خارجي با درگيري هاي داخلي معتقدند، گروهي از محققان بر اين امر تأكيد دارند كه بسياري از كشورها براي فرافكني مشكلات داخلي به جنگ هاي خارجي متوسل مي شوند. نظريه سپر بلا يا به قول جفري بليني(پاورقي 1) نظريه بلاگردان بيانگر ارتباط منازعات داخلي با درگيري هاي خارجي است. بر اين اساس، <در تمام دوران ها، آن دسته از رهبران سياسي كه در كشور خويش با آشوب و مشكلات خارجي مواجه بوده اند، به عنوان يك تاكتيك انحرافي آشكار به فكر ماجراجويي هاي نظامي خارجي افتاده اند>.(4) ويليام سامنر(پاورقي 2) نظريه اي را مطرح كرده است كه بر اساس آن، گروه ها و دولت ها از طريق رقابت با دشمنان خارجي در صدد تقويت وحدت و توانمندي داخلي بر مي آيند، اما گاهي عكس اين مسئله رخ مي دهد، يعني دولت ها با ايجاد رابطه ميان منافع ملي خود و اهداف گروه هاي ناراضي طرف مقابل و استفاده از نيرو و توان آنها به منزله يك اهرم فشار در صدد تأمين منافع خود بر مي آيند. در واقع، در ستيزه بين دولت ها، اين عامل همواره مورد استفاده بازيگران قرار مي گيرد، يعني ميان منافع اقوام ناراضي و گروه هاي معارض با دولت مركزي و منافع و اهداف كشور خارجي ارتباط مستقيمي پديد مي آيد كه حتي به بروز جنگ هاي داخلي نيز منجر مي شود و در مناطقي نيز، موجبات تطويل اختلافات منطقه اي را فراهم مي آورد.

 

اقوام و اقليت هاي ناراضي و نقش آنها در جنگ هاي خارجي

امروزه، بررسي علل ستيزه هاي قومي و تأثيرات اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن در ابعاد داخلي و خارجي اهميت زيادي دارد، به طوري كه به منزله يكي از اولويت هاي تحقيقاتي براي سازمان ها و حتي كشورهاي مختلفي كه به نحوي در معرض اين پديده هستند، قرار گرفته است. در حقيقت، تصور جهاني فارغ از ناسيوناليسم قومي ناممكن است؛ چرا كه انسان ها در جوامعي زندگي مي كنند كه ذاتاً گوناگون و از نظر هويتي متنوع اند.

صاحب نظران و سياست گذاراني كه طي دهه ها، حوادث جهان را از منظر جنگ سرد مشاهده مي كردند، در دو دهه اخير، جهاني را شاهدند كه در آن، ملي گرايي و تمايلات قومي منبع اوليه درگيري هاي مسلحانه شده و فرسايش قدرت دولت - ملت ها را به دنبال داشته است.(5) با بررسي هاي به عمل آمده در سال هاي دهه 80 درباره  منازعات مسلحانه، <از مجموع 111 مورد ستيزه در دنيا، 63 مورد داخلي و 36 مورد جنگ رودرروي دولت ها توصيف شده است>،(6) يعني در واقع، با كاهش جنگ سنتي بين كشورها، افزايش روزافزون درگيري هاي داخلي را شاهديم. آماري از تلفات اين ستيزه ها نشان مي دهد كه به طور متوسط، بعد از جنگ جهاني دوم، بين 6/1 تا 9/3 ميليون شهروند در هر دهه به دست دولت ها كشته شده اند، اما به رغم اين مدارك آشكار، محققان صلح و ستيزه توجه نسبتاً كمي به اين مناقشات داشتند و بيشتر به رويارويي دولت ها از نوع سنتي آن توجه كرده اند.

تكثر قومي - مذهبي كه اساس ظهور اقليت ها و نقطه مقابل تجانس مي باشد ناظر بر وجود اقوام متعدد با تفاوت هاي آشكار فرهنگي، مذهبي، تاريخي و اجتماعي در يك كشور است. در برخي از كشورها، اين پديده وضعيتي را پديد آورده است كه آشكارترين نمود آن تظاهرات، درگيري و مناقشات كشتار دسته جمعي و تسويه هاي قومي است. در پنجاه سال گذشته، چهره غالب كشورهاي جهان را نوعي ناهماهنگي قومي شكل داده است و بيشتر مناقشات قومي را ناسيوناليست ها و قوم گرايان دامن زده اند. البته، بايد يادآور شد كه دولت ها در تشديد اين مناقشات نقش درخور توجهي داشته اند. اهميت اساسي ستيزه هاي داخلي از اين نظر است كه مي توانند به منبع مهمي براي بسيج سياسي مردم و منشأي براي منازعات داخلي و بين المللي تبديل شوند.(7)

منازعات و درگيري هاي مختلفي در سطح جهان وجود داشته و دارند كه به نحوي اهميت اساسي اين پديده نوظهور را براي محققان نمايان مي كنند؛ منازعاتي مانند شورش آبخازي، نسل كشي روندا، كشمكش هاي قومي در كوزوو، باسك اسپانيا، ايرلند انگلستان، جزيره كرس فرانسه، ببرهاي تاميل، كردهاي عراق و تركيه، زد و  خوردهاي فرقه اي در پاكستان و لبنان و موارد متعدد ديگري كه همگي در بحران هاي داخلي - قومي و مذهبي ريشه دارند؛ روند فزاينده اي كه معادلات سياسي و چهارچوب هاي ژئوپليتيك را در سراسر جهان به چالش فراخوانده است. با توجه به اهميت اين مسئله، مي توان گفت از زماني كه حاكميت مردمي با مفهومي از قوميت پيوند خورده و در قالب حق تعيين سرنوشت ملي تجسم يافته است، مشروعيت هر دولتي كه نتواند مفهوم واقعي يك دولت ملي را كسب كند، از سوي بخش هايي از جمعيت آن مورد ترديد قرار خواهد گرفت.

ستيزه هاي قومي در اشكال مختلفي از رفتار فردي انزواطلبانه و دشمنانه گرفته تا اعمال سياسي، نهادي، جنبش هاي جدايي طلب و برخورد هاي خشونت آميز كه ممكن است به صورت آشوب در آيد، روي مي دهند. البته، كشتارها، قتل عام ها، شورش ها، انقلابات رهايي بخش و جنگ هاي داخلي و چريكي همگي گونه هايي از ستيزه هاي قومي هستند. <تمامي اين ستيزه ها ابتدا به صورت اعتراض ساده اي در برابر تبعيض يا فشار سياسي يا مشاهده بي عدالتي آغاز مي شود و بعدها، به تقاضاهايي از جمله خودمختاري، شرايط برابر، آزادي و سرانجام استقلال و تجزيه مي انجامد. البته، جدايي و تجزيه همواره بسياري از جنبش هاي قومي را تحريك مي كند و به عنوان برگ برنده اي در گفتگوهاي سياسي توسط آنها مورد استفاده قرار مي گيرد>.(8)

<img src=Image/PMNE0237.jpg align=left alt= رزمندگان در حالي مداواي تعدادي از اكراد>

بايد يادآور شد كه در كشمكش هاي قومي، شرايط حاكم بر آنها نوع رفتار گروه هاي قومي را با يكديگر يا دولت درگير تعيين مي كند، يعني اين كه گروه هاي قومي بر اساس نوع رفتار دولت متبوع خود، نيات رهبران و نخبگان قومي و شرايط حاكم بر آن قوم با ساير گروه ها و دولت ها به تعامل مي پردازند. از اقليت هاي مذهبي و قومي ناراضي در درون مرزهاي جغرافيايي كشوري كه در حال جنگ با كشورهاي خارجي است به منزله اهرم فشاري عليه اين دولت استفاده مي شود. نكته علل تداوم دخالت كشورهاي خارجي در ستيزه هاي قومي و رابطه اقليت هاي قومي و نژادي معارض با اين كشورها و سرانجام برخورد مجامع بين المللي در قبال اين نوع مناقشات است.

مناقشات قومي در يك كشور اغلب به خارج از مرزهاي ملي كشيده مي شود. دليل اين امر، يا وابستگي خويشاوندي گروه هاي قومي ناراضي با كشورهاي همسايه است يا <در مواردي، هماهنگي و اشتراك ميان اهداف اقليت ها در يك كشور با اهداف و منافع كشور خارجي كه در اين صورت، گروه هاي قومي از خويشاوندان همسايه يا از كشور خارجي هماهنگ با اهداف خود تقاضاي كمك هاي سياسي - اقتصادي مي كنند. در نتيجه، اعضاي آن قوم همواره از طرف دولت هاي متبوع خود به عنوان خرابكار و خطر بزرگ پنداشته مي شوند>(9) و نگرشي امنيتي به آن منطقه پيدا مي كنند. البته، افزون بر حالت مزبور، مي توان گفت كه با وقوع درگيري هاي قومي روابط بين دولت ها قوميتي مي شود و كشمكش هاي قومي داخلي متراكم شده به صحنه بين المللي كشيده مي شوند. براي نمونه، مسئله كردها در عراق، ترك هاي قبرس، ببرهاي تاميل و غيره به يك پديده بين المللي تبديل شده اند. با بين المللي شدن اين ستيزه ها و دخالت كشورهاي مختلف در آن و نيز دخيل شدن منافع قدرت هاي خارجي و گروه هاي مختلف، مديريت خاصي بر آنها اعمال مي شود كه ادامه اختلافات مزبور را موجب مي گردد. البته، زماني كه ستيزه هاي قومي از مرزهاي ملي فراتر روند، افزون بر مداخله كشورهاي همسايه، منطقه و نيز ابرقدرت ها، جنبه هاي ديگري نيز به خود مي گيرند آنها با گسترش وسايل ارتباط جمعي مدرن، افكار عمومي جهان را تحت تأثير قرار مي دهند و بدين ترتيب، بر مجامع و سازمان هاي بين المللي، دولت ها و كشورهاي درگير فشار مي آورند و در نزد آنان، مظلوميت قوم خود را نشان مي دهند.

عراق به منزله كشوري چند قومي، با در پيش گرفتن سياست همانندسازي و اتخاذ خط مشي خاص به شيوه استعمار داخلي در قبال اقليت هاي قومي و نژادي موجود در كشور باعث شده است تا بحران قومي در اين كشور به خارج از مرزها كشيده شود. اين سياست عراق كه به سياست تكثرگرايانه حامي نابرابر نيز مشهور است، مانند سياست همانندسازي به صورت افراطي اجرا نمي شود، اگر هم اين طور باشد بسيار نادر است، اما اشكال مختلفي از اين سياست در جوامعي كه انفكاك گروه ها بر پايه نژاد است، ديده مي شود. حالت افراطي سياست تكثرگرايي حامي نابرابر را مي توان در سياست رژيم بعث عراق در قبال كردهاي اين كشور و ارتكاب جنايت هايي چون انفال* و تراژدي حلبچه مشاهده كرد.

 

عراق و اقليت كردها

كردها، عرب ها و تركمن ها قوميت هاي نژادي و مسلمانان شيعه و سني، مسيحيان، يهوديان و آشوري ها قوميت هاي ديني و شيعه و سني نيز قوميت هاي مذهبي عراق را تشكيل مي دهند كه به رغم عدم تجانس ميان آنها، در كنار يكديگر به حيات خود ادامه مي دهند. كشور عراق از سه ولايت بازمانده از امپراطوري عثماني شامل 1) ولايت موصل (اغلب كردنشين)؛ 2) ولايت بغداد (اعراب سني و شيعه)؛ و 3) ولايت بصره (عرب و شيعه مذهب) تشكيل شده است.(10)

كردهاي عراق از بدو تأسيس اين كشور تا كنون، همواره با دولت مركزي در جنگ و ستيزه به سر برده اند. براساس عهدنامه سور**، (11) ايالت موصل در شمال عراق به منزله بخشي از يك كردستان مستقل قلمداد شد، اما وجود منابع زيرزميني و منابع نفتي و برخي از ملاحظات سياسي و استراتژيك، بريتانيا را بر آن داشت تا با ترسيم خط مرزي بروكسل (خطوط مرزي كنوني عراق) اين مناطق را به سرزمين تحت قيمومت خود منضم كند. از آن تاريخ به بعد، دولت هاي مختلف عراق درگير بحران هاي بسياري شدند كه بيشتر آنها از شورش هاي مكرر در شمال اين كشور ناشي مي شد. در بيشتر موارد، دولت عراق حركت هاي اعتراض آميز كردها را سركوب مي كرد، حتي با كوچ اجباري آنها از مناطق نفت خيز موصل و كركوك به نواحي ديگر و جايگزيني اعراب بافت جمعيتي مناطق مزبور را تغييرمي داد.

تلاش كردها براي دستيابي به استقلال يا خودمختاري محلي، دولت عراق را به ويژه از دهه 60 به بعد مشغول كرده است. عبدالكريم قاسم نخست توانست تا حدي روابط خود را با سران كرد به حالت عادي برگرداند و آرامش را در منطقه ايجاد كند، اما كردها در واكنش به تغيير بافت جمعيتي كردستان و سركوب از سوي حكومت مركزي با نيروهاي دولتي درگير شدند. اين درگيري ها به طور منقطع، تا قرارداد 1975 ادمه يافت. با امضاي اين قرارداد و در پي آن، عدم حمايت ايران از كردهاي عراق، آنها شكست خوردند. در نتيجه، دولت عراق تا مدتي از بحران موجود در شمال اين كشور آسوده بود.(12)

با آغاز جنگ ايران و عراق، كردهاي عراق بار ديگر فرصت را غنيمت شمردند و مبارزات خود را عليه دولت مركزي از سر گرفتند. البته، بايد يادآور شد كه افزون بر كردها، گروه هاي ديگري از جمله شيعيان عراق نيز همواره با دولت مركزي مشكل داشتند و در مواردي، براي اين دولت بحران هايي را پديد آوردند. با توجه به اين شرايط، به ويژه شرايطي كه انقلاب اسلامي ايران براي عراق پديد آورده بود،(13) مي توان گفت كه <وقوع جنگ از جانب عراق برعليه ايران در واقع پاسخي انحرافي از سوي اين دولت و شخص صدام براي نياز به كسب هويت ملي عراق بود>.(14) با آغاز جنگ، كردها نيز فعاليت هاي نظامي و سياسي خود را براي دستيابي به اهداف و آمالشان احيا كردند. پيش از پرداختن به روابط ايران با كردهاي عراق، لازم است به صورت مختصر، سه گروه و حزب عمده كرد عراقي را براي آشنايي با آنها بررسي كنيم:

الف) اتحاديه ميهني عراق،(PUK)

ب) حزب دمكرات كردستان عراق(PDK)

ج) حزب حركت اسلامي (جندالاسلام)

 

الف) اتحاديه ميهني كردستان عراق PUK))

اتحاديه ميهني كردستان عراق يكي از دو حزب عمده شمال اين كشور است كه در چند دهه اخير، بسياري از تحولات منطقه شمال آن كشور را تحت الشعاع قرار داده است. اين حزب به رهبري جلال طالباني در دهه 70 از حزب دمكرات كردستان عراق منشعب شد. در آغاز، جلال طالباني با گرايش هاي ماركسيستي به عنوان دستيار ملامصطفي بارزاني در سال هاي دهه 60 و اوايل دهه 70 مبارزات كردها را عليه دولت عراق سازماندهي مي كرد، اما به تدريج، با سران حزب دمكرات اختلاف پيدا كرد. در نتيجه، فعاليت هاي خود را به صورت جداگانه آغاز نمود. مركز اصلي فعاليت ها و كادر تشكيلاتي اين حزب در شهر سليمانيه عراق است. اين حزب به رغم اين كه در برهه هايي با حزب رقيب خود، يعني حزب دمكرات كردستان، متحد شد و حتي انتخاباتي نيز ميان آنها برگزار گرديد، اما همواره، با اين حزب اختلافات عمده اي داشته است؛ اختلافاتي كه در دهه 80، به ويژه دهه 90 منجر به جنگ شده و به دو طرف صدمات زيادي را وارد آورده است.(15) در زمينه روابط خارجي اتحاديه ميهني كردستان، بايد گفت كه در دو دهه اخير، اين حزب هر از چندگاهي به يكي از احزاب و دولت هاي منطقه نزديك شده و با آنها رابطه نزديكي داشته در كل، استراتژي مدوني را در روابط خارجي خود دنبال نكرده است. در دوران جنگ ايران و عراق نيز، در مواردي، ضمن نزديكي با حزب دمكرات كردستان ايران و رژيم مركزي عراق كوشيد كه از اوضاع به نفع خود استفاده كند، به طوري كه حزب دمكرات كردستان ايران نيز نقش ميانجيگري ميان رژيم بغداد و اتحاديه ميهني را برعهده داشت و در مواردي نيز، با نزديكي به ايران، به ويژه در سال هاي پاياني جنگ تلاش كرد تا از حمايت هاي ايران نيز در راستاي دستيابي به اهداف خود استفاده كند.

<img src=Image/PMNE0238.jpg align=left alt= تعدادي از اكراد>

 

ب) حزب دمكرات كردستان عراقPDK))

حزب دمكرات كردستان عراق از بقاياي دو حزب هيوا و رزگاري در سال 1946 شكل گرفت. مصطفي بارزاني رهبر اين حزب كه در ميان كردهاي عراق، از جايگاه خاصي برخوردار است، مبارزه كردهاي عراق را كه در طول جنگ جهاني دوم و بعد از آن ادامه داشت رهبري مي كرد. وي در سال 1946، به شوروي رفت و تا سال 1958 كه عبدالكريم قاسم قدرت را در دست گرفت، در آن جا به سر برد. عبدالكريم قاسم، با بارزاني و نهضت وي تا حدي همكاري كرد، اما به تدريج، اختلاف ميان آنها اوج گرفت و در سال 1961، بار ديگر بارزاني مبارزات خود را عليه دولت عراق سازمان بخشيد. در اين ميان، گرايش هاي بعثي و ضداسرائيلي حكومت قاسم به حمايت هاي ايران و امريكا از حركت ملامصطفي منجر شد.(16)

در سال 1970، قراردادي ميان صدام حسين و ملامصطفي منعقد و طبق آن توافق شد كه ظرف چهار سال به كردها خودمختاري داده شود. در سال 1974، دولت به كردها پيشنهاد كرد كه با خودمختاري پيشنهادي دولت موافقت كنند، اما بارزاني كه از جانب ايران و امريكا حمايت مي شد، نپذيرفت. در نتيجه، شورش از سر گرفته شد.(17) تا با انعقاد پيمان الجزاير ميان ايران و عراق، بارزاني شكست سنگيني خورد. بعد از آن، جنبش كردهاي عراق نيز با انشعاب جلال طالباني روبه رو و بيش از پيش ضعيف تر شد. همان طور كه پيش از اين اشاره گرديد، با آغاز جنگ ايران و عراق حزب دمكرات فرصت را غنيمت شمرد و بار ديگر، نيروهاي خود را عليه دولت عراق سازماندهي كرد. در اين ميان، ضمن نزديكي به ايران تلاش كرد تا به اهداف خود جامه عمل بپوشاند؛ موضوعي كه در صفحات بعدي به آن خواهيم پرداخت.

 

ج) حزب حركت اسلامي (جندالاالسلام)

جنبش اسلامي كردستان عراق كه حزب حركت اسلامي كردستان و حزب الله كردستان را شامل مي شود، بعد از دو حزب مزبور، مهم ترين حزب كردستان عراق است. مقر اصلي حزب حركت اسلامي كه در سال 1360 بنيان نهاده شد، شهر حلبچه در كردستان عراق است. و حزب الله كردستان نيز در منطقه عمومي بارزاني و شمال شرقي استان اربيل فعاليت مي كند. در دو دهه اخير، اين احزاب همواره درگيري هاي دامنه داري را با دو حزب مطرح در شمال عراق داشته اند.

 

اهداف و استراتژي ايران در طول جنگ

مناطق كردنشين غرب و شمال غربي ايران در طول جنگ هشت ساله، به ويژه در سال هاي پاياني جنگ، صحنه درگيري و حضور نيروهاي دو طرف درگير بود. زماني كه عراق به مرزهاي جمهوري اسلامي ايران هجوم آورد، مناطق كردنشين به دلايل بسياري مانند <صعب العبور بودن مناطق كردنشين، استراتژيك نبودن اهداف مورد نظر دو طرف جنگ در اين منطقه و وجود گروه هاي اپوزيسيون كردي در دو طرف مرز>،(18) آزادي عمل را از نيروهاي درگير سلب كرده بود. وجود دو حزب قدرتمند كرد در شمال اين كشور و درگيري آنها با حكومت مركزي باعث شده بود تا ارتش عراق در خطوط تداركاتي و مواصلاتي خود امنيت نداشته باشد؛ بنابراين، در نخستين سال هاي جنگ، تحركات چشمگيري در اين منطقه صورت نگرفت. عراق براي جلوگيري از همكاري و اتحاد عشاير و معارضان كرد با نيروهاي ايران همواره به دنبال جذب كردها و تشكيل گردان هاي جاش بود و در صورت همكاري شان با ايران، با آنها به شدت برخورد مي كرد. در كل، اقوام و عشاير كرد ساكن در مناطق مرزي دو كشور، صرف نظر از هرگونه احساس مخالفت يا موافقت آنها نسبت به اهداف مورد نظر دو طرف، به وقوع جنگ در محل سكونتشان تمايلي نداشتند.

جمهوري اسلامي ايران در جنگ هشت ساله با عراق استراتژي هاي خاصي در مناطق مختلف مرزي داشته است. اهميت اين مناطق نقش ويژه اي در طراحي استراتژي نظامي و تقدم و تاخير اهداف عملياتي داشت. در نخستين سال هاي جنگ، با هجوم نيروهاي بعثي به خاك ايران و متعاقب آن اشغال خرمشهر و حصر آبادان نيروهاي ايراني با اتخاذ استراتژي تمركز نيروهاي خود در اين منطقه، از يك طرف، ضمن جلوگيري از پيشروي دشمن مي كوشيدند مناطق اشغال شده را آزاد كنند و از طرف ديگر، به دليل قرار گرفتن اهداف استراتژيك و حساسي چون بنادر و تأسيسات مهم نفتي و برخي از نقاط حياتي و اقتصادي كشور در اين منطقه، سعي مي كردند از دسترسي دشمن به اين تأسيسات و وارد آمدن خسارات به آنها جلوگيري كنند. تمركز نيروهاي ايراني در منطقه جنوب و جنوب غربي را در واقع مي توان بر اساس اولويت اهداف حياتي كشور ايران ارزيابي كرد. اتخاذ اين تصميم زماني صورت گرفت كه دشمن در جبهه هاي ديگر تحرك چندان بالايي نداشت؛ زيرا، در منطقه غرب و شمال غرب، به دليل وجود اپوزيسيون كردي نمي توانست آزادي عمل گسترده اي داشته باشد. هم چنين، نيروهاي ايراني نيز به دليل وجود اپوزسيون كرد و منافقين در داخل و خارج از مرزهاي خود، در اين منطقه تلاش چنداني براي انجام نبردها و عمليات گسترده انجام نمي داد و <بيشترين برخورد ميان دو طرف، به تبادل آتش توپخانه و بمباران هوايي و گاه اعزام واحدهاي گشتي رزمي و كمين محدود مي شد>.(19)

در سال هاي پاياني جنگ، اين استراتژي متحول شد. بعد از اجراي عمليات كربلاي 4 و 5 و هزينه بالاي اين عمليات ها، توجه فرماندهان نظامي به سوي جبهه شمال معطوف شد، جبهه اي كه با تشكيل قرارگاه رمضان اقداماتي را انجام داده و طرح هايي را براي اجراي عمليات و دستيابي به شهرهاي مهم شمال عراق آماده كرده بود. براي اين تغيير استراتژيك دلايلي از جمله در اختيار نداشتن نيروي زرهي و پشتيباني لازم در ابعاد زميني و هوايي، كند شدن دور عمليات نيروهاي ايراني و مشكلات بسيار ديگري(20) مطرح بود كه انجام عمليات و ادامه استراتژي پيشين را دست كم براي مدتي ناممكن مي كرد؛ بنابراين، نيروهاي ايراني بايد براي جلوگيري از ايجاد ركود و بن بست در جنگ و آماده كردن امكانات ادامه جنگ و كسب پيروزي، از وضعيت موجود بيرون مي آمدند. سردار رضايي تغيير استراتژي را اين گونه بيان مي كند: <از كربلاي 5 به بعد، ما به بن بست رسيديم. بعد از كربلاي 5 كربلاي 8 را انجام داديم و متعاقب آن، چند عمليات ترميمي و سپس تاكتيك عبور از آب، اما همه اين راه ها و مسائل مختلف ادامه جنگ را در جنوب با مشكل روبه رو ساخت و ما وارد منطقه شمال شديم>.(21)

<img src=Image/PMNE0239.jpg align=left alt= جلال بارزاني>

آغاز استراتژي نوين ايران در صحنه هاي جنگ با عمليات كربلاي 10 و عمليات فتح 5 آغاز شد در اين راستا، قرارگاه رمضان مورد توجه قرار گرفت. در نتيجه، فعاليت و ارتباط آن با معارضين كرد عراقي افزايش يافت و سازماندهي و تجهيزات آنها تقويت شد.(22) در مجموع، علل اصلي تغيير استراتژي ايران و روي آوردن به جبهه شمال و شمال غربي عبارت بودند از:

1) تداوم جنگ و جلوگيري از ركود در آن؛

2) حفظ ابتكار عمل در دست نيروهاي ايراني؛

3) گشودن جبهه ديگري از نبرد و تجزيه قواي دشمن؛ و

4) كاهش حساسيت دشمن نسبت به منطقه جنوب و به دست آوردن فرصت لازم براي نيروهاي خودي.(23)

اهداف و انگيزه هاي اصلي ايران در نزديكي به احزاب و گروه هاي كرد عراقي را مي توان اين گونه بيان كرد:

1) تجزيه قواي دشمن در طول مرز؛

2) كنترل گروه هاي ضدانقلاب در شمال عراق؛

3) تسهيل در امر شناسايي و انجام عمليات؛ و

4) انجام عمليات مشترك عليه رژيم عراق.

ايران با اهداف از پيش تعيين شده در راستاي استراتژي هاي خود در جبهه هاي جنگ اقدام به گشودن جبهه كردستان كرد. فعاليت هاي قرارگاه رمضان به اين دليل بود كه نيروهاي عراقي از تمركز در منطقه جنوب بيرون بيايند و انشعاب هاي مختلف پيدا كنند تا بدين ترتيب، نيروهاي ايراني به راحتي با سازماندهي مجدد خود در جبهه جنوب و با در دست گرفتن ابتكار عمل، عليه نيروهاي بعثي در جبهه هاي مختلف عمليات تخريبي انجام دهند. افزون بر اين عامل، همكاري معارضين كرد عراقي مي توانست تا حدي، مشكل درگيري نيروهاي ايران با گروه هاي اپوزسيون كردها را در منطقه كردستان برطرف كند. كردهاي مخالف ايران در داخل و خارج از م

مرزها همواره تحركات نيروهاي ايراني را با محدوديت هايي روبه رو مي كردند كه مي توانست با همكاري معارضين عراقي و نفوذ ايران در آن سوي مرزها به راحتي حل شود.(24)

نيروهاي ايراني براي اجراي عمليات به شناسايي مناطق مورد نظر و توانايي نفوذ در اين مناطق نياز داشتند. اين مهم نيز مي توانست از طريق عشاير، گروه ها و حتي احزاب كرد منطقه انجام گيرد، همان طور كه در طول جنگ، نيروهاي ايران از اين گروه ها براي شناسايي و نفوذ به نقاط حساس عراق استفاده كردند و در مواردي، با بسيج نيروهاي معارض كرد و همگامي آنها با ارتش ايران اهداف مشتركي را عليه رژيم عراق هدف قرار دادند كه نمونه هاي آن را مي توان در عمليات والفجر10 و فتح 5 به خوبي مشاهده كرد.

اهداف و انگيزه هاي گروه ها و احزاب كرد عراق در همكاري يا عدم همكاري با ايران

افزون بر آنچه گفته شد، لازم است اهداف و انگيزه هاي اصلي كردهاي عراق در همكاري يا عدم همكاري با نيروهاي ايراني را نيز بررسي كرد. در اين راستا، اهداف گروه هاي كرد به شرح زير است:

1) كسب حمايت ايران در مقابل صدام؛

2) بهره مندي از حمايت هاي اقتصادي، فرهنگي و نظامي و سياسي؛

3) مبارزه مشترك عليه دشمن مشترك؛ و

4) به دست آوردن پناه گاه امني براي مردم و نيروهاي كرد عراقي در صورت حمله صدام.

در مناطق كردنشين عراق، شهر سليمانيه مهم ترين و استراتژيك ترين نقطه مرزي است و نزديك به شصت كيلومتر با مرز ايران فاصله دارد. <در طول جنگ، نيروهاي عراق با دو لشكر پياده و تعدادي تيپ مستقل در استان هاي دياله و سليمانيه مستقر بودند كه ضمن انجام اقداماتي در مقابل عمليات كردهاي عراق، در برابر حركت هاي احتمالي نيروهاي ايران به داخل خاك عراق صف آرايي كرده بودند و به شدت از هرگونه همكاري معارضين با نيروهاي ايراني جلوگيري مي كردند>.(25) از آن جاكه گروه ها و احزاب كرد منطقه همواره با خشن ترين حملات از جانب ارتش عراق روبه رو مي شدند، هم زمان با تغيير استراتژي ايران در جبهه هاي جنگ و تمايل اين كشور براي همكاري با آنها، فرصت را غنيمت شمردند و از آن استقبال كردند؛ چرا كه با حمايت ايران از آنها، موجوديت و ساختارشان حفظ مي شد و در صورت موفقيت نيروهاي ايراني يا دخالت سازمان هاي بين المللي، مي توانستند در ترسيم آينده تحولات، نقش داشته باشند هم چنين، با شناسايي گروه هاي مزبور به عنوان اپوزسيون كرد عراقي بحران قوميتي از مرزهاي ملي فراتر مي رفت.

در نخستين سال هاي جنگ، هريك از دو حزب عمده شمال عراق به دليل وجود اختلافاتي در ائتلاف جنگ به يكي از طرف هاي درگير متمايل شدند. اتحاديه ميهني (PUK) به حمايت از حزب دمكرات كردستان ايران (KDP) پرداخت و اين حزب نيز به عنوان ميانجي اتحاديه ميهني و رژيم بغداد وارد عمل مي شد و به قول مارتين و ان برولين لن: <سوءظن هاي دو حزب كرد عراقي به حدّي شديد بود كه هر از چندگاهي برخوردهايي ميان آنها به وجود مي آمد كه جدا از مركز فرماندهي آنها صورت مي گرفت و تا اواسط دهه 80، رقابت شديدي ميان آنها براي كنترل مناطق مورد نظرشان وجود داشت، بنابراين، تعجب برانگيز نيست كه حزب دمكرات كردستان ايران و اتحاديه ميهني كردستان عراق به رغم اختلافات با هم، وارد يك ائتلاف نظامي با بغداد شوند>.(26)

<img src=Image/PMNE0240.jpg align= left>

حزب دمكرات كردستان عراق نيز از همان نخستين سال هاي جنگ، با ايران وارد ائتلاف شد و در مبارزه با گروه هاي مخالف و رژيم صدام، با اين كشور همكاري كرد. اين استراتژي بعدها با تغيير سياست هاي ايران در جنگ و گشودن جبهه شمال و فعال شدن قرارگاه رمضان به استراتژي اتحاديه ميهني نيز تبديل و اين حزب نيز به تدريج، به نفع ايران وارد ائتلاف مزبور شد. البته، نكته درخور تأمل آن كه، در طول جنگ، ايران با حزب دمكرات كردستان عراق رابطه داشت كه از عمق چنداني برخوردار نبود؛ چرا كه نيروهاي حزب دمكرات غيرمذهبي بودند و ايران بيشتر تمايل داشت كه در كردستان عراق، يك حزب مذهبي تأسيس شود. اين احزاب توانستند در زمينه هاي اقتصادي (كمك هاي مالي)، فرهنگي (اعزام دانشجو به ايران)، سياسي و نظامي كمك هايي را از ايران دريافت كند و از اين طريق، ضمن مبارزه با دشمن اصلي خود (صدام)، از اين كمك ها نيز بهره مند مي شوند.

عامل مهمي كه احزاب و گروه هاي كردي در عراق نسبت به همكاري با ايران در نظر داشتند، وجود پناهگاه امني در فراسوي مرزهاي خود بود كه ايران به دليل وجود اقليت كرد در مرزهاي خود و همكاري نزديك با اين احزاب مي توانست بهترين گزينه باشد؛ چرا كه در صورت هرگونه حمله از جانب صدام نسبت به كردها، آنها مي توانستند نسبت به انتقال افراد غيرنظامي به مناطق تحت كنترل ايران اقدام كنند،(27) همان طور كه عملاً، در كشتار معروف به انفال و بمباران شيميايي حلبچه، مردم عراق به سوي مرزهاي ايران سرازير شدند.

همكاري ايران و كردهاي عراق، به ويژه اتحاديه ميهني در سال هاي پاياني جنگ به مرحله اجراي عمليات مشترك رسيد و در اين راستا، سلسله عمليات هاي فتح طراحي و اجرا شد. كردها در عمليات فتح1، فتح5 و والفجر10 كه به فتح شهرهاي حلبچه و حياره و چند منطقه ديگر انجاميد، شركت كردند.(28) ميزان همكاري نيروهاي معارض و رزمندگان اسلام در طول جنگ در نوسان بود، اوج همكاري و تعامل آنها را مي توان در فتح و آزادسازي شهر حلبچه مشاهده كرد كه سرانجام، به بمباران شيميايي اين شهر از جانب رژيم صدام منجر شد.

 

بمباران شيميايي حلبچه

در اين حمله، نزديك به پنج هزار نفر كشته شدند. رژيم حاكم بر عراق پس از بمباران شيميايي شهر آزاد شده حلبچه از سوي نيروي هوايي خود، ايران را به كاربرد سلاح هاي شيميايي عليه اين شهر متهم كرد. در بيانيه عراق، آمده است: <حلبچه يك شهر عراقي است و مردم آن عراقي هستند و زير آتش قرار گرفتن شهر خودي نه عقلايي است و نه محتمل>.(29) عراق اين بيانيه را پس از ارتكاب عمل غيرانساني خود در حلبچه صادر كرد، اما ايران به شدت اين عمل غيرانساني را محكوم و ادعاي عراق را تكذيب كرد.

<img src=Image/PMNE0241.jpg align=left alt= بمباران شيميايي حلبچه>

جنايت در شهر حلبچه به حدي غيرانساني بود كه محافل خبري جهاني را به نشان دادن عكس العمل واداشت، به طوري كه روزنامه هاي غربي ضمن انتقاد شديد از به كارگيري سلاح هاي شيميايي عليه غيرنظاميان، رژيم صدام را محكوم كردند. روزنامه گاردين چاپ انگلستان، بمباران شيميايي حلبچه را متلاشي شدن حقوق بشر در قرن بيستم توصيف كرد و نوشت: <بمباران شيميايي حلبچه بزرگ ترين جنايت جنگي عراق در جنگ عليه ايران است و دو انگيزه باعث انجام اين عمل وقيحانه شده است كه عبارت اند از 1) ضربه زدن به نيروهاي ايراني در حال پيشروي؛ و 2) سركوب اقليت كرد مورد غضب عراق>.(30) در واقع، هدف اصلي صدام نابودي گروه هاي كرد معارض بود كه براي ضربه زدن به وي با نيروهاي ايراني همكاري مي كردند. چند روز پس از اين واقعه، صدام در ملاقات با همتاي ترك خود اوزال ضمن اعتراف به كشتار مردم حلبچه گفت: <مردم كرد مردم خائني هستند كه در طول سال ها، عليه دولت مركزي مبارزه كرده و هم اكنون نيز به همكاري با نيروهاي ايراني مي پردازند و ما از قبل به آنها گوشزد كرده بوديم كه براي دفاع از خود به هرگونه سلاحي متوسل خواهيم شد، اما آنها حرف ما را باور نكردند>.(31)

فاجعه حلبچه به منزله نمادي از همكاري نيروهاي معارض كرد با ايران، گواه اين مطلب است كه عراق با سركوب، امحا و تبعيد اقليت هاي قومي - مذهبي و نژادي نتوانسته است بحران هاي موجود در كشور را حل كند و هم چنان از سوي بخش هاي مختلف جامعه عراق مورد تهديد قرار مي گيرد. در اين كشور، شيعيان و اكراد نمادي از بحران داخلي كشور محسوب مي شوند. و اين مطلب باعث شده است كه تحركات عراق در سياست خارجي تشديد شود، به طوري كه پس از جنگ با ايران در سال 1991 با حمله به كويت بار ديگر دچار اشتباه شد، اما اين بار فرصتي براي جبران آن پيدا نكرد.

رژيم عراق به دليل ناتواني در حل مشكلات داخلي خود كوشيد بحران را به خارج از كشور هدايت كند؛ موضوعي كه نتيجه آن در جنگ ايران و عراق معكوس بود چرا كه با ايجاد ارتباط مستقيم بين اهداف اقليت و گروه هاي مذهبي و قومي عراق با اهداف نيروهاي ايراني از يك سو و وجود اشتراكات ديني و مذهبي و نژادي از طرف ديگر همكاري بين آنها را تقويت كرد و به ناكامي نيروي اين كشور در جنگ منجر شد.

نتيجه گيري

براي بررسي نقش اقليت قومي يا مذهبي در جنگ هاي خارجي بايد ارتباط قوم مزبور با دولت مركزي و سياست هاي اعمال شده از جانب دولت بر آن را مدنظر قرار داد. اقوام و اقليت هايي كه تحت سياست امحا، اخراج، همانندسازي و استعمار داخلي دولت هاي متبوع قرار مي گيرند به طبع، پتانسيل بالايي براي ايجاد مناقشه در داخل و ائتلاف در خارج عليه حكومت دارند. در واقع، با نگاهي به حركت هاي مبارزاتي و استقلال خواهي اقوام و مطالبات اقليت هاي معارض در دولت هاي مختلف جهان مي توان گفت كه هرچه محروميت و فشار در اثر سياست هاي تنگ نظرانه دولت ها بيشتر باشد، واگرايي اقوام و اقليت هاي ساكن در يك واحد جغرافيايي نيز بيشتر است.

عراق به منزله كشوري چند قوميتي است كه اقوامش به دليل عدم سنخيت با يكديگر و با دولت از يك طرف و سياست هاي حامي - نابرابر دولت عراق از طرف ديگر همواره با حكومت مركزي در مناقشه بوده اند. كردهاي عراق از بدو تأسيس اين كشور به خوبي اين مهم را با حركت ها و قيام هاي خود در تاريخ تحولات سياسي اين كشور ترسيم كرده اند.

در جريان جنگ ايران و عراق، كردها كه پس از قرارداد الجزاير تا حدي منزوي شده بودند، فرصت را غنيمت شمردند و نيروهايشان را بسيج كردند. در اين راستا، وجود اختلافات حزبي در ميان گروه هاي كرد عراقي منجر به تقسيم آنها در دو طرف جنگ شد. حزب دمكرات با حمايت از ايران و اتحاديه ميهني با حمايت از حزب دمكرات كردستان ايران و ائتلاف با بغداد در سال هاي نخست جنگ تا حدودي توانستند، تجديد قوا كنند، اما با تغيير استراتژي در جبهه هاي جنگ و روي آوردن ايران به منطقه شمال غربي و غرب كشور، مناطق كردنشين و احزاب عمده عراقي اهميتي اساسي پيدا كردند. از يك طرف، ايران با اهداف و انگيزه هاي مختلفي چون دسترسي به مناطق استراتژيك عراق در اين منطقه، مبارزه با گروه هاي ضد انقلاب و اپوزسيون ايران در آن سوي مرزها، شناسايي و نفوذ در منطقه غرب و شمال غرب، سياست نزديك شدن به معارضين كرد عراقي را در پيش گرفت و از طرف ديگر، كردهاي عراق نيز با اهداف و انگيزه هاي مختلفي چون كسب حمايت ايران، بهره مندي از امكانات اقتصادي، نظامي، سياسي و فرهنگي، كسب پناهگاه امن براي مردم و نيروهاي خود به استراتژي جديد ايران متمايل شدند.كه اين همكاري در سال هاي پاياني جنگ به اوج خود رسيد.

 

پاورقي:

1- Geoffrey Blainey

2- Samner

3- در پايان سال 1366 و اوليل سال 1367 رژيم بغداد در واكنش به همكاري نيروهاي مبارز كرد عراق با ايران در جبهه شمالي، عملياتي را بنام انفال آغاز كرد. در اين عمليات كه با استفاده وسيع از سلا ح هاي شيميايي عليه مردم كرد صورت گرفت، ارتش عراق با پيروي از استراتژي زمين سوخته بيش از صدها روستاي كردنشين را تخريب و هزاران زن و مرد را آواره كرد.

4- Sevr

 

 

يادداشت:

1. والتر جونز؛ منطق روابط بين الملل؛ ترجمه داوود حيدري؛ تهران: وزارت امورخارجه، 1378، صص 255 - 259.

2. جيمز دوئرتي و فالتز گراف؛ نظريه هاي متعارض در روابط بين الملل جلد دوم؛ ترجمه عليرضا طيب و وحيد بزرگي؛تهران: نشر قومس، 1372، ص 731.

3. والتر جونز؛ پيشين، ص 252.

4. دوئرتي و فالتز گراف؛ پيشين، ص 735.

5. مؤسسه مطالعات ملّي؛ هويت هاي ملي و ارتباط آن با هويت هاي قومي؛ تهران: مؤسسه مطالعات ملي، 1376، ص 6.

6. رودلفواستاونين؛ ستيزه هاي قومي و تأثير آن بر جامعه بين المللي؛ ترجمه محمد ميرسندسي؛ تهران: مجله سياست دفاعي، 1376، ص 22.

7. همان، 23.

8. مؤسسه مطالعات ملّي؛ اقوام و اقليت ها در ممالك محروسه؛ تهران: مؤسسه مطالعات ملي، 1374، ص 26.

9. ر.ك.به: حميد احمدي؛ قوميت و قوم گرايي در ايران افسانه يا واقعيت، تهران: نشرني، 1378 و رودلفو استاونين؛ پيشين.

10. ذبيح الله مهري پور؛ تحولات شمال عراق و تأثير آن بر امنيت ايران؛ پايان نامه كارشناسي ارشد روابط بين الملل دانشگاه تهران، سال تحصيلي 78 - 79 ص 94.

11. به دنبال فروپاشي امپراطوري عثماني اقوام و ملت هاي تابعه امپراطوري بر اساس اصول چهارده گانه ويلسون از حق تعيين سرنوشت برخوردار شدند و كردها نيز به عنوان يك اقليت بزرگ در قرارداد Sevr از اين حق بهره مند گرديدند، اما مصطفي كمال در قرارداد لوزان بر اين اميد كردها خط بطلان كشيد.

12. Barzan as a Leader, (1903-1979) Kuwaiti - AlWatan News Paper, 5 Septamber 1975. in:

http:// www.kdp.pp.se/Barzani/barzani2.html

13. بعد مذهبي انقلاب اسلامي در ايران موجبات تحريك شيعيان عراق را فراهم آورده بود و عملكردهاي دولت در برابر شيعيان اين كشور، از جمله اخراج آنها از عراق منجر به ايجاد بحران در داخل عراق شده بود.

14. مصاحبه با محسن رضايي، مجله سياست دفاعي، شماره 16 و 15، تابستان و پاييز 1375، صص 9 و 8.

15: The Program and Political Platform of The Patriotic Union of Kurdistan. In: http:// 66.34.106.174/about Puk.htm.(The Puk WebSite)

16. Barezan as a Leader, Ibid. P 8.

17. I bid. PP11, 12.

18. ارتش در هشت سال دفاع مقدس، جلد پنجم، تهران: انتشارات عقيدتي سياسي ارتش، 1373، صص 116 - 137

19. همان، 136.

20. همان، 138.

21. محمد دروديان؛ از شلمچه تا حلبچه؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1376، صص 169 و 170.

22. همان، 171.

23. همان، 172.

24.Martin van Broinsen, Iran and Iraq war and kurds, l.t.D.1992 In:http://www-personal.usyd .edu /~rdemirb1/public/iran war.html

25. ارتش در هشت سال دفاع مقدس؛ پيشين، ص 120.

26. Broinsen, Ibid.

27. Ibid.

28. عليرضا برزگر؛ روزشمار جنگ تحميلي؛ تهران: انتشارات سروش، 1379، صص124 - 144.

29. سيد قاسم زماني؛ حقوق بين الملل و كاربرد سلاح هاي شيميايي در جنگ ايران و عراق؛ تهران: بنياد حفظ ارزش هاي دفاع مقدس، پاييز 1367 ص86، به نقل از: خبرگزاري جمهوري اسلامي، لندن، 2/1/1367

30. همان، 87.

31. روزنامه كيهان، 11/5/1367، ص 12.

چارچوب نظري: ستيزه و جنگ ميان دولت ها :

در نظام بين الملل و روابط بين كشورها، منافع ملي تبيين كننده رفتار بازيگران بين المللي است. به عبارت بهتر، منافع ملي، خط مشي سياست خارجي كشورها را ترسيم مي كند؛ بنابراين، براي بررسي همه جانبه عملكرد يك كشور در نظام بين الملل بايد سياست خارجي، عناصر تشكيل دهنده، اهداف و خط مشي هاي آن را ارزيابي كرد. در اين راستا، گاه تحقق اهداف ملي با روش هاي خشونت آميز، مانند جنگ و ستيزه همراه است. والتر جونز معتقد است كه: <برخي از كشورها با ادعاي انحصاري متقابل در قبال منابع و موقعيت هاي خاص و كسب منافع ملي با يكديگر به رقابت مي پردازند و گاه، اين امر موجبات بروز مناقشه را ميان آنها فراهم مي سازد. در چنين مواردي، جنگ و ستيزه به عنوان وسيله اي جهت تقسيم منابع كمياب و فيصله دادن به مناقشه مورد نظر به كار گرفته مي شود>(1) در واقع، وي جنگ را يكي از ابزار تحقق منافع دولت ها مي داند و تأكيد مي كند كه براي پايان دادن به مناقشه يا كسب منافع مورد نظر خود به زور متوسل مي شوند.

در بررسي علل توسل به زور و بروز جنگ و مناقشه بين دولت ها، بايد عوامل مختلفي چون هدف، انگيزه و منافع بازيگران را مورد توجه قرار داد. در ادبيات روابط بين الملل، هريك از محققان و نظريه پردازان جنگ و تعارض عوامل متعددي را در بروز جنگ و ستيزه مؤثر دانسته اند. براي نمونه، جيمز دوئرتي و فالتز گراف در كتاب نظريه هاي متعارض در روابط بين الملل، بر اساس نظريه كنت والتز سه تصور متمايز را از علل وقوع جنگ بيان مي كنند كه عبارت اند از: الف) طبيعت و رفتار انسان ها؛ ب) ساختار دروني دولت ها؛ و ج) نبود مرجع بين المللي براي رسيدگي به علل جنگ.(2) والتر جونز نيز در كتاب منطق روابط بين الملل عوامل مختلفي مانند عدم توازن قدرت، وسعت مرزهاي جغرافيايي، عوامل اقتصادي و عوامل ايدئولوژيك را از جمله دلايل وقوع جنگ و ستيزه عنوان مي كند.(3) رابطه بين منازعات داخلي با درگيري هاي خارجي از جمله عواملي است كه زمينه بسياري از مناقشات را فراهم مي آورد و به تطويل اختلافات منطقه اي منجر مي شود و به همين دليل، اين مسئله مورد توجه بسياري از محققان قرار گرفته و به منزله عامل مهمي در تحليل و بررسي جايگاه اقليت ها در منازعات خارجي قلمداد شده است. در اين راستا، نظريه پردازان رابطه مزبور را به دو صورت بيان مي كنند:

1) رابطه معكوس يا عدم ارتباط منازعات داخلي با ستيزه هاي خارجي؛ و

2) ارتباط مستقيم و مثبت ميان منازعه داخلي و جنگ هاي خارجي.

به رغم اظهار نظر برخي از صاحب نظران كه به عدم ارتباط ستيزه هاي خارجي با درگيري هاي داخلي معتقدند، گروهي از محققان بر اين امر تأكيد دارند كه بسياري از كشورها براي فرافكني مشكلات داخلي به جنگ هاي خارجي متوسل مي شوند. نظريه سپر بلا يا به قول جفري بليني(پاورقي 1) نظريه بلاگردان بيانگر ارتباط منازعات داخلي با درگيري هاي خارجي است. بر اين اساس، <در تمام دوران ها، آن دسته از رهبران سياسي كه در كشور خويش با آشوب و مشكلات خارجي مواجه بوده اند، به عنوان يك تاكتيك انحرافي آشكار به فكر ماجراجويي هاي نظامي خارجي افتاده اند>.(4) ويليام سامنر(پاورقي 2) نظريه اي را مطرح كرده است كه بر اساس آن، گروه ها و دولت ها از طريق رقابت با دشمنان خارجي در صدد تقويت وحدت و توانمندي داخلي بر مي آيند، اما گاهي عكس اين مسئله رخ مي دهد، يعني دولت ها با ايجاد رابطه ميان منافع ملي خود و اهداف گروه هاي ناراضي طرف مقابل و استفاده از نيرو و توان آنها به منزله يك اهرم فشار در صدد تأمين منافع خود بر مي آيند. در واقع، در ستيزه بين دولت ها، اين عامل همواره مورد استفاده بازيگران قرار مي گيرد، يعني ميان منافع اقوام ناراضي و گروه هاي معارض با دولت مركزي و منافع و اهداف كشور خارجي ارتباط مستقيمي پديد مي آيد كه حتي به بروز جنگ هاي داخلي نيز منجر مي شود و در مناطقي نيز، موجبات تطويل اختلافات منطقه اي را فراهم مي آورد.

 

اقوام و اقليت هاي ناراضي و نقش آنها در جنگ هاي خارجي

امروزه، بررسي علل ستيزه هاي قومي و تأثيرات اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن در ابعاد داخلي و خارجي اهميت زيادي دارد، به طوري كه به منزله يكي از اولويت هاي تحقيقاتي براي سازمان ها و حتي كشورهاي مختلفي كه به نحوي در معرض اين پديده هستند، قرار گرفته است. در حقيقت، تصور جهاني فارغ از ناسيوناليسم قومي ناممكن است؛ چرا كه انسان ها در جوامعي زندگي مي كنند كه ذاتاً گوناگون و از نظر هويتي متنوع اند.

صاحب نظران و سياست گذاراني كه طي دهه ها، حوادث جهان را از منظر جنگ سرد مشاهده مي كردند، در دو دهه اخير، جهاني را شاهدند كه در آن، ملي گرايي و تمايلات قومي منبع اوليه درگيري هاي مسلحانه شده و فرسايش قدرت دولت - ملت ها را به دنبال داشته است.(5) با بررسي هاي به عمل آمده در سال هاي دهه 80 درباره  منازعات مسلحانه، <از مجموع 111 مورد ستيزه در دنيا، 63 مورد داخلي و 36 مورد جنگ رودرروي دولت ها توصيف شده است>،(6) يعني در واقع، با كاهش جنگ سنتي بين كشورها، افزايش روزافزون درگيري هاي داخلي را شاهديم. آماري از تلفات اين ستيزه ها نشان مي دهد كه به طور متوسط، بعد از جنگ جهاني دوم، بين 6/1 تا 9/3 ميليون شهروند در هر دهه به دست دولت ها كشته شده اند، اما به رغم اين مدارك آشكار، محققان صلح و ستيزه توجه نسبتاً كمي به اين مناقشات داشتند و بيشتر به رويارويي دولت ها از نوع سنتي آن توجه كرده اند.

تكثر قومي - مذهبي كه اساس ظهور اقليت ها و نقطه مقابل تجانس مي باشد ناظر بر وجود اقوام متعدد با تفاوت هاي آشكار فرهنگي، مذهبي، تاريخي و اجتماعي در يك كشور است. در برخي از كشورها، اين پديده وضعيتي را پديد آورده است كه آشكارترين نمود آن تظاهرات، درگيري و مناقشات كشتار دسته جمعي و تسويه هاي قومي است. در پنجاه سال گذشته، چهره غالب كشورهاي جهان را نوعي ناهماهنگي قومي شكل داده است و بيشتر مناقشات قومي را ناسيوناليست ها و قوم گرايان دامن زده اند. البته، بايد يادآور شد كه دولت ها در تشديد اين مناقشات نقش درخور توجهي داشته اند. اهميت اساسي ستيزه هاي داخلي از اين نظر است كه مي توانند به منبع مهمي براي بسيج سياسي مردم و منشأي براي منازعات داخلي و بين المللي تبديل شوند.(7)

منازعات و درگيري هاي مختلفي در سطح جهان وجود داشته و دارند كه به نحوي اهميت اساسي اين پديده نوظهور را براي محققان نمايان مي كنند؛ منازعاتي مانند شورش آبخازي، نسل كشي روندا، كشمكش هاي قومي در كوزوو، باسك اسپانيا، ايرلند انگلستان، جزيره كرس فرانسه، ببرهاي تاميل، كردهاي عراق و تركيه، زد و  خوردهاي فرقه اي در پاكستان و لبنان و موارد متعدد ديگري كه همگي در بحران هاي داخلي - قومي و مذهبي ريشه دارند؛ روند فزاينده اي كه معادلات سياسي و چهارچوب هاي ژئوپليتيك را در سراسر جهان به چالش فراخوانده است. با توجه به اهميت اين مسئله، مي توان گفت از زماني كه حاكميت مردمي با مفهومي از قوميت پيوند خورده و در قالب حق تعيين سرنوشت ملي تجسم يافته است، مشروعيت هر دولتي كه نتواند مفهوم واقعي يك دولت ملي را كسب كند، از سوي بخش هايي از جمعيت آن مورد ترديد قرار خواهد گرفت.

ستيزه هاي قومي در اشكال مختلفي از رفتار فردي انزواطلبانه و دشمنانه گرفته تا اعمال سياسي، نهادي، جنبش هاي جدايي طلب و برخورد هاي خشونت آميز كه ممكن است به صورت آشوب در آيد، روي مي دهند. البته، كشتارها، قتل عام ها، شورش ها، انقلابات رهايي بخش و جنگ هاي داخلي و چريكي همگي گونه هايي از ستيزه هاي قومي هستند. <تمامي اين ستيزه ها ابتدا به صورت اعتراض ساده اي در برابر تبعيض يا فشار سياسي يا مشاهده بي عدالتي آغاز مي شود و بعدها، به تقاضاهايي از جمله خودمختاري، شرايط برابر، آزادي و سرانجام استقلال و تجزيه مي انجامد. البته، جدايي و تجزيه همواره بسياري از جنبش هاي قومي را تحريك مي كند و به عنوان برگ برنده اي در گفتگوهاي سياسي توسط آنها مورد استفاده قرار مي گيرد>.(8)

<img src=Image/PMNE0237.jpg align=left alt= رزمندگان در حالي مداواي تعدادي از اكراد>

بايد يادآور شد كه در كشمكش هاي قومي، شرايط حاكم بر آنها نوع رفتار گروه هاي قومي را با يكديگر يا دولت درگير تعيين مي كند، يعني اين كه گروه هاي قومي بر اساس نوع رفتار دولت متبوع خود، نيات رهبران و نخبگان قومي و شرايط حاكم بر آن قوم با ساير گروه ها و دولت ها به تعامل مي پردازند. از اقليت هاي مذهبي و قومي ناراضي در درون مرزهاي جغرافيايي كشوري كه در حال جنگ با كشورهاي خارجي است به منزله اهرم فشاري عليه اين دولت استفاده مي شود. نكته علل تداوم دخالت كشورهاي خارجي در ستيزه هاي قومي و رابطه اقليت هاي قومي و نژادي معارض با اين كشورها و سرانجام برخورد مجامع بين المللي در قبال اين نوع مناقشات است.

مناقشات قومي در يك كشور اغلب به خارج از مرزهاي ملي كشيده مي شود. دليل اين امر، يا وابستگي خويشاوندي گروه هاي قومي ناراضي با كشورهاي همسايه است يا <در مواردي، هماهنگي و اشتراك ميان اهداف اقليت ها در يك كشور با اهداف و منافع كشور خارجي كه در اين صورت، گروه هاي قومي از خويشاوندان همسايه يا از كشور خارجي هماهنگ با اهداف خود تقاضاي كمك هاي سياسي - اقتصادي مي كنند. در نتيجه، اعضاي آن قوم همواره از طرف دولت هاي متبوع خود به عنوان خرابكار و خطر بزرگ پنداشته مي شوند>(9) و نگرشي امنيتي به آن منطقه پيدا مي كنند. البته، افزون بر حالت مزبور، مي توان گفت كه با وقوع درگيري هاي قومي روابط بين دولت ها قوميتي مي شود و كشمكش هاي قومي داخلي متراكم شده به صحنه بين المللي كشيده مي شوند. براي نمونه، مسئله كردها در عراق، ترك هاي قبرس، ببرهاي تاميل و غيره به يك پديده بين المللي تبديل شده اند. با بين المللي شدن اين ستيزه ها و دخالت كشورهاي مختلف در آن و نيز دخيل شدن منافع قدرت هاي خارجي و گروه هاي مختلف، مديريت خاصي بر آنها اعمال مي شود كه ادامه اختلافات مزبور را موجب مي گردد. البته، زماني كه ستيزه هاي قومي از مرزهاي ملي فراتر روند، افزون بر مداخله كشورهاي همسايه، منطقه و نيز ابرقدرت ها، جنبه هاي ديگري نيز به خود مي گيرند آنها با گسترش وسايل ارتباط جمعي مدرن، افكار عمومي جهان را تحت تأثير قرار مي دهند و بدين ترتيب، بر مجامع و سازمان هاي بين المللي، دولت ها و كشورهاي درگير فشار مي آورند و در نزد آنان، مظلوميت قوم خود را نشان مي دهند.

عراق به منزله كشوري چند قومي، با در پيش گرفتن سياست همانندسازي و اتخاذ خط مشي خاص به شيوه استعمار داخلي در قبال اقليت هاي قومي و نژادي موجود در كشور باعث شده است تا بحران قومي در اين كشور به خارج از مرزها كشيده شود. اين سياست عراق كه به سياست تكثرگرايانه حامي نابرابر نيز مشهور است، مانند سياست همانندسازي به صورت افراطي اجرا نمي شود، اگر هم اين طور باشد بسيار نادر است، اما اشكال مختلفي از اين سياست در جوامعي كه انفكاك گروه ها بر پايه نژاد است، ديده مي شود. حالت افراطي سياست تكثرگرايي حامي نابرابر را مي توان در سياست رژيم بعث عراق در قبال كردهاي اين كشور و ارتكاب جنايت هايي چون انفال* و تراژدي حلبچه مشاهده كرد.

 

عراق و اقليت كردها

كردها، عرب ها و تركمن ها قوميت هاي نژادي و مسلمانان شيعه و سني، مسيحيان، يهوديان و آشوري ها قوميت هاي ديني و شيعه و سني نيز قوميت هاي مذهبي عراق را تشكيل مي دهند كه به رغم عدم تجانس ميان آنها، در كنار يكديگر به حيات خود ادامه مي دهند. كشور عراق از سه ولايت بازمانده از امپراطوري عثماني شامل 1) ولايت موصل (اغلب كردنشين)؛ 2) ولايت بغداد (اعراب سني و شيعه)؛ و 3) ولايت بصره (عرب و شيعه مذهب) تشكيل شده است.(10)

كردهاي عراق از بدو تأسيس اين كشور تا كنون، همواره با دولت مركزي در جنگ و ستيزه به سر برده اند. براساس عهدنامه سور**، (11) ايالت موصل در شمال عراق به منزله بخشي از يك كردستان مستقل قلمداد شد، اما وجود منابع زيرزميني و منابع نفتي و برخي از ملاحظات سياسي و استراتژيك، بريتانيا را بر آن داشت تا با ترسيم خط مرزي بروكسل (خطوط مرزي كنوني عراق) اين مناطق را به سرزمين تحت قيمومت خود منضم كند. از آن تاريخ به بعد، دولت هاي مختلف عراق درگير بحران هاي بسياري شدند كه بيشتر آنها از شورش هاي مكرر در شمال اين كشور ناشي مي شد. در بيشتر موارد، دولت عراق حركت هاي اعتراض آميز كردها را سركوب مي كرد، حتي با كوچ اجباري آنها از مناطق نفت خيز موصل و كركوك به نواحي ديگر و جايگزيني اعراب بافت جمعيتي مناطق مزبور را تغييرمي داد.

تلاش كردها براي دستيابي به استقلال يا خودمختاري محلي، دولت عراق را به ويژه از دهه 60 به بعد مشغول كرده است. عبدالكريم قاسم نخست توانست تا حدي روابط خود را با سران كرد به حالت عادي برگرداند و آرامش را در منطقه ايجاد كند، اما كردها در واكنش به تغيير بافت جمعيتي كردستان و سركوب از سوي حكومت مركزي با نيروهاي دولتي درگير شدند. اين درگيري ها به طور منقطع، تا قرارداد 1975 ادمه يافت. با امضاي اين قرارداد و در پي آن، عدم حمايت ايران از كردهاي عراق، آنها شكست خوردند. در نتيجه، دولت عراق تا مدتي از بحران موجود در شمال اين كشور آسوده بود.(12)

با آغاز جنگ ايران و عراق، كردهاي عراق بار ديگر فرصت را غنيمت شمردند و مبارزات خود را عليه دولت مركزي از سر گرفتند. البته، بايد يادآور شد كه افزون بر كردها، گروه هاي ديگري از جمله شيعيان عراق نيز همواره با دولت مركزي مشكل داشتند و در مواردي، براي اين دولت بحران هايي را پديد آوردند. با توجه به اين شرايط، به ويژه شرايطي كه انقلاب اسلامي ايران براي عراق پديد آورده بود،(13) مي توان گفت كه <وقوع جنگ از جانب عراق برعليه ايران در واقع پاسخي انحرافي از سوي اين دولت و شخص صدام براي نياز به كسب هويت ملي عراق بود>.(14) با آغاز جنگ، كردها نيز فعاليت هاي نظامي و سياسي خود را براي دستيابي به اهداف و آمالشان احيا كردند. پيش از پرداختن به روابط ايران با كردهاي عراق، لازم است به صورت مختصر، سه گروه و حزب عمده كرد عراقي را براي آشنايي با آنها بررسي كنيم:

الف) اتحاديه ميهني عراق،(PUK)

ب) حزب دمكرات كردستان عراق(PDK)

ج) حزب حركت اسلامي (جندالاسلام)

 

الف) اتحاديه ميهني كردستان عراق PUK))

اتحاديه ميهني كردستان عراق يكي از دو حزب عمده شمال اين كشور است كه در چند دهه اخير، بسياري از تحولات منطقه شمال آن كشور را تحت الشعاع قرار داده است. اين حزب به رهبري جلال طالباني در دهه 70 از حزب دمكرات كردستان عراق منشعب شد. در آغاز، جلال طالباني با گرايش هاي ماركسيستي به عنوان دستيار ملامصطفي بارزاني در سال هاي دهه 60 و اوايل دهه 70 مبارزات كردها را عليه دولت عراق سازماندهي مي كرد، اما به تدريج، با سران حزب دمكرات اختلاف پيدا كرد. در نتيجه، فعاليت هاي خود را به صورت جداگانه آغاز نمود. مركز اصلي فعاليت ها و كادر تشكيلاتي اين حزب در شهر سليمانيه عراق است. اين حزب به رغم اين كه در برهه هايي با حزب رقيب خود، يعني حزب دمكرات كردستان، متحد شد و حتي انتخاباتي نيز ميان آنها برگزار گرديد، اما همواره، با اين حزب اختلافات عمده اي داشته است؛ اختلافاتي كه در دهه 80، به ويژه دهه 90 منجر به جنگ شده و به دو طرف صدمات زيادي را وارد آورده است.(15) در زمينه روابط خارجي اتحاديه ميهني كردستان، بايد گفت كه در دو دهه اخير، اين حزب هر از چندگاهي به يكي از احزاب و دولت هاي منطقه نزديك شده و با آنها رابطه نزديكي داشته در كل، استراتژي مدوني را در روابط خارجي خود دنبال نكرده است. در دوران جنگ ايران و عراق نيز، در مواردي، ضمن نزديكي با حزب دمكرات كردستان ايران و رژيم مركزي عراق كوشيد كه از اوضاع به نفع خود استفاده كند، به طوري كه حزب دمكرات كردستان ايران نيز نقش ميانجيگري ميان رژيم بغداد و اتحاديه ميهني را برعهده داشت و در مواردي نيز، با نزديكي به ايران، به ويژه در سال هاي پاياني جنگ تلاش كرد تا از حمايت هاي ايران نيز در راستاي دستيابي به اهداف خود استفاده كند.

<img src=Image/PMNE0238.jpg align=left alt= تعدادي از اكراد>

 

ب) حزب دمكرات كردستان عراقPDK))

حزب دمكرات كردستان عراق از بقاياي دو حزب هيوا و رزگاري در سال 1946 شكل گرفت. مصطفي بارزاني رهبر اين حزب كه در ميان كردهاي عراق، از جايگاه خاصي برخوردار است، مبارزه كردهاي عراق را كه در طول جنگ جهاني دوم و بعد از آن ادامه داشت رهبري مي كرد. وي در سال 1946، به شوروي رفت و تا سال 1958 كه عبدالكريم قاسم قدرت را در دست گرفت، در آن جا به سر برد. عبدالكريم قاسم، با بارزاني و نهضت وي تا حدي همكاري كرد، اما به تدريج، اختلاف ميان آنها اوج گرفت و در سال 1961، بار ديگر بارزاني مبارزات خود را عليه دولت عراق سازمان بخشيد. در اين ميان، گرايش هاي بعثي و ضداسرائيلي حكومت قاسم به حمايت هاي ايران و امريكا از حركت ملامصطفي منجر شد.(16)

در سال 1970، قراردادي ميان صدام حسين و ملامصطفي منعقد و طبق آن توافق شد كه ظرف چهار سال به كردها خودمختاري داده شود. در سال 1974، دولت به كردها پيشنهاد كرد كه با خودمختاري پيشنهادي دولت موافقت كنند، اما بارزاني كه از جانب ايران و امريكا حمايت مي شد، نپذيرفت. در نتيجه، شورش از سر گرفته شد.(17) تا با انعقاد پيمان الجزاير ميان ايران و عراق، بارزاني شكست سنگيني خورد. بعد از آن، جنبش كردهاي عراق نيز با انشعاب جلال طالباني روبه رو و بيش از پيش ضعيف تر شد. همان طور كه پيش از اين اشاره گرديد، با آغاز جنگ ايران و عراق حزب دمكرات فرصت را غنيمت شمرد و بار ديگر، نيروهاي خود را عليه دولت عراق سازماندهي كرد. در اين ميان، ضمن نزديكي به ايران تلاش كرد تا به اهداف خود جامه عمل بپوشاند؛ موضوعي كه در صفحات بعدي به آن خواهيم پرداخت.

 

ج) حزب حركت اسلامي (جندالاالسلام)

جنبش اسلامي كردستان عراق كه حزب حركت اسلامي كردستان و حزب الله كردستان را شامل مي شود، بعد از دو حزب مزبور، مهم ترين حزب كردستان عراق است. مقر اصلي حزب حركت اسلامي كه در سال 1360 بنيان نهاده شد، شهر حلبچه در كردستان عراق است. و حزب الله كردستان نيز در منطقه عمومي بارزاني و شمال شرقي استان اربيل فعاليت مي كند. در دو دهه اخير، اين احزاب همواره درگيري هاي دامنه داري را با دو حزب مطرح در شمال عراق داشته اند.

 

اهداف و استراتژي ايران در طول جنگ

مناطق كردنشين غرب و شمال غربي ايران در طول جنگ هشت ساله، به ويژه در سال هاي پاياني جنگ، صحنه درگيري و حضور نيروهاي دو طرف درگير بود. زماني كه عراق به مرزهاي جمهوري اسلامي ايران هجوم آورد، مناطق كردنشين به دلايل بسياري مانند <صعب العبور بودن مناطق كردنشين، استراتژيك نبودن اهداف مورد نظر دو طرف جنگ در اين منطقه و وجود گروه هاي اپوزيسيون كردي در دو طرف مرز>،(18) آزادي عمل را از نيروهاي درگير سلب كرده بود. وجود دو حزب قدرتمند كرد در شمال اين كشور و درگيري آنها با حكومت مركزي باعث شده بود تا ارتش عراق در خطوط تداركاتي و مواصلاتي خود امنيت نداشته باشد؛ بنابراين، در نخستين سال هاي جنگ، تحركات چشمگيري در اين منطقه صورت نگرفت. عراق براي جلوگيري از همكاري و اتحاد عشاير و معارضان كرد با نيروهاي ايران همواره به دنبال جذب كردها و تشكيل گردان هاي جاش بود و در صورت همكاري شان با ايران، با آنها به شدت برخورد مي كرد. در كل، اقوام و عشاير كرد ساكن در مناطق مرزي دو كشور، صرف نظر از هرگونه احساس مخالفت يا موافقت آنها نسبت به اهداف مورد نظر دو طرف، به وقوع جنگ در محل سكونتشان تمايلي نداشتند.

جمهوري اسلامي ايران در جنگ هشت ساله با عراق استراتژي هاي خاصي در مناطق مختلف مرزي داشته است. اهميت اين مناطق نقش ويژه اي در طراحي استراتژي نظامي و تقدم و تاخير اهداف عملياتي داشت. در نخستين سال هاي جنگ، با هجوم نيروهاي بعثي به خاك ايران و متعاقب آن اشغال خرمشهر و حصر آبادان نيروهاي ايراني با اتخاذ استراتژي تمركز نيروهاي خود در اين منطقه، از يك طرف، ضمن جلوگيري از پيشروي دشمن مي كوشيدند مناطق اشغال شده را آزاد كنند و از طرف ديگر، به دليل قرار گرفتن اهداف استراتژيك و حساسي چون بنادر و تأسيسات مهم نفتي و برخي از نقاط حياتي و اقتصادي كشور در اين منطقه، سعي مي كردند از دسترسي دشمن به اين تأسيسات و وارد آمدن خسارات به آنها جلوگيري كنند. تمركز نيروهاي ايراني در منطقه جنوب و جنوب غربي را در واقع مي توان بر اساس اولويت اهداف حياتي كشور ايران ارزيابي كرد. اتخاذ اين تصميم زماني صورت گرفت كه دشمن در جبهه هاي ديگر تحرك چندان بالايي نداشت؛ زيرا، در منطقه غرب و شمال غرب، به دليل وجود اپوزيسيون كردي نمي توانست آزادي عمل گسترده اي داشته باشد. هم چنين، نيروهاي ايراني نيز به دليل وجود اپوزسيون كرد و منافقين در داخل و خارج از مرزهاي خود، در اين منطقه تلاش چنداني براي انجام نبردها و عمليات گسترده انجام نمي داد و <بيشترين برخورد ميان دو طرف، به تبادل آتش توپخانه و بمباران هوايي و گاه اعزام واحدهاي گشتي رزمي و كمين محدود مي شد>.(19)

در سال هاي پاياني جنگ، اين استراتژي متحول شد. بعد از اجراي عمليات كربلاي 4 و 5 و هزينه بالاي اين عمليات ها، توجه فرماندهان نظامي به سوي جبهه شمال معطوف شد، جبهه اي كه با تشكيل قرارگاه رمضان اقداماتي را انجام داده و طرح هايي را براي اجراي عمليات و دستيابي به شهرهاي مهم شمال عراق آماده كرده بود. براي اين تغيير استراتژيك دلايلي از جمله در اختيار نداشتن نيروي زرهي و پشتيباني لازم در ابعاد زميني و هوايي، كند شدن دور عمليات نيروهاي ايراني و مشكلات بسيار ديگري(20) مطرح بود كه انجام عمليات و ادامه استراتژي پيشين را دست كم براي مدتي ناممكن مي كرد؛ بنابراين، نيروهاي ايراني بايد براي جلوگيري از ايجاد ركود و بن بست در جنگ و آماده كردن امكانات ادامه جنگ و كسب پيروزي، از وضعيت موجود بيرون مي آمدند. سردار رضايي تغيير استراتژي را اين گونه بيان مي كند: <از كربلاي 5 به بعد، ما به بن بست رسيديم. بعد از كربلاي 5 كربلاي 8 را انجام داديم و متعاقب آن، چند عمليات ترميمي و سپس تاكتيك عبور از آب، اما همه اين راه ها و مسائل مختلف ادامه جنگ را در جنوب با مشكل روبه رو ساخت و ما وارد منطقه شمال شديم>.(21)

<img src=Image/PMNE0239.jpg align=left alt= جلال بارزاني>

آغاز استراتژي نوين ايران در صحنه هاي جنگ با عمليات كربلاي 10 و عمليات فتح 5 آغاز شد در اين راستا، قرارگاه رمضان مورد توجه قرار گرفت. در نتيجه، فعاليت و ارتباط آن با معارضين كرد عراقي افزايش يافت و سازماندهي و تجهيزات آنها تقويت شد.(22) در مجموع، علل اصلي تغيير استراتژي ايران و روي آوردن به جبهه شمال و شمال غربي عبارت بودند از:

1) تداوم جنگ و جلوگيري از ركود در آن؛

2) حفظ ابتكار عمل در دست نيروهاي ايراني؛

3) گشودن جبهه ديگري از نبرد و تجزيه قواي دشمن؛ و

4) كاهش حساسيت دشمن نسبت به منطقه جنوب و به دست آوردن فرصت لازم براي نيروهاي خودي.(23)

اهداف و انگيزه هاي اصلي ايران در نزديكي به احزاب و گروه هاي كرد عراقي را مي توان اين گونه بيان كرد:

1) تجزيه قواي دشمن در طول مرز؛

2) كنترل گروه هاي ضدانقلاب در شمال عراق؛

3) تسهيل در امر شناسايي و انجام عمليات؛ و

4) انجام عمليات مشترك عليه رژيم عراق.

ايران با اهداف از پيش تعيين شده در راستاي استراتژي هاي خود در جبهه هاي جنگ اقدام به گشودن جبهه كردستان كرد. فعاليت هاي قرارگاه رمضان به اين دليل بود كه نيروهاي عراقي از تمركز در منطقه جنوب بيرون بيايند و انشعاب هاي مختلف پيدا كنند تا بدين ترتيب، نيروهاي ايراني به راحتي با سازماندهي مجدد خود در جبهه جنوب و با در دست گرفتن ابتكار عمل، عليه نيروهاي بعثي در جبهه هاي مختلف عمليات تخريبي انجام دهند. افزون بر اين عامل، همكاري معارضين كرد عراقي مي توانست تا حدي، مشكل درگيري نيروهاي ايران با گروه هاي اپوزسيون كردها را در منطقه كردستان برطرف كند. كردهاي مخالف ايران در داخل و خارج از م

مرزها همواره تحركات نيروهاي ايراني را با محدوديت هايي روبه رو مي كردند كه مي توانست با همكاري معارضين عراقي و نفوذ ايران در آن سوي مرزها به راحتي حل شود.(24)

نيروهاي ايراني براي اجراي عمليات به شناسايي مناطق مورد نظر و توانايي نفوذ در اين مناطق نياز داشتند. اين مهم نيز مي توانست از طريق عشاير، گروه ها و حتي احزاب كرد منطقه انجام گيرد، همان طور كه در طول جنگ، نيروهاي ايران از اين گروه ها براي شناسايي و نفوذ به نقاط حساس عراق استفاده كردند و در مواردي، با بسيج نيروهاي معارض كرد و همگامي آنها با ارتش ايران اهداف مشتركي را عليه رژيم عراق هدف قرار دادند كه نمونه هاي آن را مي توان در عمليات والفجر10 و فتح 5 به خوبي مشاهده كرد.

اهداف و انگيزه هاي گروه ها و احزاب كرد عراق در همكاري يا عدم همكاري با ايران

افزون بر آنچه گفته شد، لازم است اهداف و انگيزه هاي اصلي كردهاي عراق در همكاري يا عدم همكاري با نيروهاي ايراني را نيز بررسي كرد. در اين راستا، اهداف گروه هاي كرد به شرح زير است:

1) كسب حمايت ايران در مقابل صدام؛

2) بهره مندي از حمايت هاي اقتصادي، فرهنگي و نظامي و سياسي؛

3) مبارزه مشترك عليه دشمن مشترك؛ و

4) به دست آوردن پناه گاه امني براي مردم و نيروهاي كرد عراقي در صورت حمله صدام.

در مناطق كردنشين عراق، شهر سليمانيه مهم ترين و استراتژيك ترين نقطه مرزي است و نزديك به شصت كيلومتر با مرز ايران فاصله دارد. <در طول جنگ، نيروهاي عراق با دو لشكر پياده و تعدادي تيپ مستقل در استان هاي دياله و سليمانيه مستقر بودند كه ضمن انجام اقداماتي در مقابل عمليات كردهاي عراق، در برابر حركت هاي احتمالي نيروهاي ايران به داخل خاك عراق صف آرايي كرده بودند و به شدت از هرگونه همكاري معارضين با نيروهاي ايراني جلوگيري مي كردند>.(25) از آن جاكه گروه ها و احزاب كرد منطقه همواره با خشن ترين حملات از جانب ارتش عراق روبه رو مي شدند، هم زمان با تغيير استراتژي ايران در جبهه هاي جنگ و تمايل اين كشور براي همكاري با آنها، فرصت را غنيمت شمردند و از آن استقبال كردند؛ چرا كه با حمايت ايران از آنها، موجوديت و ساختارشان حفظ مي شد و در صورت موفقيت نيروهاي ايراني يا دخالت سازمان هاي بين المللي، مي توانستند در ترسيم آينده تحولات، نقش داشته باشند هم چنين، با شناسايي گروه هاي مزبور به عنوان اپوزسيون كرد عراقي بحران قوميتي از مرزهاي ملي فراتر مي رفت.

در نخستين سال هاي جنگ، هريك از دو حزب عمده شمال عراق به دليل وجود اختلافاتي در ائتلاف جنگ به يكي از طرف هاي درگير متمايل شدند. اتحاديه ميهني (PUK) به حمايت از حزب دمكرات كردستان ايران (KDP) پرداخت و اين حزب نيز به عنوان ميانجي اتحاديه ميهني و رژيم بغداد وارد عمل مي شد و به قول مارتين و ان برولين لن: <سوءظن هاي دو حزب كرد عراقي به حدّي شديد بود كه هر از چندگاهي برخوردهايي ميان آنها به وجود مي آمد كه جدا از مركز فرماندهي آنها صورت مي گرفت و تا اواسط دهه 80، رقابت شديدي ميان آنها براي كنترل مناطق مورد نظرشان وجود داشت، بنابراين، تعجب برانگيز نيست كه حزب دمكرات كردستان ايران و اتحاديه ميهني كردستان عراق به رغم اختلافات با هم، وارد يك ائتلاف نظامي با بغداد شوند>.(26)

<img src=Image/PMNE0240.jpg align= left>

حزب دمكرات كردستان عراق نيز از همان نخستين سال هاي جنگ، با ايران وارد ائتلاف شد و در مبارزه با گروه هاي مخالف و رژيم صدام، با اين كشور همكاري كرد. اين استراتژي بعدها با تغيير سياست هاي ايران در جنگ و گشودن جبهه شمال و فعال شدن قرارگاه رمضان به استراتژي اتحاديه ميهني نيز تبديل و اين حزب نيز به تدريج، به نفع ايران وارد ائتلاف مزبور شد. البته، نكته درخور تأمل آن كه، در طول جنگ، ايران با حزب دمكرات كردستان عراق رابطه داشت كه از عمق چنداني برخوردار نبود؛ چرا كه نيروهاي حزب دمكرات غيرمذهبي بودند و ايران بيشتر تمايل داشت كه در كردستان عراق، يك حزب مذهبي تأسيس شود. اين احزاب توانستند در زمينه هاي اقتصادي (كمك هاي مالي)، فرهنگي (اعزام دانشجو به ايران)، سياسي و نظامي كمك هايي را از ايران دريافت كند و از اين طريق، ضمن مبارزه با دشمن اصلي خود (صدام)، از اين كمك ها نيز بهره مند مي شوند.

عامل مهمي كه احزاب و گروه هاي كردي در عراق نسبت به همكاري با ايران در نظر داشتند، وجود پناهگاه امني در فراسوي مرزهاي خود بود كه ايران به دليل وجود اقليت كرد در مرزهاي خود و همكاري نزديك با اين احزاب مي توانست بهترين گزينه باشد؛ چرا كه در صورت هرگونه حمله از جانب صدام نسبت به كردها، آنها مي توانستند نسبت به انتقال افراد غيرنظامي به مناطق تحت كنترل ايران اقدام كنند،(27) همان طور كه عملاً، در كشتار معروف به انفال و بمباران شيميايي حلبچه، مردم عراق به سوي مرزهاي ايران سرازير شدند.

همكاري ايران و كردهاي عراق، به ويژه اتحاديه ميهني در سال هاي پاياني جنگ به مرحله اجراي عمليات مشترك رسيد و در اين راستا، سلسله عمليات هاي فتح طراحي و اجرا شد. كردها در عمليات فتح1، فتح5 و والفجر10 كه به فتح شهرهاي حلبچه و حياره و چند منطقه ديگر انجاميد، شركت كردند.(28) ميزان همكاري نيروهاي معارض و رزمندگان اسلام در طول جنگ در نوسان بود، اوج همكاري و تعامل آنها را مي توان در فتح و آزادسازي شهر حلبچه مشاهده كرد كه سرانجام، به بمباران شيميايي اين شهر از جانب رژيم صدام منجر شد.

 

بمباران شيميايي حلبچه

در اين حمله، نزديك به پنج هزار نفر كشته شدند. رژيم حاكم بر عراق پس از بمباران شيميايي شهر آزاد شده حلبچه از سوي نيروي هوايي خود، ايران را به كاربرد سلاح هاي شيميايي عليه اين شهر متهم كرد. در بيانيه عراق، آمده است: <حلبچه يك شهر عراقي است و مردم آن عراقي هستند و زير آتش قرار گرفتن شهر خودي نه عقلايي است و نه محتمل>.(29) عراق اين بيانيه را پس از ارتكاب عمل غيرانساني خود در حلبچه صادر كرد، اما ايران به شدت اين عمل غيرانساني را محكوم و ادعاي عراق را تكذيب كرد.

<img src=Image/PMNE0241.jpg align=left alt= بمباران شيميايي حلبچه>

جنايت در شهر حلبچه به حدي غيرانساني بود كه محافل خبري جهاني را به نشان دادن عكس العمل واداشت، به طوري كه روزنامه هاي غربي ضمن انتقاد شديد از به كارگيري سلاح هاي شيميايي عليه غيرنظاميان، رژيم صدام را محكوم كردند. روزنامه گاردين چاپ انگلستان، بمباران شيميايي حلبچه را متلاشي شدن حقوق بشر در قرن بيستم توصيف كرد و نوشت: <بمباران شيميايي حلبچه بزرگ ترين جنايت جنگي عراق در جنگ عليه ايران است و دو انگيزه باعث انجام اين عمل وقيحانه شده است كه عبارت اند از 1) ضربه زدن به نيروهاي ايراني در حال پيشروي؛ و 2) سركوب اقليت كرد مورد غضب عراق>.(30) در واقع، هدف اصلي صدام نابودي گروه هاي كرد معارض بود كه براي ضربه زدن به وي با نيروهاي ايراني همكاري مي كردند. چند روز پس از اين واقعه، صدام در ملاقات با همتاي ترك خود اوزال ضمن اعتراف به كشتار مردم حلبچه گفت: <مردم كرد مردم خائني هستند كه در طول سال ها، عليه دولت مركزي مبارزه كرده و هم اكنون نيز به همكاري با نيروهاي ايراني مي پردازند و ما از قبل به آنها گوشزد كرده بوديم كه براي دفاع از خود به هرگونه سلاحي متوسل خواهيم شد، اما آنها حرف ما را باور نكردند>.(31)

فاجعه حلبچه به منزله نمادي از همكاري نيروهاي معارض كرد با ايران، گواه اين مطلب است كه عراق با سركوب، امحا و تبعيد اقليت هاي قومي - مذهبي و نژادي نتوانسته است بحران هاي موجود در كشور را حل كند و هم چنان از سوي بخش هاي مختلف جامعه عراق مورد تهديد قرار مي گيرد. در اين كشور، شيعيان و اكراد نمادي از بحران داخلي كشور محسوب مي شوند. و اين مطلب باعث شده است كه تحركات عراق در سياست خارجي تشديد شود، به طوري كه پس از جنگ با ايران در سال 1991 با حمله به كويت بار ديگر دچار اشتباه شد، اما اين بار فرصتي براي جبران آن پيدا نكرد.

رژيم عراق به دليل ناتواني در حل مشكلات داخلي خود كوشيد بحران را به خارج از كشور هدايت كند؛ موضوعي كه نتيجه آن در جنگ ايران و عراق معكوس بود چرا كه با ايجاد ارتباط مستقيم بين اهداف اقليت و گروه هاي مذهبي و قومي عراق با اهداف نيروهاي ايراني از يك سو و وجود اشتراكات ديني و مذهبي و نژادي از طرف ديگر همكاري بين آنها را تقويت كرد و به ناكامي نيروي اين كشور در جنگ منجر شد.

نتيجه گيري

براي بررسي نقش اقليت قومي يا مذهبي در جنگ هاي خارجي بايد ارتباط قوم مزبور با دولت مركزي و سياست هاي اعمال شده از جانب دولت بر آن را مدنظر قرار داد. اقوام و اقليت هايي كه تحت سياست امحا، اخراج، همانندسازي و استعمار داخلي دولت هاي متبوع قرار مي گيرند به طبع، پتانسيل بالايي براي ايجاد مناقشه در داخل و ائتلاف در خارج عليه حكومت دارند. در واقع، با نگاهي به حركت هاي مبارزاتي و استقلال خواهي اقوام و مطالبات اقليت هاي معارض در دولت هاي مختلف جهان مي توان گفت كه هرچه محروميت و فشار در اثر سياست هاي تنگ نظرانه دولت ها بيشتر باشد، واگرايي اقوام و اقليت هاي ساكن در يك واحد جغرافيايي نيز بيشتر است.

عراق به منزله كشوري چند قوميتي است كه اقوامش به دليل عدم سنخيت با يكديگر و با دولت از يك طرف و سياست هاي حامي - نابرابر دولت عراق از طرف ديگر همواره با حكومت مركزي در مناقشه بوده اند. كردهاي عراق از بدو تأسيس اين كشور به خوبي اين مهم را با حركت ها و قيام هاي خود در تاريخ تحولات سياسي اين كشور ترسيم كرده اند.

در جريان جنگ ايران و عراق، كردها كه پس از قرارداد الجزاير تا حدي منزوي شده بودند، فرصت را غنيمت شمردند و نيروهايشان را بسيج كردند. در اين راستا، وجود اختلافات حزبي در ميان گروه هاي كرد عراقي منجر به تقسيم آنها در دو طرف جنگ شد. حزب دمكرات با حمايت از ايران و اتحاديه ميهني با حمايت از حزب دمكرات كردستان ايران و ائتلاف با بغداد در سال هاي نخست جنگ تا حدودي توانستند، تجديد قوا كنند، اما با تغيير استراتژي در جبهه هاي جنگ و روي آوردن ايران به منطقه شمال غربي و غرب كشور، مناطق كردنشين و احزاب عمده عراقي اهميتي اساسي پيدا كردند. از يك طرف، ايران با اهداف و انگيزه هاي مختلفي چون دسترسي به مناطق استراتژيك عراق در اين منطقه، مبارزه با گروه هاي ضد انقلاب و اپوزسيون ايران در آن سوي مرزها، شناسايي و نفوذ در منطقه غرب و شمال غرب، سياست نزديك شدن به معارضين كرد عراقي را در پيش گرفت و از طرف ديگر، كردهاي عراق نيز با اهداف و انگيزه هاي مختلفي چون كسب حمايت ايران، بهره مندي از امكانات اقتصادي، نظامي، سياسي و فرهنگي، كسب پناهگاه امن براي مردم و نيروهاي خود به استراتژي جديد ايران متمايل شدند.كه اين همكاري در سال هاي پاياني جنگ به اوج خود رسيد.

 

پاورقي:

1- Geoffrey Blainey

2- Samner

3- در پايان سال 1366 و اوليل سال 1367 رژيم بغداد در واكنش به همكاري نيروهاي مبارز كرد عراق با ايران در جبهه شمالي، عملياتي را بنام انفال آغاز كرد. در اين عمليات كه با استفاده وسيع از سلا ح هاي شيميايي عليه مردم كرد صورت گرفت، ارتش عراق با پيروي از استراتژي زمين سوخته بيش از صدها روستاي كردنشين را تخريب و هزاران زن و مرد را آواره كرد.

4- Sevr

 

 

يادداشت:

1. والتر جونز؛ منطق روابط بين الملل؛ ترجمه داوود حيدري؛ تهران: وزارت امورخارجه، 1378، صص 255 - 259.

2. جيمز دوئرتي و فالتز گراف؛ نظريه هاي متعارض در روابط بين الملل جلد دوم؛ ترجمه عليرضا طيب و وحيد بزرگي؛تهران: نشر قومس، 1372، ص 731.

3. والتر جونز؛ پيشين، ص 252.

4. دوئرتي و فالتز گراف؛ پيشين، ص 735.

5. مؤسسه مطالعات ملّي؛ هويت هاي ملي و ارتباط آن با هويت هاي قومي؛ تهران: مؤسسه مطالعات ملي، 1376، ص 6.

6. رودلفواستاونين؛ ستيزه هاي قومي و تأثير آن بر جامعه بين المللي؛ ترجمه محمد ميرسندسي؛ تهران: مجله سياست دفاعي، 1376، ص 22.

7. همان، 23.

8. مؤسسه مطالعات ملّي؛ اقوام و اقليت ها در ممالك محروسه؛ تهران: مؤسسه مطالعات ملي، 1374، ص 26.

9. ر.ك.به: حميد احمدي؛ قوميت و قوم گرايي در ايران افسانه يا واقعيت، تهران: نشرني، 1378 و رودلفو استاونين؛ پيشين.

10. ذبيح الله مهري پور؛ تحولات شمال عراق و تأثير آن بر امنيت ايران؛ پايان نامه كارشناسي ارشد روابط بين الملل دانشگاه تهران، سال تحصيلي 78 - 79 ص 94.

11. به دنبال فروپاشي امپراطوري عثماني اقوام و ملت هاي تابعه امپراطوري بر اساس اصول چهارده گانه ويلسون از حق تعيين سرنوشت برخوردار شدند و كردها نيز به عنوان يك اقليت بزرگ در قرارداد Sevr از اين حق بهره مند گرديدند، اما مصطفي كمال در قرارداد لوزان بر اين اميد كردها خط بطلان كشيد.

12. Barzan as a Leader, (1903-1979) Kuwaiti - AlWatan News Paper, 5 Septamber 1975. in:

http:// www.kdp.pp.se/Barzani/barzani2.html

13. بعد مذهبي انقلاب اسلامي در ايران موجبات تحريك شيعيان عراق را فراهم آورده بود و عملكردهاي دولت در برابر شيعيان اين كشور، از جمله اخراج آنها از عراق منجر به ايجاد بحران در داخل عراق شده بود.

14. مصاحبه با محسن رضايي، مجله سياست دفاعي، شماره 16 و 15، تابستان و پاييز 1375، صص 9 و 8.

15: The Program and Political Platform of The Patriotic Union of Kurdistan. In: http:// 66.34.106.174/about Puk.htm.(The Puk WebSite)

16. Barezan as a Leader, Ibid. P 8.

17. I bid. PP11, 12.

18. ارتش در هشت سال دفاع مقدس، جلد پنجم، تهران: انتشارات عقيدتي سياسي ارتش، 1373، صص 116 - 137

19. همان، 136.

20. همان، 138.

21. محمد دروديان؛ از شلمچه تا حلبچه؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1376، صص 169 و 170.

22. همان، 171.

23. همان، 172.

24.Martin van Broinsen, Iran and Iraq war and kurds, l.t.D.1992 In:http://www-personal.usyd .edu /~rdemirb1/public/iran war.html

25. ارتش در هشت سال دفاع مقدس؛ پيشين، ص 120.

26. Broinsen, Ibid.

27. Ibid.

28. عليرضا برزگر؛ روزشمار جنگ تحميلي؛ تهران: انتشارات سروش، 1379، صص124 - 144.

29. سيد قاسم زماني؛ حقوق بين الملل و كاربرد سلاح هاي شيميايي در جنگ ايران و عراق؛ تهران: بنياد حفظ ارزش هاي دفاع مقدس، پاييز 1367 ص86، به نقل از: خبرگزاري جمهوري اسلامي، لندن، 2/1/1367

30. همان، 87.

31. روزنامه كيهان، 11/5/1367، ص 12.