
طنز دفاع مقدس؛
الموت لقربانی!
قربانی تند تند دستهایش را تکان میداد و میگفت: من قربانیام، من فرمونده اینام، شعار ندین! اسرا متوجه نمیشدند چه میگوید. من هم تحریکشان میکردم که بلندتر شعار بدهند.
قربانی تند تند دستهایش را تکان میداد و میگفت: من قربانیام، من فرمونده اینام، شعار ندین! اسرا متوجه نمیشدند چه میگوید. من هم تحریکشان میکردم که بلندتر شعار بدهند.
دو دقیقه بیشتر وقت نداشتیم. کار به چایی رسید که بچهها شروع به زیر و رو کردن وسایل سنگر و بیرون ریختن وسایل داخل جیبهایشان برای یافتن سین هفتم کردند.
کارم که تمام شد، وضو گرفتم و کنار سنگر نماز صبحم را خواندم. سلام نماز را که دادم، هرچه به اطراف که نگاه کردم، پوتینهایم نبود. عه! پس پوتینام کو! آیا افتاده توی آب؟ نکنه کسی باهام شوخی کرده، اونا رو برداشته.
سردار فتح الله جعفری گفت: در این رویارویی، برتری تجهیزاتی و امکاناتی از آن دشمن بود، اما آنچه می توانست ما را بر دشمن برتری دهد، تدبیر فرماندهی در صحنه نبرد و روحیه شهادت طلبی بسیجیان بود. این برتری صحنه نبرد را به نفع ما تغییر می داد.
حاج حسین دوباره پیک دوم را فرستاد و پیغام داد ساعت ۹ شب، چراغ خودروها را روشن و روبهجلو حرکت کنند و چراغ خاموش برگردند و چند مرتبه تا صبح این کار را تکرار کنند. ترفند حسین خرازی جواب داد و دشمن با این حرکت وحشت کرده بود که چرا اینقدر نیرو میآید.
سردار کریم نصر اصفهانی گفت: عنایت خداوند بود که عملیات، یکشب عقب افتاد و شب دوم همتغییر مسیر دادیم. دشمن غافلگیر شده بود و گمان میکرد در شیار قبلی به ما ضربه زده و ما عملیات دیگری انجام نمیدهیم.
چند ماه بعد (از حمله آمریکا به عراق)، یکی از بازماندگان بمباران شیمیایی حلبچه در گفتوگو با روزنامهنگاران درباره سیاست آمریکا گفت: در سال ۱۹۸۸ م (۱۳۶۷ ش) آمریکاییها چشمان خود را بر روی حلبچه بستند زیرا صدام دشمن ایران بود. ولی او الآن دشمن خودشان است و آنها شهر من (حلبچه) را بهانه قرار دادهاند. احساس تلخ، گزنده و ناخوشایندی به ما دست داده است.
اسماعیل صادقی جهادی کار میکرد و وقتی مسئولیتی را بر عهده میگرفت، نه شب و روز داشت، نه خواب و خوراک، اصلاً انگار زندگی برایش معنی نداشت.
مهدی باکری گفت یک دقیقه صبر کنید. رفت سراغ آن تانک، زیرش را نگاه کرد. گفتیم چه بود؟! گفت نزدیکیهای ظهر یک نفر اینجا زخمی شده بود، او را کشیدم، زیر تانک بردم که دیگر ترکش نخورد.
در این گزارش به بازتاب این خبر در میان فرماندهان میپردازیم که در حین اجرای عملیات بدر در قرارگاه نجف حضور داشتند. تمامی مکالمات انجام شده توسط راوی مرکز اسناد و تحقیقات جنگ در دوران دفاع مقدس در نوار شماره ۱۵۳۱۷ ضبط شده است که بخشی از آن شامل قرائت پیام حضرت امام (ره) برای برادران حاضر در قرارگاه است و همچنین تحلیل برادر غلامپور از تزلزل دشمن از اصابت موشک به بانک رافدین بغداد میباشد.
سرلشکر رحیم صفوی گفت: بهترین خاطرهای که از برونسی در ذهنم هست، به عملیات چزابه مربوط میشود. در این عملیات در سال ۶۱ گوشش تیرخورده بود و از آن خون میچکید، اما بدون اینکه به آن توجهی کند، ایستاده بود و میجنگید.
فرمانده گردان و گروهانهای یکی از گردانهای لشکر٢٥ کربلا و تعدادی از رزمندگان این یگان از مسئولین برای شرکت در عملیات سپاه پاسداران در منطقه حلبچه (عملیات والفجر ۱۰) درخواست کردند. این افراد بهاندازهای برای این مهم اصرار دارند که تهدید کردند درصورتیکه فرماندهان با این خواسته آنان موافقت نکنند علیرغم میل باطنیشان با لشکر تسویهحساب خواهند کرد.
سردار نصرالله فتحیان گفت: ما تصمیم گرفتیم بیمارستان صحرایی را ده پانزده کیلومتر جلوتر ببریم. با این تدبیر، بیمارستان صحرایی قائم (عج) را روی جاده شهید همت برپا کردیم که جزیره شمالی را به خشکی وصل میکرد. این بیمارستان علاوه بر اینکه زمان را برای رسیدگی به مجروحان کوتاهتر میکرد، نقش اورژانس مادر را داشت.
سرلشکر رحیم صفوی گفت: شهید اکبر زجاجی با اینکه جانشین فرمانده لشکر بود، همیشه توی خط مقدم کنار فرماندهان گردانها میجنگید و شجاعت خاصی داشت.