سردار سرلشکر رحیم صفوی مطرح کرد؛

دعای شهید خرازی قبل از شهادت چه بود؟

شهید حسین خرازی در کربلای۴ تلفاتش زیاد بود. ایشان به بهانه استراحت زیر پتو می‏‌رفت. هق‌‏هق گریه می‏‌کرد می‏‌گفت «خدایا من غلط کردم گفتم...

حسین خرازی متولد اول شهریورماه ۱۳۳۶ در اصفهان است. وی به‌عنوان فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در طول جنگ در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر ۴، بدر و والفجر ۸، حضوری مؤثر و فعال داشته است. شهید خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد ولی پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در شلمچه در روز هشتم اسفند ۱۳۶۵ به شهادت رسید.

سردار سرلشکر رحیم صفوی در خلال تاریخ شفاهی خود که در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزار می‌شود در خصوص شهید خرازی مطالبی را مطرح کرده است که در ادامه به بیان آن‌ها می‌پردازیم:

راجع به شهید خرازی در سه حوزه صحبت می‌کنم یکی اندیشه و تفکرش چگونه بود، دوم اخلاق و رفتارش چگونه بود، سوم عملکرد و کارکردش چگونه بود؟

حسین خرازی در بعد اندیشه و تفکر در چهارچوب دین حرکت می‏‌کرد

در یک جمله حسین خرازی یک فرمانده متقی، شجاع، دارای بصیرت سیاسی، نبوغ نظامی بود و روحیه بسیجی و شوخ‎طبعی داشت، انسانی که واقعاً یک الگو برای جوانان فعلی کشورمان می‏‌تواند باشد. اگر جوانان ما که الآن30 سالشان هست بخواهند یک کسی را الگو قرار دهند مثل حسین خرازی، مثل مهدی باکری، مثل ابراهیم همت مثل دقایقی اما حسین خرازی در بعد اندیشه و تفکر یک انسانی بود که تفکرش قرآنی بود، متشرع بود در چهارچوب دین حرکت می‏‌کرد، ایشان از کودکی مکبر مسجد سید اصفهان بوده، در دوره دبستان در مسجد سید اصفهان که جزء بهترین مساجد است مکبر بوده است. ببینید چطوری قبل از انقلاب در دوره خردسالی‌‏اش مکبر مسجد سید اصفهان بوده است؟

اندیشه و تفکرش اصول داشت، چهارچوب داشت، در بعد اخلاق و رفتار انسانی مردم‏‌دار بود.

چرا شهید خرازی لباس پاسداری نمی‏‌پوشید؟

ایشان لباس پاسداری کمتر به تنش می‌‏کرد. در جبهه اکثراً لباس بسیجی می‌‏پوشید شلوار بسیجی اورکت معمولی در زمان جنگ ما دو نوع اورکت داشتیم. یک نوع اورکت خوب و شیک بود، ما فرماندهان این‌ها را می‏‌پوشیدیم ولی آقای خرازی آن اورکت‏‌هایی که بسیجی‏‌ها می‌‏پوشیدند آن‌ها را می‌‏پوشید. الآن عکس‌‏هایش هم هست، شلوار ساده بسیجی. مثلاً من اکثراً خودم لباس پاسداری، لباس سبز‏ می‌‏پوشیدم، ولی ایشان لباس خاکی می‌پوشید. به او می‌‏گفتم «آقای خرازی شما چرا لباس پاسداری نمی‌‏پوشید؟» گفت «می‌‏خواهم بسیجی‏‌ها نشناسند من فرمانده‌‏ام.» می‌‏نشست با بسیجی‌‏ها گفت‌‏وگو می‌‏کرد، نهار می‏‌خورد جارو می‏‌کشید، شوخی می‏‌کرد، بسیار شوخ‎طبع بود با فرمانده محورش که اهل سمیرم بود مصاحبه می‏‌کرد. فرمانده محورش می‏‌گفت «تو که فرمانده لشکر نیستی، من فرمانده لشکر هستم، من در خط مقدم می‏‌جنگم»، می‏‌گفت «خب تو هنوز از روستایت بیرون نیامدی باید بیایی در شهر اصفهان یک مقداری یاد بگیری وضعیت جنگ را بفهمی» مصاحبه‏‌اش موجود است. البته به‌‎صورت شوخی داشتند با همدیگر صحبت می‌کردند. یعنی این نبود که فرماندهان ما انسان‏‌های خشن باشند، انسان‏‌های بسیار شوخ‏‌طبع و خوبی بودند.

نحوه ورود حاج حسین خرازی به سپاه

بهمن57 که کمیته دفاع شهری را در اصفهان راه‏‌اندازی کردیم شاید مدت یکی دو هفته یک ماه هم کمتر شده بود ایشان به‌اتفاق دو نفر دیگر یعنی آقای سید علی بنی‌‏لوحی، آقای مسیح توانگری به کمیته دفاع شهری آمدند شاید آقای علیرضا تمیزی هم بود. آن موقع من مسئول عملیات کمیته دفاع شهری بودم بعد هم در سال 1358مسئول عملیات سپاه پاسداران شدم. ما شورای فرماندهی با این‌ها مصاحبه می‌‏کردیم و گزینش می‏‌کردیم. ببینید من خودم با حسین خرازی مصاحبه کردم گفتم «برای چه می‏‌خواهی بیایی در کمیته؟ برای چه می‏‌خواهی پاسدار شوی؟» گفت «من می‏‌خواهم از دینم دفاع کنم من آموزش نظامی دیدم، من جنگیده‌‏ام»، گفتم «کجا جنگیدی؟» گفت «من در جبهه‏‌ها جنگیده‏‌ام»، گفت «والله در زمان شاه من سرباز بودم ما را به‌زور بردند ولی من آنجا نمازم را کامل می‏‌خواندم، روزه هم می‌‏گرفتم چون آن‌ها را جیش‌‏السلام می‌‏دانستند ولی آموزش نظامی خیلی خوب یاد گرفتم. با تفنگ بلدم کار کنم، رژه بلدم.» ما همان روز با ایشان موافقت کردیم.

ایشان یک هفته آمد در سپاه ما گذاشتیمش مسئول اسلحه‏‌خانه کمیته دفاع شهری. حدود 1.000 قبضه سلاح و کلت و رولور ... ایشان مسئول اسلحه‏‌خانه بود آن‌قدر ایشان منظم تمام سلاح‌‏ها را روی قنداقه‌‏هایشان شماره‏‌گذاری کرده بود چون شب‏‌ها ما می‏‌رفتیم برای گشت یادم هست در رأی دادن به جمهوری اسلامی که 10 فروردین 58 شروع شد رأی‌گیری و 12 فروردین اعلام شد ما بیش از 5.000 نفر را برای صندوق‏‌های رأی هم آموزش نظامی دادیم هم آقایان هم خانم‌‏ها. بعضی‏‌ها هم با هلیکوپتر می‏‌رفتند صندوق‏‌های رأی می‌‏آوردند چون جاده نبود تمام سلاح‌‏ها را ایشان تحویل داد و تحویل گرفت. هیچ سلاحی گم نشد. ایشان بسیار منظم در بعد عملکرد...

نحوه مدیریت شهید حسین خرازی بر لشکر14 امام حسین (ع)

چند نفر بودند که به‏سادگی مأموریت نمی‌‏پذیرفتند مثلاً شهید احمد کاظمی هم همین‎طور بود تا مطمئن نمی‌‏شدند که در آن عملیات می‌‏توانند به پیروزی برسند مأموریت قبول نمی‌‏کردند چون آدم‌‏های دانا و صاحب فکر و اندیشه نظامی بودند. آدم شجاعی هم بودند. حسین خرازی جزء آن‌ها بود که یا عملیاتی قبول نمی‏‌کرد یا اگر می‌‏کرد با تمام قدرت، البته هم آقای محسن رضایی هم بنده ما در زمان جنگ طوری نبود که تحکم کنیم باید خود فرماندهان متقاعد می‌‏شدند حتی بهشان می‏‌گفتیم در کدام منطقه می‏‌خواهید بجنگید؟ ما این آزاداندیشی و آزادی عمل را به فرمانده داده بودیم، به‌‏هرجهت وقتی ایشان می‌‏آمد پای طرح‌‏ریزی عملیات نظراتی می‌‏داد که فرماندهان دیگر هم تحت تأثیر قرار می‌‏داد. چون‌که صاحب سبک و صاحب نظریه در جنگ بودند.

نقش شهید خرازی در عملیات کربلای5

شهید حسین خرازی قبل از عملیات فاو برای غواص‎ها صحبت می‏‌کند. غواص‎هایی که می‌‏خواهند عبور کنند می‌‏گوید عزیزان غواص وقتی دارید عبور می‏‌کنید اگر خواستید درجه اخلاص خودتان را بسنجید اگر تیر خوردید تا ترکش خوردید آخ نباید بگویید چون اگر بگویید دشمن روبه‌‏رو می‌‏فهمد و همه شما را به رگبار می‏‌بندد ولی به شما بگویم در طلاییه سال 62 که دست من قطع شد من درد را احساس نکردم. پای منبرها شنیدید که یاران امام حسین (ع)، شمشیر و نیزه و تیر که بهشان می‎‏خورد درد را احساس نمی‏‌کردند. و الله در طلاییه درد را احساس نکردم یک‌مرتبه می‌‏گوید الهی استغفرالله من نمی‌‏خواستم این حرف‏‌ها را برایتان بزنم.

شهید حسین خرازی در کربلای4، 15 روز قبل از کربلای5 برای تصرف جزیره ام‌‏الرصاص خیلی تلاش کرد خیلی هم نیرو وارد عملیات کرد، هم ایشان هم لشکر 8 نجف. در کربلای4 ما 26 گردان وارد عملیات کردیم. البته جزیره بزرگی بود. ایشان تلفاتش زیاد بود شهدا و زخمی‏‌ها زیاد بود. ایشان به بهانه استراحت زیر پتو می‏‌رفت هق‌‏هق گریه می‏‌کرد می‏‌گفت «خدایا من غلط کردم گفتم من را نبرید، من را ببرید.» در این عملیات کربلای5 در حین عملیات در خط مقدم در ذهنم در نهر جاسم یا دوئیجیه یک خمپاره 60 پشت سر ایشان خورد و ایشان به مقام مستجاب‏‌الدعوه رسید.*

*قابل‌ذکر است، تاکنون یک جلد از تاریخ شفاهی سردار صفوی با عنوان «تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت سید یحیی صفوی (از سنندج تا خرمشهر)» در 656 صفحه به کوشش مرحوم «حسین اردستانی» تهیه و تنظیم و توسط «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» منتشرشده است. جلدهای دیگر این کتاب نیز در دست تهیه و تنظیم است.