
گزارش همايش نقش لشكر ۲۵ كربلا در عمليات فاو
همایش بررسی نقش لشکر۲۵ کربلا در عملیات فاو، در شب سالگرد این حماسه برگزار شد. در این همایش رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، پژوهشگران، نويسندگان، اصحاب رسانه و فرماندهان لشكر۲۵ كربلا در عمليات والفجر ٨ حضور داشتند.
مقدمه
بيست و ششمين نشست علمي ـ پژوهشي مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس، با موضوع بررسي نقش و عملكرد لشكر ويژهی 25 كربلای سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در عمليات والفجر8، در سالروز برگزاری این عملیات در ساختمان اصلی مرکز برگزار شد و تعدادی از سرداران دوران دفاع مقدس که در این عملیات حضور پررنگ و مؤثری داشتند، در خصوص نقش لشکر25 کربلا سخنرانی کردند. بیتردید نمیتوان نقش لشکر25 کربلا را در عملیات والفجر8 نادیده گرفت. این گزارش، مشروح سخنرانی سردارانی است که در عملیات والفجر8 حضور یافتند و حماسه آفریدند.
همایش بررسی نقش لشکر25 کربلا در عملیات فاو، در شب سالگرد این حماسه برگزار شد. در این همایش که رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، پژوهشگران، نويسندگان، اصحاب رسانه و فرماندهان لشكر25 كربلا در عمليات والفجر ٨ حضور داشتند، زوایای گوناگون این عملیات بررسی و خاطراتی از روزهای پیش از این عملیات نقل شد. در آغاز این همایش، رمز عملیات در فضایی معنوی در سالن پخش گردید.
سخنران اول این همایش، دكتر حسین اردستاني رياست محترم مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس بود. او با اشاره به اینکه جايگاه عمليات والفجر8 در دو بخش بررسی میشود تأکید کرد: يك بخش جايگاه عمليات والفجر٨ در شرايط و وضعيت جنگ و استراتژي ايران برای دفاع از کشور تحلیل میشود و بخش دوم نگاهي اجمالی به عملیات والفجر8 است.
به عقیدهی من، تثبيت و سقوط خرمشهر يك نقطهي عطف در جنگ عراق و ايران است. بازپسگيري خرمشهر و فتح این شهر نیز تحول بنيادين ديگري است، با اين تفاوت كه پس از جنگهاي ايران و روس و در دوران معاصر کشور، جنگ تحمیلی و مقاومت در مقابل تجاوز عراق، اولين مقطع و بزرگترين رويدادي است كه ملت ايران در دوران بازيابي هويت خود تجربه کرد؛ بنابراین حضور کشورمان در جنگ تحمیلی کاری سترگ بود كه در پيشينهی ما در تاريخ معاصر نمونهیی مشابه آن وجود ندارد و تا سالهاي دور هم پایمردی و مقاومتی شبیه به آن اتفاق نخواهد افتاد.
پس از عمليات خرمشهر، جنگ وارد شرايط و وضعيت جديدي ميشود. وضعيت عراق در صحنههاي نبرد، وضعيت رزمندگان و جبههی خودي، روشها، تاكتيكها و استراتژي عملياتي ايران در عمليات ثامنالائمه(ع) تا فتح خرمشهر، نوعي استراتژي را بر اذهان فرماندهان ديكته كرد و با همان استراتژی بعد از عملیات رمضان، وارد خرمشهر شديم.
پس از خرمشهر، انقلاب اسلامي تاوان بيشتري براي جنگ بايد ميپرداخت، چون در خرمشهر بعد از انقلاب جنگ ارادهها درگرفته بود. یک سوی جنگِ ارادهها امام، رزمندگان و امت حزبالله بودند، سوی دیگر این جنگ، نظام سلطهي جهاني قرار داشت. دشمنان میخواستند بعد از انقلاب، اين موازنه را به هم بزنند، اما در خرمشهر این برنامه به هم خورد.
جمهوري اسلامي به خاطر بر هم زدن این موازنه بايد تنبيه ميشد؛ به خاطر آن كه جلو ارادهی هژمون بينالمللي ايستاده بود. اتفاقاً این مسئله را حضرت امام بسیار خوب درک کرده بودند و بعد از فتح خرمشهر، در فاو، جنگ تا رفع فتنه را مطرح كردند. امام افق را ميديد؛ پيام نوروزي امام در سال 1364 را با دقت بررسی کنید؛ گویی امام آن چهار ماه بعد از سقوط فاو را ترسيم ميكند. اینکه امام چه دید که آن را در پیامش آورد را نمیدانیم...
در خرمشهر به رغم دست خالي، پيروز شدیم و در خيبر و بدر، جنگ وارد فاز جديدي شد، اما نتيجهي لازم گرفته نشد. والفجر٨ نقطهي بر هم زنندهي موازنه مجدد در جنگ است؛ سقوط خرمشهر، فتح خرمشهر و سقوط فاو يك بار ديگر چه به لحاظ نظامي و چه به لحاظ سياسي موازنه را به هم زد.
مسئلهی عبور از اروند اعجاب جهاني را برانگيخته است. در مجامع جهانی از هيئتهاي ايراني میپرسيدند شما چطور از فاو عبور كرديد؟ به عقیدهی من اوج تدبیر ایران در زمان جنگ تحمیلی، عملیات فاو است؛ در فاو شما تجلی عقلانيت، برنامه، تسلط انديشهي نظامي و... را میبینید.
اما اینکه چرا عملیات فاو تا به این حد مهم است، دلیلی دارد. ما بعد از خرمشهر حدود چهار سال پشت ديوار دفاعي عراق متوقف شديم و آقاي رضايي به عنوان فرمانده جنگ پس از ورود به هور توانست از اروندرود اين تغيير را بيرون بياورد. مسئلهی دیگر که باید بر آن تأکید کرد، جسارت تصميمگيري و ريسك انقلاب است. اساساً رویشهاي انقلابي همراه با ريسكپذيري انقلابي است. یعنی پذيرش هزينهی انقلابي است، هزينههايش هم انقلابي است. اگر يك نظام برآمده از انقلاب بخواهد با مدلهاي كلاسيك رفتار كند بايد در چارچوبهای كلاسيك هدفگذاري كند، یعنی ابزار مورد نیازش را جور کند و هرجا هم نتوانست مقدمات را مهیا کند، دستش را ببرد بالا و شکست را بپذیرد. جمهوري اسلامي در جنگ هيچگاه از این قاعده تبعیت نکرد و تسلیم نشد. چه اینكه در انقلاب هم این کار را نكرد. رهبري انقلاب هم اينگونه فكر نميكرد، امروز هم همين قاعده در روابط ما حاکم است.
انشاءا... پرچم اسلام را برفراز گنبد امام حسین(ع) به اهتزاز درآوریم
در بخش دیگری از این مراسم، پيام سردار مرتضي قرباني فرمانده لشكر ويژهی ٢٥ كربلا در عمليات والفجر8 که پس از خطشكني پرچم مقدس حضرت رضا(ع) را بر فراز منارهي مسجد فاو به اهتزاز در آورد، قرائت شد. اين پيام خطاب به مردم مازندران بود و متن کامل آن چنین است:
بسم الله الرحمن الرحيم. وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ. در سرتاسر سنّت معصوم اين سيلاب خون مجاهد هست كه همهي ذهنيتهاي عافيتطلبانه را لايهروبي كرده است. زير پاي انبياي رحمت، خون موج ميزند. مردان خدا كه بيش از هر كس انسان را ميشناسند آمدهاند تا دست او را بگيرند و به بهشت برگردانند. آرمان، اعتقادات و بينشها از زمان حضرت امير تا فرزند امام عسگري يكي بود. فكر علوي و زندگي عبدالرحمن اوفهاي يا مذهبي باش و پاي اعتقادات خود بايست و يا برو زندگيات را بكن و عمرت را به پاي غريزهات بريز، انقلاب هوادار تمام وقت ميخواهد. جواني كه نمازش را بخواند و در تمام اين هفت سال كه انقلاب زير آتش و خون مقاومت ميكند بين صفهاي پشت جبهه مانده و اخبار جنگ را از راديو گوش ميكند، فكر نكند كه در ثواب مجاهدين شريك است، گذشت آن زماني كه در رختخواب ميخوابيدند و در ثواب مجاهدين شريك بودند، نميشود در بازار به ياد رزمندگان اسلام صلوات فرستاد اما معني سياه شدن انگشتان در سرماي پايگاههاي قلل كردستان را نفهميد. اگر قيافهي به ظاهر به خود بگيري و راست تا حوزه و دانشگاه و دبيرستان و محل كار راه برويد و فرياد جنگ تا پيروزي سر دهي اما تشنگي در راه خدا را تجربه نكني، در محاصرهي دشمن نيفتي جنازهي برادر شهيدت را چند ساعت كول نكني، مذهبي نيستي. صداقت در سينهیي نهفته است كه با تركش دشمن در هم ميپاشد. نكند خداي نكرده دانشگاه سنگر باشد، دبيرستان سنگر باشد، محل كارتان سنگر باشد، فقط جبههها سنگر نباشد. اگر همه بخواهند خود را براي آيندهی اسلام حفظ كنند پس اين اسلام امروزش را كه يك خطر نقد چهره در چهرهاش ايستاده است را چه كند و اين آيندهی اسلام قرار است كه برسد پس از اتمام جنگ. وفا داشته باشيد. آن خطههاي مجاهدانهي هورالهويزه، آن سرماي كردستان، آن نمازهاي عشقآلود فكر، آن راز و نيازهاي خونين نخلستانهاي اروند را تا دستتان به جايي بند ميشود از ياد نبريد، آن رفقايتان را، نام آن بچههاي پاكي كه با دست و پاي قطع شده لبخند ميزنند تا در خاكريز مقاومت تضعيف روحيه نشود را از ياد نبريد، برادران و خواهران وفادار باشید، دنبال زندگي نيفتد، انقلاب به شما نياز دارد، وقت براي زندگي هست، اما اين موقعيت از زندگي كميابتر و قيمتيتر هست. ملت مسلمان مازندران، درود خدا بر شما انسانهاي پاكي كه شايستهترين دليران جبههها در دامان شما پرورش يافتهاند. در هر جاي از جبهه[که] نداي ذلت و خواري دشمن به گوش ميرسد، درخشش لالههاي خونين پيكر و مرغان عاقد عشق آغشته به خون سرزمين لالهخيز مازندران جلوهگر است. من به عنوان يك خدمتگزار اسلام آنگونه كه توانستهام با عنايت خداوند و با نام مقدس بانوي پهلو شكسته حضرت زهرا سلاماللهعليها پرچم گنبد حضرت رضا(ع) را با حمايت و شجاعت و دلير مردمي فرزندان شما بر بالاي گلدستهی مسجد فاو به اهتزاز درآوردم، تا انشاءالله با دعاي خالصانهی شما و روي آوردن به جبههها ضربهي نهايي را بر پيكر پوسيدهي صدام زده و پرچم پرافتخار اسلام را بر گلدستهي حرم حسينبنعلي(ع) به اهتزاز درآورديم، والسلام علي من التبع الهدي. برادر شما مرتضي قرباني فرمانده لشكر ويژهی 25 كربلا. جهت شادي روح همهي شهداي اين لشكر اجماعاً صلوات.
ضرورت مسئلهی آموزش و آمادگی نیروها
در بخش دیگری از این مراسم، کمیل کهنسال جانشين لشكر25 كربلا در عمليات والفجر8 با موضوع آموزش و آمادگي نيروها براي حضور در اين عمليات سخنرانی کرد. صحبتهای این فرمانده را نیز در ادامه میخوانیم:
علت شكلگيري لشكر ويژهی 25 كربلا خود يك داستان مفصلي دارد که بحث آن، مسئلهیی تاريخي است، اما آنچه که باید در این مقال به آن اشاره کرد، این است که آموزش جايگاهی بنيادين دارد. امری زيرساختي است، يعني در همهی بخشها و ابعاد زندگي بشری آموزش نقش بسیار مهمي دارد؛ به ويژه در نيروهاي مسلح سطح آموزش نيروها و كيفيت آموزش يكي از مهمترين مؤلفههاي ارزيابي قدرت و توان رزم نيروهاي مسلح محسوب ميشود. متأسفانه بعد از جنگ در سپاه، به این اصل کمتر توجه شده است. ويژگيهاي آموزش و ميزان نقش و تأثير آن در عملكرد يگانهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به دلیل حضور نيروهاي يگانهاي رزم سپاه در دوران دفاع مقدس از اهميت بسيار ويژهیی برخوردار بود، چرا که نيروها بسيجي و مردمي بودند، بنابراین اينگونه نبود كه این نیروها به صورت دائمي در يگانهاي رزم فعال باشند، بلکه به صورت فصلي ميآمدند و ميرفتند، علاوه بر اينكه اين نيروها دائمي نبودند، مردمي هم بودند و طبیعتاً سازمان رزم در میان این نیروها مرتب دستخوش حوادث میشد؛ يعني يگانها همواره تغيير ميكرد و سازمان رزم و نيروها همواره در حال تغيير بودند.
اين نيروها از اقشار، اصناف، گروهها و طبقات مختلف اجتماعي و سنتي جامعه هم بودند، نیروهای مردمی در زمان جنگ تحمیلی شامل كارگر، كشاورز، محصل، معلم، دانشجو، دكتر و... میشدند. اساساً همهی طبقات اجتماعی كشور در نيروهاي مردمي كه سپاه فرماندهي آنان را به عهده داشت، با نگاه ادای تکلیف در صحنهی دفاع مقدس حضور داشتند.
شگفتیهای خلق شده در زمان دفاع مقدس به خاطر وجود نگاه اعتقادي و ديني و سیطرهی انديشههاي عاشورايي بر نیروهای حاضر در جنگ بود. اساساً بسیاری از اقدامات ما تحت تأثير مسائل اعتقادي و ديني انجام میگرفت.
مسئلهی مهم دیگر این است که نیروها در سلسله مراتب تعلیمات نیروهای نظامی قرار نداشتند و آموزش ندیده بودند؛ این نیروها مانند ارتشهاي كلاسيك و سازمانهاي كلاسيك نظامي، سلسله مراتب نظامي مشخصي داشتند و البته در آن سلسله مراتب هم آموزشهاي لازم را ديده بودند؛ در میان نیروهای مردمی بسیج، افراد مختلفی اعم از پیر، جوان، قوی بنیه، ضعیف و افرادی با قدرت چشمی بالا، حضور داشتند، چنانکه ما در یگانهایمان نیروی سيزده ساله و هفتاد ساله هم داشتيم و این حضور همهجانبه، هنر و معجزهي سپاه بود.
بنده به نقش سپاه خیلی اعتقاد دارم، شايد نود درصد نقش اساسی را در زمان دفاع مقدس سپاه ایفا کرد. معتقدم به دلیل اینکه سپاه توانست نقشی اینگونه داشته باشد، بقيهی نيروهای رزمی نیز احيا شدند و خودشان را پيدا كردند.
صدام در ميدان مبارزه، مأمور شده بود انقلاب را ساقط بكند و همپیمانان او هم همه چيز را در اختیارش قرار داده بوند؛ در چنين شرايطي سپاه با حضور نيروهاي مردمي و با حداقل امكانات در برابر ارتشی مجهز و تحت فرماندهی ژانرالهاي كار كشته و آموزش ديده ایستادگی کرد؛ ارتشی باتجربه که سابقهی جنگهای بسیاری را داشته و در کارنامهاش جنگ شش روزه با اسراييل هم ثبت شده است. طبیعتاً این ارتش بسیار مجهزی بود.
وجوه تمایز عملیات والفجر8
در عملیات والفجر8 چند عامل وجود داشت که این عملیات را نسبت به عملیاتهای دیگر، منحصر به فرد کرده بود. اولین عامل، نیروی نابرابر نظامی ما در مقابل ارتش بعث بود. در عملیات والفجر8 موجودي سپاه، نود گردان بود، در حالیکه ارتش عراق در آن زمان دويست و پنجاه گردان پياده به صورت آماده داشت؛ از آنجا که ترابری دشمن هم بسیاری قوی بود، میتوانست با وجود همهی موانع و استحکامات، به سرعت نیروهای خود را هرکجا که میخواهد منتقل کند. اين نابرابري يكي از عواملي بود كه در مسئلهی آموزش براي آمادهسازي لشكر ويژهی ٢٥ كربلا براي انجام عمليات والفجر ٨ نقش بسیار تعيينكنندهیي داشت.
مسئلهی دیگری که باید بر آن تأکید کرد، وجود رودخانهی خروشان اروند بود. ما در طول عملياتهایمان تا آن زمان چنين عملياتي نداشتيم، عملياتي كه هم در جنگل باشد و هم در رودخانهیی خروشان. هرچند که پیش از آن به دلیل عمليات در هور با آب آشنا بوديم و بسياري از آموزشها مانند آموزش غواصی و قایقرانی را آنجا ديده بودیم. اساساً بسیاری از تجهيزات و امكانات يگان دريايي و گردانهاي آبي و خاكي ما در هور شكل گرفت و نيروهاي ما هم در همانجا توجيه شدند، اما حقیقتاً عبور از رودخانه خروشاني مانند اروند مسئلهیی نبود که تا آن زمان با آن مواجه شده باشیم.
نكتهی دیگر آن است که با وجود همهی مسائلی که در خصوص عبور اروند خروشان عرض کردم، همهی نيروها ميدانستند بايد بدون هيچ پشتوانه و تداركاتی از اروند عبور کنند، چرا که عملاً برای عبور از اروند هیچ پل و جادهیی وجود نداشت. طبیعی است این مسئله تأثير بسیاری در روحيهی نيروهاي آموزش داشت؛ آنها میبایست از جهت روحي و رواني نيروها را در سطحي از آمادگي قرار ميدادند كه دغدغهی عبور از اروند در ذهن آنها از بین برود.
نیروها شناسنامه داشتند
مسئلهی دیگری که باید به آن اشاره کنم، مسئلهی سازماني نیروها بود. در واقع گروهی وظیفهی ارزیابی مجموعه و بازرسي را به عهده داشتند؛ تك تك نيروها شناسنامه داشتند و تواناييهای آنها در این شناسنامهها ثبت شده بود. در کنار این مسائل، آموزش در لشكر در سه سطح طرحريزي شده بود؛ سطح عمومي، سطح تخصصی و سطح آموزشی. تقریباً اول دي ماه بود كه به طور كامل سازمان لشكر كامل شد، به این معنی که نيروهاي مورد نظر جمع شدند تا سازمان گردانها كامل شود و طرح آموزشي هم که پیش از دی ماه به صورت شبانهروزی بر روی آن کار شده بود، با آغاز ماه دي به اجرا درآمد. تمرينات طرحريزي شده، اوايل دي ماه در پادگان هفت تپه به اجرا درآمد. این پادگان مزيتهاي متفاوتي داشت، از جمله زمین آن حدود دوازده هزار هكتار بود و در حاشيهی رودخانهی دز قرار داشت، همچنین در حاشیهی این رودخانه جنگلی قرار داشت و همجواری این رودخانه با جنگل مزیت بسیار مناسبی برای تمرین بود، چرا که در بخشی از این پادگان، دشت وسيعي قرار داشت و به راحتي ميشد سه تيپ از يك لشكر مانور بدهند. اطراف هفتتپه و بخشي از زمين هفتتپه ارتفاعاتی داشت، در این پادگان [هم] دشت وجود داشت، هم جنگل؛ رودخانهی دز هم از حاشيهی این پادگان میگذشت. مجموعاً شرایط برای آموزش نیروها در این پادگان با توجه به شرایط طبیعی آنجا مهیا بود و قرار شد این آموزشها آنجا انجام بگيرد.
آموزشها تا نيمهی دي ماه ادامه داشت و در این مدت، هر زمانی که شما به پادگان هفتتپه مراجعه میکردید، در آنجا آموزش نیروها انجام میگرفت. آموزشها شامل آموزشهاي عمومي تيراندازي با انواع و اقسام سلاحهاي سازماني بود. همچنین آموزشهاي رستهیي و تخصصي را نیز شامل میشد. در این آموزشها، تمامی بخشها از بهداري و توپخانه گرفته تا ادوات و ش.م.ر. حضور داشتند. هدف آموزشها اين بود كه نيروها در اختيار يگانها و گردانها قرار بگیرند تا انسجام اولیه در بین نیروها ايجاد شود و در جايگاه خودشان ارزيابي شوند؛ حتی تيمهایي از تداركات، بهداري و پشتيباني با نظارت و كنترل سردار نوريان مرتب در اين دورهی آموزشي، نيروها را سرويسدهي ميكردند، چرا که نيروها در خلال این آموزشها پيادهرويهای طولانی روزانه و شبانه داشتند.
آموزش نیروها در هفت تپه تا اواسط دی ماه ادامه داشت و نیروهای تحت آموزش، به صورت گردان به گردان آموزشهای از پیش دستهبندی شده را دیدند. آموزش گردانها شامل رزم شبانه و رزم روزانه میشد. در رزم روزانه بر روی تاکتیکها، تیراندازی، کنترل و انسجام فرماندهی کار میشد، ارزیابی نیروها در طی دو هفته تمرین در پادگان هفتتپه انجام شد و فرماندهان توانستند نیروهای خود را بشناسند، نیروها هم فرماندهان خود را شناختند.
ضرورت توجه به آموزش غواصها
وقتي به بهمنشير آمديم دو گردان خطشكن حضور داشتند، گردان یا رسول(ص) و گردان محمد باقر(ع) که آموزش این دو گردان صد در صد بر طرح مأموريت این دو منطبق و متمركز شد. این دو گردان به عنوان گردانهای خطشكن میبایست حداقل شامل صد و پنجاه نفر غواص حرفهیی میشد. علاوه بر اين، خود بچههاي اطلاعات غواصهاي خبرهی بسيار خوبي داشتند، اما تعدادشان محدود بود. تمامی آموزشهای غواصان، تحت نظارت نيروهاي غواص اطلاعات عمليات صورت ميگرفت. زمان آموزش غواصان در ساحل بهمنشير، سردار شهيد طوسي به اتفاق فرماندهان دو گردان خطشکن و تعدادي از نيروهاي پرسنلي، تداركات و بهداري مأمور شدند تا اين دو گردان را با تمام توان پشتيباني كنند. این پشتیبانیها تا به حدي بود که دستور داده شد از شهرستانهای همجوار امکاناتی مانند عسل، شیرینی و چای برای این غواصان فراهم شود و حتی گروهی ملزم شده بودند به غواصان -که شبانهروز باید غواصی کنند- خدماتی ارائه کنند و حتی تعدادی از نیروهای غیرغواص این دو گردان، غواصها را تر و خشک میکردند و بعضیها با قاشق در دهان غواصها عسل میگذاشتند تا نیروی آنها تحلیل نرود و توانایی آنها ارتقا پیدا کند.
از آنجا که شهيد طوسي و دیگر برادرهاي اطلاعات عمليات معبرها را دقيقاً شناسايي كرده بودند و خودشان هم رفته بودند و بازرسی کرده بودند، ميدانستند اين نيروها فردا و در شب عمليات، با چه مسائلي مواجه خواهند بود. بنابراین، بر روی توانایی غواصها بسیار دقت ميكردند و حتي برخی جا به جاييها هم در نيروهاي غواص انجام شد. به هر روی آموزش نیروهای غواص صورت گرفت و همزمان با آموزش آنها، قرار شد در مرحلهیي كه غواصها چك شدند و آمادگی لازم را کسب کردند، منطقهیی شبیه به ساحل دشمن دقیقاً با همان موانع شبیهسازی شود.
مجموعاً باید گفت آموزش لشكر به حدي با كيفيت بود كه در رودخانهی خروشان که در آن طوفان و باد و باران و موج، کار را بسیار سخت کرده بود و حتی با وجود این مسئله که بعضي از غواصهای ما اصلاً به هدف اصلي خودشان نرسيدند، توانستند در همان لحظهی اول معبر را باز کنند. مثلاً به بعضي از معبرها تنها ٨ نفر رسيدند ولي همان ٨ نفر توانستند خط را بشكنند. تحت تأثیر كيفيت آموزشهای انجام شده خطوط مقدم دشمن در كوتاهترين زمان ممكن سقوط كرد و به تصرف درآمد؛ طبیعی است که این دستاوردها، اثرات و پيامدهاي آموزش صحیح بود.
تدبیر آقای رضایی این بود که لشکر ويژهی 25 كربلا ذوالفقار دست ایشان شود و گرهها و بحرانهاي عملياتهاي آينده با حضور این لشکر حل شود؛ معتقدم اگر لشكر25 كربلا نبود، ما به اين اهداف دست پيدا نميكرديم؛ اگر لشكر25 كربلا و تدابير آقای رضایی-كه تدابير تعيينكنندهیي بود- وجود نداشت، شايد سرنوشت عمليات والفجر٨ آن چيزي نبود كه حاصل شد.
بچهها میگفتند ما خط را میشکنیم، شما از جنازههای ما عبور کنید
در ادامهی این مراسم، سردار علياكبر پاشا نیز در خصوص نقش لشکر ویژهی 25 در عملیات والفجر8 سخنرانی کرد. مشروح صحبتهای این فرمانده دوران دفاع مقدس چنین است:
سردار مرتضي قرباني شناسايي و آموزش را به عهدهی بچههاي اطلاعات عمليات گذاشت. بچههاي اطلاعات عمليات شبها به شناسايي ميرفتند و روزها هم آموزش گردانها را به عهده داشتند. يعني بچههای اطلاعات عملیات همزمان آموزش گردانها در بهمنشير و شناسايي را در اروند انجام میدادند. مجموعاً در کل شناساييهای انجام شده، 151 روز شناسايي شد، يعني لشكر ويژهی ٢٥ كربلا 151 روز- به عبارتی پنج ماه و يك روز- در منطقه حضور داشت.
عملياتها انجام شد. يك ماه تمام بحث چگونه شكستن خط بود. افراد مختلف نظریات مختلفی داشتند. یکی ميگفت بايد تيپ بزند، يكي ميگفت باید گردان بزند، يكي ميگفت گروهان بايد بزند. فرمانده اطلاعات عمليات وقت [سردار مرتضي قرباني] معتقد بود بايد مثلاً 25 نفر خط را بشكنند، اما شهيد پوراسماعيل، شهيد مجيد سعادتي، شهيد روستا از جايشان بلند ميشدند و ميگفتند: «ما قبول نميكنيم، اصلاً ما ميرويم»، گفتند ما ميرویم، خط را ميشكنيم، شما بياييد از روي جنازههاي ما برويد و نهایتاً هم همينگونه شد.
نكتهی ديگري هم که باید بر آن تأکید کنم این است که اولين چاي گرم را بچههاي اطلاعات عمليات در قرارگاه سنگر بتوني نیروهای عراق خوردند. مهمترین مسئلهیی که باید بر آن تأکید کنم این است که ما از قبل، آموزشهايمان را در هور ديديم. پیش از عملیات هور، به دستور فرماندهي، سه نفر را به انزلی فرستادیم و این افراد در انزلي آموزش غواصي ديدند و بعدها در همین لشکر25 کربلا هم به سایر نیروها آموزش غواصی دادند.
والفجر8، پازل کاملی از یک عملیات موفق بود
سردار مهري نیز از دیگر سخنرانان این همایش بود. وی گفت:
از آنجا که در این همایش، بحث عمليات والفجر٨ مطرح است و در این میان هم قرار است بيشتر نقش اطلاعات عمليات و شناسايي مطرح بشود، به همین خاطر باید تأکید کنم ما در لشكر ويژهی 25 كربلا كه به فرماندهي سردار قرباني اداره ميشد، سه برنامه داشتيم: برنامهی قبل از عمليات، برنامهی حين عمليات و برنامهی بعد از عمليات.
قبل از عمليات، تدبيري در اطلاعات عمليات اتخاذ شده بود؛ به این ترتیب که در سه محور فعالیتهای خود را انجام میدادیم. محور یک برادر عزیز، معیلی بود، محور دوم را كه سردار پاشا در خصوص آن توضیحاتی ارائه کرد و محورم سوم هم شهيد غفاري بودند، که ایشان در منطقهی هورالعظيم و بدر مستقر بودند و همكار شناسي آن منطقه را انجام ميدادند، هم فرماندهي آن محور را به عهده داشتند. يكي از تدابيري كه سردار قرباني انديشيده بود، فريب دشمن بود.
به نظرم اگر بخواهيم عمليات والفجر٨ را تعريف بكنيم میتوانیم آن را پازل كاملي بدانیم. يعني در این پازل هر چیزی سر جاي خودش قرار دارد: حفاظت اطلاعات، تخريب، پشتيباني، خدمات پشتيباني، توپخانه، ادوات، مهمات و تسليحات و...
ما براي استقرار نيروهاي اطلاعات عمليات دو منطقه داشتيم که يكي از آنها در اهواز بود و دیگري درهفتتپه. در اين دو نقطه طرح فريبي وجود داشت؛ يعني هركسي از هرکدام از این پادگانها خارج ميشد برخی از نیروهای دشمن او را تعقيب ميكردند تا بدانند بچههای اطلاعات به كدام سمت ميروند. یکی از تدابیر برای شناسایی نشدن بچههای اطلاعات عملیات این بود که همه سمت، انديمشك بروند و پس از طی چند كيلومتر به آن سمت، يا دور بزنند و از جادهي شوشتر بيايند پايين يا اينكه از يكی دیگر از جادههاي فرعي استفاده شود.
استفاده از آبراهها
بخش ديگري از كار اندازهگيري آب در آبراهها یا نهرهایی بود که در آن منطقه قرار داشت، چرا که تعدادي نهر به ما واگذار شده بود و گفته بودند میتوانیم از اين نهرها استفاده كنيم. برخی از این نهرها وقتی مد ميشد آب داشتند و زمان جزر ديگر عملاً در آنها آبی وجود نداشت. تنها نهري كه در منطقهي لشكر25 كربلا خيلي مورد استفاده قرار گرفت و ما حتي در شرايط جزر هم كه از آن استفاده میکردیم، نهر بوفلفل بود. ما تمام محاسباتمان را انجام داده بودیم و بچههای دیدهبان و اطلاعات عملیات مرتب اشلها را اندازه میگرفتند. حتی به یاد دارم در آن زمان بيش از سه متر اختلاف ارتفاع را هم شاهد بودیم، چنانکه میشد گفت طولانيترين مد در اواخر ماه اتفاق میافتاد. عمليات والفجر٨ در شرايط جزر واقع شد، به دليل اينكه دشمن سر نيروهاي ما را نبيند، تدبیری اتخاذ شد که در آن طی چهل تا پنجاه دقيقه میبایست همهی نيروها از اروند عبور كنند. عرض اروند برخی نقاط دو كيلومتر و حتی در برخی نقاط دیگر تا سه كيلومتر ادامه داشت. عمدتاً زمانی که مد اتفاق میافتاد ما برای شناسایی میرفتیم و در این زمان، فاصلهی میان ساحل خودی با ساحل دشمن بسیار زیاد میشد؛ به نظر من پیچیدهترین کاری که نیروهای اطلاعات عملیات در والفجر8 انجام دادند، همین مسئلهی جزر و مد بود.
نكتهی بعدي، شناسايي دشمن در آن سوي رودخانه بود. ترتیب نیرویی که در اختیار ما قرار گرفته بود را به خاطر ندارم، اما سپاه هفتم یا گارد ساحلی مسئول این نهرها قرار گرفت. رودخانهی اروند در شب عملیات ثابت بود، اما زير آن در حال حركت بود، اصلاً با توصیف برادر کمیل که رودخانهی اروند را خروشان توصیف کردند، موافق نیستم، به اعتقاد من آنجا دریا بود.
به خبرنگاران خارجی گفتم لشکر 25، لشکر ویژهیی است
سردار نوریان نیز از جمله سرداران دوران دفاع مقدس بود که در این مراسم خاطراتی در خصوص اهمیت نقش لشکر25 در عملیات والفجر8 نقل کرد:
ما خبرنگارهای خارجی را به هور برديم و من در زمان بازدید در قایق، برای آنها در خصوص لشکر25 توضیحاتی دادم. به آنها گفتم اين لشكر براي عملياتهاي مختلف، لشكر ويژهیی است؛ طبیعتاً آموزشها در اين لشکر سنگين است؛ افراد بايد برخلاف ارتش كه دستهبندیها در آن معمولاً رستهیي است و هر كسي در يك رسته - مثلاً مخابرات- آموزش میبیند و در دیگر رستهها آموزشی نخواهد دید، در همهی رستهها فعال باشند، به این معنی که مثلاً در همین لشکر جوانی پانزده ساله حتماً هم آر.پی.جی. زن است، هم تیربارچی است، هم تکتیرانداز است و نهایتاً آموزشهای مختلفی دیده است، واقعاً هم حجم آموزشها در لشکر بسیار بالا بود.
مسئلهی دیگری که باید بر آن تأکید کنم این است که ويژگيهاي هفتتپه ظرفيت آموزشهای گسترده را به ما داده بود. از اواخر سال1364 قبل از عمليات والفجر8، از استانداري و شهرداريهاي مازندران آمدند، برنامهريزي شد و توافق كرديم 180 نفر از افراد شهرداري عليالدوام در لشكر بمانند. هفتتپه خيلي بزرگ بود و [مقرر شد] نقل و انتقالات داخل هفتتپه، با همکاری واحد موتوری باشد و آنها رزمندهها را جا به جا كنند؛ مدخل ورودی لشکر هم ماکتی از کربلا ساختند و عزاداریهای لشکر پیرامون آن شکل میگرفت و از این نظر، فضای معنوی بسیار خوبی ایجاد شده بود.
از سوی دیگر، در كميتهي انضباطي هم با تخلفات خيلي جدی و با حساسيت برخورد ميكرديم. سال1364 حدود 5591 نفر حین مأموریت در كلاسها درس ميخواندند. در هورالعظيم كه مأموريت داشتيم درس خواندن هم برقرار بود و آزمونهای این درسها را هم ميآمدند و به شكلي ميگرفتند. حتی کنکور تربيت معلم را در هفتتپه برگزار كرديم؛ حتی نیروهایی که در منطقهی فاو در قرنطینه قرار داشتند را، تحتالحفظ ميآوردند تا در آزمون شرکت کنند. نهایتاً شش ماه تلاش ما و فعاليت براي آمادهسازي عمليات والفجر٨، تلاشی همهجانبه بود.
لوازم یدکیمان را از تانکهای سوختهی عراقی برمیداشتیم
برادر قضاوی هم از جمله سخنرانان این مراسم بود. مشروح سخنان وی چنین است:
نیروی زرهي عراق برای ما تبدیل به غولي شده بود. البته ما از زرهي ارتش چيزي نديديم. ارتش يكي دو تكِ زرهي انجام داد که هنوز شايد تانكهاي سوختهی عراقيها در منطقه باشد، اما به جز اینها ما چيزي از زرهی ارتش نديديم . نهایتاً ما به این نتیجه رسیدیم که حالا که تانکهای دشمن را غنیمت گرفتهايم، آنها را سازماندهي كنيم و آموزش عراقیها را ياد بگيريم. الحمدلله از عمليات بستان اولين تانكهای دشمن را سازماندهي كرديم؛ در يگانهاي مختلف، در عمليات فتحالمبين و دیگر عملیاتها توانستیم تانکهای بسیاری را غنیمت بگیریم و بعدها با تدبير آقا محسن [محسن رضایی] تيپ 30 زرهي و بعد از آن لشكر 30 زرهي سازمان داده شد.
نهایتاً باید تأکید کرد زرهي هم دستخوش تحولات زيادي شد؛ در واقع ادغام تيپ ٢٨ صفر در لشكر ويژهی ٢٥ كربلا یکی از مسئلههای مهم در این خصوص بود. برادران ياسوجی و ما به عنوان تيپ ٢٨ زرهي، در قالب یک تيپ مستقل به لشکر25 کربلا آمديم و با این لشکر ادغام شديم. آن زمان به دلیل پشتیبانی قوي اصفهان، سه گردان كامل هم تانك داشتيم به اضافهی تعدادی تانك كه در تعميرگاه بودند. مجموعاً سه گردان تانك و يك گردان نفربر را به صورت آماده داشتيم. وقتی در لشكر ادغام شديم، خود لشكر هم زرهي، نفربر و هم تانك داشت. اینها را از آن جهت مطرح میکنم تا دوستان در جریان عملکرد زرهی در عملیات والفجر8 قرار بگیرند.
قبل از عمليات والفجر8 میبایست از تانكهايمان نگهداري میكرديم؛ ما مثل گردانهاي پياده نبودیم؛ وسايل سنگينی داشتیم که نگهداري از آنها واقعاً مشكل بود و هزينههاي سنگيني را به ما تحميل ميكرد. با توجه به اينكه ما نه پشتيبانيهاي ویژهیی داشتیم و نه قطعات یدکی، كار روزانهمان اين بود كه در بيابانها بگرديم و تانكهاي سوختهی عراقيها را پيدا كنيم، قطعاتشان را باز كنيم و بدهیم به پشتیبانی، چرا که برای مثال صفحه كلاج تانك با توجه به وزن سنگيني كه داشت مرتب میسوخت. نهایتاً از ذوب آهن اصفهان ساخت صفحه کلاج تانک را پيگير شدیم، چون تانكهای ما روسي بودند و ذوبآهن هم روسی بود. ما نمونهی صفحه كلاجها را به ذوب آهن داديم و ذوب آهن تعدادي از آنها را مشابهسازي کرد. صفحه کلاجها را توانستیم از ذوبآهن دریافت کنیم اما دیگر قطعات زرهي را از تانكهاي سوخته عراقي پيدا و از اين قطعات در تعميرگاه به عنوان قطعات پشتيباني استفاده ميكرديم. حتی بعضي از مواقع براي اينكه يك دستگاهِ تانك را راه بيندازيم مجبور ميشديم كه دستگاه تانک ديگری را اوراق كنيم، چون واقعاً قطعهی مورد نیاز را نداشتيم مجبور میشدیم يك دستگاه را اوراق کنيم و وسايلش را در انبار بگذاريم تا برای تانکهای دیگر استفاده کنیم.
سختیهای آموزش نیروهای سرباز سپاه
آموزش اين موضوع از ما زمان زيادي را ميگرفت. با نیروهایی که تحت عنوان بسیجی به ما تحویل داده میشد، مشكلي نداشتيم؛ نیروهای کادری هم به همین شکل، اما نيروهايي كه به عنوان سرباز سپاه ميآمدند دو سال وقت ما را برای آموزش میگرفتند. نهايتاً بايد وقت زيادي ميگذاشتيم تا اين سربازان را آموزش دهیم. البته به ما کمتر نیروهای كادری میدادند. عمدتاً فرماندهان تانك ما كادری بودند و بقيه، گلولهگذار يا راننده را از سرباز استفاده ميكرديم.
موضوع بعدي ما انتقال دستگاهها بود. اساساً انتقال دستگاههای سنگین کار بسیار سختی است و با توجه به مسائل حفاظتي سختی این حمل و نقل بسیار بیشتر میشد؛ در کنار اینها، به خاطر اینکه باطری تانک نخوابد بايد هر روز آن روشن شود و روشن کردن تانک هم مسائل و مشکلات خاص خودش را داشت، مثلاً دود بسيار زيادي از اگزوز آن خارج ميشد یا صداي آن ما را دچار مشكل ميكرد. طبیعتاً میبایست همهی اين مسائل را تمرين ميكرديم؛ این که چگونه تانكمان را سر پا نگه داريم یا اینکه شب عمليات بتوانيم از تانکهایمان استفاده كنيم. نهایتاً شبهای عملیات دستگاههای تانك را از کمرشکنها تخليه ميكرديم و به صورت چراغ خاموش ميآورديم.
پیاده کردن تانک از روی کمرشکن با چراغ خاموش در منطقه، سختيهاي خودش را داشت. اگر در سکوت شب استارت ميزديم و تانک را روشن ميکردیم قطعاً دشمن متوجه حضور ما ميشد. بنابراین بايد تانک را ميبرديم در منطقهی تجانم در پشت اروند. مجموعاً به سختی توانستيم تعداد 30 دستگاه تانك را به منطقه انتقال بدهيم.
در منطقه باطری تمام تانکها را درآوردیم تا نيازي به روشن شدنشان نباشد. باطریها را جداگانه زیر دستگاهها قرار داده بودیم و به دلیل رعایت مسائل حفاظتی، خدمه را هم به همراه نبرده بودیم. هر شب یک تانک را در منطقه قرار میدادیم و استتار میکردیم.
حدود یک ماه مانده به آغاز عملیات، خدمهی تانکها را به منطقه آوردیم به خاطر اینکه منطقه شلوغ نشود، صرفا توپچیهای تانکها را به پشت ساحل خودی آوردیم و با توجه به مأموریت آنها، تک تک سنگرهای دشمن را شناسایی کردیم و مشخص شد هر تانک باید کجا قرار بگیرد و هر توپچی چه باید بکند و همه توجیه شدند. این آموزشها به آن جهت انجام میگرفت تا نیروها جای تیربارها را یاد بگیرند و در واقع عملیات برای آنها به اصطلاح ملکه شود و حتی چشم بسته هم بدانند که کجا باید شلیک کنند؛ البته این آموزش، کار بسیار سختی بود.
تدبیر دیگری هم اندیشیده شده بود که تانكهایی [که] بین نخلها پياده كردهايم چگونه بر پوششی که بين خطوط دشمن وجود دارد مسلط باشند. در این خصوص خيلي فکر کردیم؛ تدبير ديگری که اندیشیده شد این بود كه قرار بود ما يكسري از نيروهاي زرهي را با توجه به اينكه در خان اوليه كه تانك زرهي نيست بروند، بفرستیم به آن سوی زرهي... نکات دیگری هم البته مطرح بود که البته مؤثر واقع شد.
از دست دادن حسن تهرانی مقدم ضایعه بود
برادر مرتضي قرباني آخرین سخنران این همایش بود. وی در جمع مهمانان در این همایش تأکید کرد:
خداوند به ما توفيق داد با شهدای عزیزمان در بزرگترين عملياتي كه در جنگ تحمیلی صورت گرفت حضور داشته باشیم و يكي از محورهاي آن ما باشيم، خدا را شاكريم از اينكه به ما توفيق داد و خط اصلي را خنكدار شكست، اولين خطشكن خنكدار بود كه آنجا شهيد شد و خط بهشت را شكست و همهی ما مديون آنها هستيم؛ همگی ما مديون امام(ره) هستيم. عملیات والفجر8 در حساسترين لحظاتي كه جمهوري اسلامي با مشكل مواجه بود انجام گرفت.
آن شب توانسته بودیم اسلحههایمان را استتار کنیم؛ با شروع عملیات یکباره تیراندازی به سمت دشمن آغاز شد و دشمن هم در طی چند سالی که از جنگ گذشته بود چنین حملهیی ندیده بود. این حملهی ما از لورچه بدتر بود و آنجا هم خداوند عناياتي كرد و مرحله به مرحله خدا كمكمان كرده است و نام مقدس حضرت زهرا(س) هم توشهی راهمان بود.
آقاي حسن مقدم، ما در محاصرهي آبادان با ايشان آشنا و رفيق شديم. ایشان از عملیات فتحالمبين به سطح قرارگاه رفت. معتقدم شهید حسن مقدم واقعاً اعجوبه بود و از دست دادن ایشان واقعاً ضایعهی بسیار بزرگی بود.