شهید جلال افشار؛ ذاکر قریب البکا + فیلم

آقا جلال، در عملیات رمضان با زبانِ روزه و در حال اذان گفتن، شهید شده بود. ترکش به پهلویش خورده بود. تحمل جای خالیاش برای همه ما سخت بود.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، دکتر مهرشاد شبابی در کتاب «همراه» که به همراهی خود با همسرش سردار سرلشکر سید یحیی (رحیم) صفوی در دوران دفاع مقدس اشاره کرده است؛ به خبر شهادت شهید جلال افشار اشاره دارد.
وی در خاطرات خود میگوید: به خانه پدرشوهرم که رسیدم در خانه باز بود و پرچم سیاه امام حسین (ع) بالای در نصب شده بود. وارد حیاط خانه شدم؛ گرد عزا و ماتم همهجا را گرفته بود. برخلاف همیشه که تا پایم را توی حیاط میگذاشتم عموهای حمزه میدویدند و با شوقوذوق او را از بغلم میگرفتند، هیچکس متوجه ورود من نشد. رفتم به سمت ساختمان. جلو در راهرو، پر از کفش بود.
همسایهها و آشناها برای تسلیت به سوده ـ خواهر رحیم ـ آمده بودند. همسرش آقا جلال، روز قبل، شهید شده بود. داخل که شدم، همه پریشان بودند و جانسوز گریه میکردند. سوده هم که انگار یکدفعه پیر شده بود. آنقدر شیون کرده بود، چشمهایش کامل باز نمیشد. بین خواهرهای رحیم به او نزدیکتر بودم. باهم صمیمی بودیم و خیلی دوستش داشتم. ساک و حمزه را گذاشتم زمین و سوده را بغل کردم. دوتایی یک دل سیر گریه کردیم.
آقا جلال، در عملیات رمضان با زبانِ روزه و در حال اذان گفتن، شهید شده بود. ترکش به پهلویش خورده بود. تحمل جای خالیاش برای همه ما سخت بود. او واقعاً یک روحانی بود. خیلی هم مهربان بود. بیادعا، اهل ذکر و فکر و باتقوا بود.
علاقه دوطرفهای بین او و آیتالله بهاءالدینی وجود داشت، طوری که آیتالله بهاءالدینی او را ذکر قریب البکا خطاب میکرد. عکس شهادت آقا جلال را که به او نشان داده بودند، با چشمهای اشکآلود گفته بود: امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست، منم صاحب این عکس و معرفی کردم. اشک من، اشک شوقه.»